«یك هفته به برگزاری مراسم عروسیام مانده بود كه از بالای پشتبام خانه به پایین افتادم و از آن به بعد زندگیام رنگ دیگری گرفت. من حتی در كابوس هم نمیدیدم كه یك روز خانه نشین شوم اما الان حدود 8سال است كه با پای 50 كیلویی، روی تخت خانه افتادهام».
برای همین به پشت بام رفتم اما هنگام تعمیر كولر ناگهان برق مرا گرفت و از پشت بام به پایین پرتاب شدم. همه جای بدنم درد میكرد اما تلاش همسایهها و خانوادهام برای آمدن اورژانس نتیجه نداد و یكی از اهالی محل مرا پشت ماشین شهرداری گذاشت و به بیمارستانی در تهران انتقال داد.
وقتی به بیمارستان رسیدیم، گفتند كه بخش icu جا ندارد و به این ترتیب به بیمارستان دیگری منتقل شدم. در آنجا به من 27 كیلو وزنه وصل كردند تا مهره گردنم با مشكل روبهرو نشود اما نتوانستند برای پایم كه با مشكل روبهرو شده بود راه حلی پیدا كنند.
حسین درحالیكه پای 50كیلوییاش را جا به جا میكند ادامه میدهد: نزدیك به 2 سال برای درمان پایم از این بیمارستان به آن بیمارستان میرفتم تا اینكه دكتری را پیدا كردم كه میگفت میتواند پایم را با عمل جراحی خوب كند.
سال 85 عمل جراحی انجام شد اما بعد از مرخص شدن از بیمارستان متوجه شدم كه پایم هر روز بزرگ و بزرگتر میشود. این در حالی بود كه پزشك جراح نیز مدعی بود كه اتفاق خاصی نیفتاده و همه چیز كاملا عادی است.
درحالیكه خانوادهام تمام سرمایه و پولهایشان را خرج درمان من كرده بودند، تصمیم گرفتیم از دكتر جراح شكایت كنیم اما او را پیدا نكردیم. بنابراین برای درمان پایم كه هرروز بزرگتر میشد به سراغ پزشكان و متخصصان رفتم ولی آنها مدعی شدند كه باید پزشك معالج خودم را پیدا كنم. حالا هم 8 سال از زمان حادثه میگذرد و من روی این تخت افتادهام و پایم نیز در حال تركیدن است.
او میافزاید: پایم الان 50 كیلو شده و خیلی درد میكند. اما دیگر پولی برای درمان این درد برای من و خانوادهام باقی نمانده است. دیگر خسته شدهام و تحمل این اوضاع برایم خیلی سخت شده.
همه آرزویم این است كه به روزهای گذشته و وقتی كه سالم بودم برگردم اما نمیدانم كه آرزویم بر آورده میشود یا نه.
در همین هنگام مادر حسین كه امیدوار است یك روز پسرش بهبود پیدا كند، میگوید: هر روز باید ملحفههای او را عوض كنیم تا پسرم دچار ناراحتی نشود. الان وزن پایش آنقدر زیاد شده است كه نمیتوانیم او را به حمام ببریم.