اصغر فرهادی كارنامهای پرافتخار دارد. سه فیلم آخر او در ابعاد جهانی توانستند مطرح شوند. جشنواره برلین در سال 2009 برای اولین بار به فیلم «درباره الی» روی خوش نشان داد. فیلم در فرانسه اكران و با استقبال فراوان روبهرو شد.
به قول خودش برای فراموش كردن و قدم به جلو گذاشتن بود كه او سراغ ساخت فیلم بعدی «جدایی نادر از سیمین» رفت؛ فیلمی كه ماجراهایش فراوان بود؛ متانت و خونسردی «فرهادی» توانست این مخمصه را پایان بخشد. فیلم ساخته شد. جشنوارههای متعدد رفت و جایزههای مختلفی را برای سینمای ایران دریافت كرد. اگر قبلتر تنها یوزپلنگ طلایی بود و نخل طلا، اینك كلكسیون جوایز سینمای ایران متنوع شد. 70 جایزه جهانی از سزار تا اسكار و به این ترتیب بود كه «اصغر فرهادی» در ساعت 5:45 روز هشتم اسفند سال 90 مشهورترین جایزه جهان را برای سینمای ایران دریافت كرد.
ساخت فیلم با تهیهكننده خارجی برای مردی كه دریافتكننده اسكار است كاری آسان به نظر میرسید. او یكی، دوماه بعد بود كه جایزه اروپا را برای طرح فیلم «گذشته» كه آن روزها نامی نداشت دریافت كرد؛ او حمایتی صدمیلیونیورویی را برای فیلمش دریافت كرد. به این ترتیب بسیاری منتظر شدند تا ببینند این بار ساخته فرانسوی «فرهادی» چه سرنوشتی دارد؛ فیلمی كه این روزها در كاتالوگ كن به عنوان اثری ایتالیایی- فرانسوی معرفی شده است.
این فیلم جمعه سه نمایش خود را درسالن لومیر خواهد داشت و روزشنبه هم یك نمایش در سواسانتیم دارد.
متن مصاحبه اصغر فرهادی كه در كتابچه جشنواره كن منتشر شده است را در ادامه میخوانید:
بین فیلم «جدایی» و «گذشته» موضوع فیلم دیگری مطرح بود. چه اتفاقی افتاد؟
در واقع من بعد از «درباره الی» و در زمان اقامتم در برلین سناریوی دیگری نوشتم. بعد «جدایی» را كارگردانی كردم و همكار فرانسویام الكساندر ماله – گی از من خواست این سناریو را هم پیگیری كنم. او این سناریو را دوست داشت و علنا برای تولید این فیلم چه در آلمان و چه در فرانسه علاقه نشان داد. بعد از سفرهای متعدد شهر پاریس را انتخاب و این پروژه را آغاز كردم.
یك روز در كافهای نشسته بودیم و صحبت میكردیم كه ناگهان گفتم داستان دیگری به سرم زده است. من فقط خلاصهای از داستان را داشتم و همینطور كه تعریف میكردم متوجه شدم كه چیزهایی در حال شكل گرفتن است و داستان دیگری هم دارم. آهسته آهسته ما برنامههایمان را روی این داستان تغییر دادیم. كار را بسط دادم و خیلی سریع به اولین دادهها رسیدم. این طور شد كه «گذشته» شكل گرفت و پاریس هم نقش خاص خودش را گرفت: وقتی قرار باشد فیلمی بسازیم كه مربوط به«گذشته» باشد باید به شهری مثل پاریس رجوع كرد كه تداعیكننده گذشته است. نمیتوانستم این داستان را هر جایی بسازم.
با این حال پاریس تاریخی در فیلم چندان نمود خارجی ندارد...
خیلی مواظب بودم تا از ابعاد تاریخی معماری پاریس سوءاستفاده نكنم و فیلمی توریستی نسازم. خیلی سریع تصمیم گرفتم خانه شخصیتهای اصلی داستان كه بخش زیادی از فیلم در آنجا میگذرد در حومه شهر باشد. پاریس وجود دارد ولی با ملاحظه خاص... معماری پاریس مرا شگفتزده میكند ولی من در این فیلم از این معماری گذشتم تا به چیز دیگری برسم.
نوشتن این داستان چطوری بود و ساخت این داستان چطور پیش رفت؟
در واقع داستانهای من همیشه به شیوه غیرخطی نوشته میشوند. نقطه شروع و نقطهای برای رسیدن به جایی خاص ندارد. همیشه داستانهایی دارم كه فرم مجزایی دارند و در نهایت در نقطهای مشترك همگرا میشوند. در این فیلم، داستان مردی را دارم كه به شهر دیگری میرود تا به پرونده طلاقش رسیدگی كند چون بعد از جدایی از همسرش چند سال جدا زندگی كرده است. و مردی كه زنش به كما رفته و باید به تنهایی به فرزندش رسیدگی كند.
این ماجراها موازی با یكدیگر پیش میروند تا سرانجام در شرایطی واحد به یكدیگر برسند. نوشتن من حسی است ولی به محض اینكه خلاصهای داشته باشم شروع میكنم از خودم سوالهایی درباره داستان میپرسم؛ داستانی كه چیزهای زیادی دربارهاش نمیدانم. از آنجا كه میدانم این مرد آمده تا طلاق بگیرد از خودم میپرسم: «چرا چهار سال پیش رفت؟» و اگر او به خانه این زن برود: «چه اتفاقی میافتد؟» سوالات زیادی است كه از این نوشته كم به ذهن متبادر میشود و جوابهایش هم كل داستان را میسازد.
مشاهده زندگی فرانسوی چطور این سناریو را تغذیه كرده است؟
خودم را در معرض سوالات زیادی قرار دادم: اگر این داستان در ایران اتفاق میافتاد چه تغییری میكرد؟ در فیلمهایم شخصیتها اغلب به شیوهای غیرمستقیم خود را مطرح میكنند. این نگرشی رایج در فرهنگ من است كه اغلب از آن استفاده میكنم. متوجه شدم كه این نگرش در فرانسه خیلی كمتر است. فرانسویها غالبا به شیوه مستقیم خودشان را مطرح میكنند. بنابراین باید بازی شخصیتهای فرانسویام را با این پارامتر جدید سازگار میكردم. این پروسهای حساس و زمانبر بود.
با این حال این شخصیت ایرانی داستان است كه بقیه را به حرف زدن وا میدارد...
در واقع او نقش یك كاتالیزور را ایفا میكند؛ فردی كه دیگران را در معرض مقررات خاصی از گفتار قرار میدهد و موارد ناگفته زیادی را موجب میشود كه مدتهای زیادی كسی به آن اشاره نكرده است. ولی فكر میكنم این موارد اتفاقی است و او اختیاری ندارد. این یك خط مشی واقعی برای من است، خیلی حواسم بوده كه شخصیتهایم با توجه به پرچم و ملیتشان مشخص نشوند. در شرایط بحرانی تفاوتها محو میشوند.
یكی از شخصیتهای داستانتان گفته، دیدن فردی در كما به شما ایده این داستان را داده است.
ماجرا این طوری نبود. رفته بودم تا افرادی را كه در كما هستند ببینم، برای اینكه فیلم را آماده كنم. برای من موضوع «كما» همیشه معلق ماندن با تردید بین دو مورد است: زندهایم یا مرده؟ به شخصی كه در كماست به چشم آدم زنده نگاه میشود یا مرده؟ و سراسر این فیلم بر پایه این مفهوم تردید و مفهوم معلق ماندن بین دو شرایط بنا نهاده شده است. شخصیتها همیشه با معما روبهرو هستند. آنها سر دوراهی قرار گرفتهاند. اگر یكبار دیگر «جدایی» را ببینیم، شرایطی كه شخصیت داستان در آن گیر افتاده رایج است ولی در عین حال پیچیده است: او باید بین وجود پدر و دخترش یكی را انتخاب كند. در «گذشته» سوال كمی متفاوت است: آیا باید به اعتمادی كه در گذشته وجود داشته اولویت بدهیم یا اینكه بیخیال آن شویم و به سوی آینده برویم؟
این معماها پیچیدگی زندگی امروزه را افزایش داده است؟
بدون تردید. به نظرم گرایش داریم این طور باور كنیم كه آینده مبهم است دلیلش هم این است كه ناشناخته است. با این حال به نظرم گذشته تیرهتر و مبهمتر است. این روزها آثاری از گذشتهمان داریم و ظاهرا باید بیشتر از هر زمان دیگری به ما نزدیك باشند. اما به رغم عكسها و ایمیلها گذشته هنوز هم مبهم و تاریك است. زندگی امروز شاید بخواهد رو به جلو برود و گذشته را نادیده بگیرد اما سایه آن همچنان سنگینی میكند و ما را به عقب میبرد. به نظرم در اروپا مثل همه جای دنیا تلاش میشود تا رو به آینده حركت شود ولی وزن اتفاقات گذشته همچنان روی ما سنگینی میكند.
چطور شد كه برنیس بژو را انتخاب كردید؟
اولین باری كه برنیس را دیدم در ماجرای سفری به آمریكا بود. آمده بود آنجا تا در ترویج فیلم «آرتیست» مشاركت داشته باشد. همان جا همین حس به من دست داد كه انسان خونگرم و روراستی است. برنیس جزو آن آدمهایی است كه خیلی سریع میتوان با او ارتباط برقرار كرد و گفتوگو كرد. بازیاش در فیلم آرتیست قانعم كرد كه استعداد زیادی در بازیگری دارد. كلا برای من هنرپیشه باید دو ویژگی داشته باشد تا من بتوانم راحت با او كار كنم: اول اینكه استعداد داشته باشد و دوم هم اینكه روی صحنه انرژی مثبتی داشته باشد.
او گفته روز اول تست شما در صورتش دنبال چیزی میگشتید. چه چیزی؟
تردید؛ چیزی كه در صورت ماری هست. این مورد در صورت برنیس، زنی كه تردید نداشت، كم بود. ولی او خیلی سریع در تمرینهای اولیه به من نشان داد كه قابلیت بازی كردن چنین نقشی را دارد.
شخصیت ماری همانی است كه شرایطی را تداعی میكند كه مسائل باید پیش بروند...
روی هم رفته شخصیتی است كه میخواهد مصمم رو به جلو برود و نمیگذارد گذشته آشفتهاش كند. ولی برای آنهایی كه میخواهند بدانند او میتواند یا نه... شخصیتهای مرد داستان بیشتر درگیر گذشته هستند تا او. آخرین باری كه ماری را در فیلم میبینیم به سمت ما، سمت دوربین میآید، احمد هم پشت سرش قرار دارد. به احمد میگوید: «نمیخواهم به عقب برگردم» و او پشت به گذشته میكند، به دوربین و بالطبع به ما بینندگان. او به این ترتیب از تماشاگران هم پیشی میگیرد. چنین روحیهای است كه باعث میشود بگوییم او شخصیتی است كه بیشترین پیشروی را دارد. حالا باید بروید و ببینید چرا در فیلمهای من همیشه زنها چنین شخصیتی دارند. مثل فیلم «جدایی»...
قابلیتهای طاهر رحیم چیست؟
من «یك پیامبر» را در ایران دیدم و خیلی زود فهمیدم كه او مثل بقیه هنرپیشهها نیست و قابلیتهای خارقالعادهای دارد كه میتواند نقشهای بسیار پیچیده را بازی كند. بنابراین تصمیم گرفتم با او كار كنم. یكی از ویژگیهای طاهر كه به وضوح برای من در كار با او مشخص شد جنبه كودكیاش است. او به شیوهای كاملا ملموس شور و هیجان و البته واكنشهای دوران كودكیاش را درون خودش نگه داشته است.
چطور شد كه علی مصفا را انتخاب كردید؟
علی ویژگی خاصی به عنوان هنرپیشه و انسان دارد: خویشتنداری كه در صورت و وجودش هست خیلی زود به آدم این حس را میدهد كه دنیای درون غنیای دارد و كم اجازه میدهد چیزی به بیرون بروز كند. او فردی است كه دیگران را جذب خودش میكند. دوست داریم چیزهای بیشتری درباره او بدانیم.
این خویشتنداری «احمد» با انتخاب «علی مصفا»، بیشتر شده بود. در واقع برای ما داشتن هنرپیشه حرفهای ایرانی كه بتواند فرانسه صحبت كند مهم بود و این مورد انتخاب ما را خیلی محدود كرد. وقتی من «علی» را آوردم به سختی باور داشتم كه بتواند به زبان فرانسه با تمرین در چند هفته مسلط شود. ولی او شگفتانگیز بود. همه افرادی كه شاهد بهبود زبان فرانسهاش از زمان آمدنش به پاریس تا روز اول فیلمبرداری بودند او و كارش را تحسین كردند.
در نسخهای از این سناریو شخصیت اصلی قرار بود با سینما سر و كار داشته باشد و دیالوگ بقیه پرسوناژها را بگوید...
در یكی از مراحل نخست سناریو در نظر گرفته بودم كه او با سینما در ارتباط باشد ولی آهستهآهسته متوجه شدم كه دوست ندارم او شغلی داشته باشد؛ میخواستم چیزهای كمی درباره این مرد دانسته شود. مردی كه كنجكاوی دربارهاش زیاد است و همه دوست دارند چیزهای بیشتری دربارهاش بدانند و بفهمند كه از كجا آمده است ولی در نهایت هیچ فرصتی دست نمیدهد كه به صورت دقیق خودش را معرفی كند.
حتی زمانی كه او تلاش میكند غیبت و بازگشتش به ایران را توجیه كند، شخصی كه در صحنه با اوست اجازه چنین كاری نمیدهد. شاید فیلم بازی كند، مستند بسازد یا عكس بگیرد... كسی نمیداند و اجازه میدهد هر حدسی دربارهاش زده شود. فكر میكنم روی هم رفته شغل او آن دسته از شغلهایی است كه نمیتوان دور از خانه زیاد انجام داد و این یكی از دلایلش برای رفتن از فرانسه است.
كار با پائولین جوان كه نقشش یكی از نقشهای محوری این داستان است چطور بود؟
من قبل از انتخاب پائولین دختران همسن و سال زیادی با او دیدم. او را در صحنهای آزمایشی از فیلم انتخاب كردم: خیلی سریع مرا قانع كرد كه توانایی لازم برای بازی كردن این نقش را دارد. كلید موفقیت او انگیزهاش بود. مثل احمد، لوسی هم شخصیتی درونگرا دارد. در زندگی هم پائولین بزرگ رازی درون خود دارد...
فرانسوا تروفو میگوید در سینما بچهها بلد نیستند دروغ بگویند: آنها فقط واقعیت را متفاوت با هنرپیشههای بزرگسال بیان میكنند. شما هم چنین حسی دارید؟
من به این نتیجه رسیدهام كه نمیتوانم فیلمی بسازم كه در آن بچهای نباشد. با این حال كار كردن با آنها دشوار است. ولی به نظرم حضور آنها باعث میشود تا هیجان و احساس به فیلم راه پیدا كند. در واقع در همه فیلمهای من بچهها اگر زیر فشار بزرگترها نباشند دروغ نمیگویند.
آیا كودكان همزمان شاهد و قربانیان بزرگسالان در فیلم هستند؟
كودكی در این فیلم هست كه كسی نمیبیند؛ كودكی كه در شكم ماری است. قبل از اینكه به دنیا بیاید سرنوشتش با دیگری مشخص شده است. از خودم میپرسم وقتی این كودك به دنیا بیاید دیگران چه چیزی درباره گذشته دارند كه به او بگویند مثل اتفاقاتی كه قبل از تولدش رخ داده است.
تفاوت فیلمبرداری در ایران با فرانسه در چیست؟
برای من تفاوت زیادی ندارد؛ من همانطور كار كردم كه در ایران كار كردم. در فرانسه البته امكانات بیشتری وجود دارد و سینما به عنوان یك صنعت در نظر گرفته میشود. در ایران سینما ربط به خلاقیت فردی دارد در حالی كه اینجا خلاقیت بیشتر گروهی است.
فیلم «جدایی» با دوربین روی دست ساخته شد در حالی كه در این فیلم دوربین بیشتر ثابت است. چه چیزی باعث شده تا این سبك تغییر كند؟
وقتی داستان شكل گرفت، رفتم دكوراسیون را دیدم، فهمیدم كه این داستان باید ثبات بیشتری داشته باشد، دوربین باید بیشتر ثابت باشد. جدایی فیلمی بود كه همه داستان اینجا میگذشت و تحت نظر بینندگان بود. در «گذشته» ما فقط بازگشت اتفاقات گذشته و تاثیرش بر درون شخصیتها را میبینیم. از آنجایی كه این فیلم بیشتر درونی است دوربین باید كمتر حركت كند.
شما آدم اخلاقگرایی هستید؟
از خودم نمیپرسم كه اخلاقگرا هستم یا نه ولی منكر این نمیشوم كه اهداف اخلاقی در این فیلم وجود ندارد. البته رویكردهای دیگری هم در این فیلم وجود دارد؛ ما میتوانیم زوایای جامعهشناختی و روانی این فیلم را ببینیم. ولی واضح است كه بسیاری از شرایط میتواند از دید اخلاق بررسی شود.
به قول خودش برای فراموش كردن و قدم به جلو گذاشتن بود كه او سراغ ساخت فیلم بعدی «جدایی نادر از سیمین» رفت؛ فیلمی كه ماجراهایش فراوان بود؛ متانت و خونسردی «فرهادی» توانست این مخمصه را پایان بخشد. فیلم ساخته شد. جشنوارههای متعدد رفت و جایزههای مختلفی را برای سینمای ایران دریافت كرد. اگر قبلتر تنها یوزپلنگ طلایی بود و نخل طلا، اینك كلكسیون جوایز سینمای ایران متنوع شد. 70 جایزه جهانی از سزار تا اسكار و به این ترتیب بود كه «اصغر فرهادی» در ساعت 5:45 روز هشتم اسفند سال 90 مشهورترین جایزه جهان را برای سینمای ایران دریافت كرد.
ساخت فیلم با تهیهكننده خارجی برای مردی كه دریافتكننده اسكار است كاری آسان به نظر میرسید. او یكی، دوماه بعد بود كه جایزه اروپا را برای طرح فیلم «گذشته» كه آن روزها نامی نداشت دریافت كرد؛ او حمایتی صدمیلیونیورویی را برای فیلمش دریافت كرد. به این ترتیب بسیاری منتظر شدند تا ببینند این بار ساخته فرانسوی «فرهادی» چه سرنوشتی دارد؛ فیلمی كه این روزها در كاتالوگ كن به عنوان اثری ایتالیایی- فرانسوی معرفی شده است.
این فیلم جمعه سه نمایش خود را درسالن لومیر خواهد داشت و روزشنبه هم یك نمایش در سواسانتیم دارد.
متن مصاحبه اصغر فرهادی كه در كتابچه جشنواره كن منتشر شده است را در ادامه میخوانید:
بین فیلم «جدایی» و «گذشته» موضوع فیلم دیگری مطرح بود. چه اتفاقی افتاد؟
در واقع من بعد از «درباره الی» و در زمان اقامتم در برلین سناریوی دیگری نوشتم. بعد «جدایی» را كارگردانی كردم و همكار فرانسویام الكساندر ماله – گی از من خواست این سناریو را هم پیگیری كنم. او این سناریو را دوست داشت و علنا برای تولید این فیلم چه در آلمان و چه در فرانسه علاقه نشان داد. بعد از سفرهای متعدد شهر پاریس را انتخاب و این پروژه را آغاز كردم.
یك روز در كافهای نشسته بودیم و صحبت میكردیم كه ناگهان گفتم داستان دیگری به سرم زده است. من فقط خلاصهای از داستان را داشتم و همینطور كه تعریف میكردم متوجه شدم كه چیزهایی در حال شكل گرفتن است و داستان دیگری هم دارم. آهسته آهسته ما برنامههایمان را روی این داستان تغییر دادیم. كار را بسط دادم و خیلی سریع به اولین دادهها رسیدم. این طور شد كه «گذشته» شكل گرفت و پاریس هم نقش خاص خودش را گرفت: وقتی قرار باشد فیلمی بسازیم كه مربوط به«گذشته» باشد باید به شهری مثل پاریس رجوع كرد كه تداعیكننده گذشته است. نمیتوانستم این داستان را هر جایی بسازم.
با این حال پاریس تاریخی در فیلم چندان نمود خارجی ندارد...
خیلی مواظب بودم تا از ابعاد تاریخی معماری پاریس سوءاستفاده نكنم و فیلمی توریستی نسازم. خیلی سریع تصمیم گرفتم خانه شخصیتهای اصلی داستان كه بخش زیادی از فیلم در آنجا میگذرد در حومه شهر باشد. پاریس وجود دارد ولی با ملاحظه خاص... معماری پاریس مرا شگفتزده میكند ولی من در این فیلم از این معماری گذشتم تا به چیز دیگری برسم.
نوشتن این داستان چطوری بود و ساخت این داستان چطور پیش رفت؟
در واقع داستانهای من همیشه به شیوه غیرخطی نوشته میشوند. نقطه شروع و نقطهای برای رسیدن به جایی خاص ندارد. همیشه داستانهایی دارم كه فرم مجزایی دارند و در نهایت در نقطهای مشترك همگرا میشوند. در این فیلم، داستان مردی را دارم كه به شهر دیگری میرود تا به پرونده طلاقش رسیدگی كند چون بعد از جدایی از همسرش چند سال جدا زندگی كرده است. و مردی كه زنش به كما رفته و باید به تنهایی به فرزندش رسیدگی كند.
این ماجراها موازی با یكدیگر پیش میروند تا سرانجام در شرایطی واحد به یكدیگر برسند. نوشتن من حسی است ولی به محض اینكه خلاصهای داشته باشم شروع میكنم از خودم سوالهایی درباره داستان میپرسم؛ داستانی كه چیزهای زیادی دربارهاش نمیدانم. از آنجا كه میدانم این مرد آمده تا طلاق بگیرد از خودم میپرسم: «چرا چهار سال پیش رفت؟» و اگر او به خانه این زن برود: «چه اتفاقی میافتد؟» سوالات زیادی است كه از این نوشته كم به ذهن متبادر میشود و جوابهایش هم كل داستان را میسازد.
مشاهده زندگی فرانسوی چطور این سناریو را تغذیه كرده است؟
خودم را در معرض سوالات زیادی قرار دادم: اگر این داستان در ایران اتفاق میافتاد چه تغییری میكرد؟ در فیلمهایم شخصیتها اغلب به شیوهای غیرمستقیم خود را مطرح میكنند. این نگرشی رایج در فرهنگ من است كه اغلب از آن استفاده میكنم. متوجه شدم كه این نگرش در فرانسه خیلی كمتر است. فرانسویها غالبا به شیوه مستقیم خودشان را مطرح میكنند. بنابراین باید بازی شخصیتهای فرانسویام را با این پارامتر جدید سازگار میكردم. این پروسهای حساس و زمانبر بود.
با این حال این شخصیت ایرانی داستان است كه بقیه را به حرف زدن وا میدارد...
در واقع او نقش یك كاتالیزور را ایفا میكند؛ فردی كه دیگران را در معرض مقررات خاصی از گفتار قرار میدهد و موارد ناگفته زیادی را موجب میشود كه مدتهای زیادی كسی به آن اشاره نكرده است. ولی فكر میكنم این موارد اتفاقی است و او اختیاری ندارد. این یك خط مشی واقعی برای من است، خیلی حواسم بوده كه شخصیتهایم با توجه به پرچم و ملیتشان مشخص نشوند. در شرایط بحرانی تفاوتها محو میشوند.
یكی از شخصیتهای داستانتان گفته، دیدن فردی در كما به شما ایده این داستان را داده است.
ماجرا این طوری نبود. رفته بودم تا افرادی را كه در كما هستند ببینم، برای اینكه فیلم را آماده كنم. برای من موضوع «كما» همیشه معلق ماندن با تردید بین دو مورد است: زندهایم یا مرده؟ به شخصی كه در كماست به چشم آدم زنده نگاه میشود یا مرده؟ و سراسر این فیلم بر پایه این مفهوم تردید و مفهوم معلق ماندن بین دو شرایط بنا نهاده شده است. شخصیتها همیشه با معما روبهرو هستند. آنها سر دوراهی قرار گرفتهاند. اگر یكبار دیگر «جدایی» را ببینیم، شرایطی كه شخصیت داستان در آن گیر افتاده رایج است ولی در عین حال پیچیده است: او باید بین وجود پدر و دخترش یكی را انتخاب كند. در «گذشته» سوال كمی متفاوت است: آیا باید به اعتمادی كه در گذشته وجود داشته اولویت بدهیم یا اینكه بیخیال آن شویم و به سوی آینده برویم؟
این معماها پیچیدگی زندگی امروزه را افزایش داده است؟
بدون تردید. به نظرم گرایش داریم این طور باور كنیم كه آینده مبهم است دلیلش هم این است كه ناشناخته است. با این حال به نظرم گذشته تیرهتر و مبهمتر است. این روزها آثاری از گذشتهمان داریم و ظاهرا باید بیشتر از هر زمان دیگری به ما نزدیك باشند. اما به رغم عكسها و ایمیلها گذشته هنوز هم مبهم و تاریك است. زندگی امروز شاید بخواهد رو به جلو برود و گذشته را نادیده بگیرد اما سایه آن همچنان سنگینی میكند و ما را به عقب میبرد. به نظرم در اروپا مثل همه جای دنیا تلاش میشود تا رو به آینده حركت شود ولی وزن اتفاقات گذشته همچنان روی ما سنگینی میكند.
چطور شد كه برنیس بژو را انتخاب كردید؟
اولین باری كه برنیس را دیدم در ماجرای سفری به آمریكا بود. آمده بود آنجا تا در ترویج فیلم «آرتیست» مشاركت داشته باشد. همان جا همین حس به من دست داد كه انسان خونگرم و روراستی است. برنیس جزو آن آدمهایی است كه خیلی سریع میتوان با او ارتباط برقرار كرد و گفتوگو كرد. بازیاش در فیلم آرتیست قانعم كرد كه استعداد زیادی در بازیگری دارد. كلا برای من هنرپیشه باید دو ویژگی داشته باشد تا من بتوانم راحت با او كار كنم: اول اینكه استعداد داشته باشد و دوم هم اینكه روی صحنه انرژی مثبتی داشته باشد.
او گفته روز اول تست شما در صورتش دنبال چیزی میگشتید. چه چیزی؟
تردید؛ چیزی كه در صورت ماری هست. این مورد در صورت برنیس، زنی كه تردید نداشت، كم بود. ولی او خیلی سریع در تمرینهای اولیه به من نشان داد كه قابلیت بازی كردن چنین نقشی را دارد.
شخصیت ماری همانی است كه شرایطی را تداعی میكند كه مسائل باید پیش بروند...
روی هم رفته شخصیتی است كه میخواهد مصمم رو به جلو برود و نمیگذارد گذشته آشفتهاش كند. ولی برای آنهایی كه میخواهند بدانند او میتواند یا نه... شخصیتهای مرد داستان بیشتر درگیر گذشته هستند تا او. آخرین باری كه ماری را در فیلم میبینیم به سمت ما، سمت دوربین میآید، احمد هم پشت سرش قرار دارد. به احمد میگوید: «نمیخواهم به عقب برگردم» و او پشت به گذشته میكند، به دوربین و بالطبع به ما بینندگان. او به این ترتیب از تماشاگران هم پیشی میگیرد. چنین روحیهای است كه باعث میشود بگوییم او شخصیتی است كه بیشترین پیشروی را دارد. حالا باید بروید و ببینید چرا در فیلمهای من همیشه زنها چنین شخصیتی دارند. مثل فیلم «جدایی»...
قابلیتهای طاهر رحیم چیست؟
من «یك پیامبر» را در ایران دیدم و خیلی زود فهمیدم كه او مثل بقیه هنرپیشهها نیست و قابلیتهای خارقالعادهای دارد كه میتواند نقشهای بسیار پیچیده را بازی كند. بنابراین تصمیم گرفتم با او كار كنم. یكی از ویژگیهای طاهر كه به وضوح برای من در كار با او مشخص شد جنبه كودكیاش است. او به شیوهای كاملا ملموس شور و هیجان و البته واكنشهای دوران كودكیاش را درون خودش نگه داشته است.
چطور شد كه علی مصفا را انتخاب كردید؟
علی ویژگی خاصی به عنوان هنرپیشه و انسان دارد: خویشتنداری كه در صورت و وجودش هست خیلی زود به آدم این حس را میدهد كه دنیای درون غنیای دارد و كم اجازه میدهد چیزی به بیرون بروز كند. او فردی است كه دیگران را جذب خودش میكند. دوست داریم چیزهای بیشتری درباره او بدانیم.
این خویشتنداری «احمد» با انتخاب «علی مصفا»، بیشتر شده بود. در واقع برای ما داشتن هنرپیشه حرفهای ایرانی كه بتواند فرانسه صحبت كند مهم بود و این مورد انتخاب ما را خیلی محدود كرد. وقتی من «علی» را آوردم به سختی باور داشتم كه بتواند به زبان فرانسه با تمرین در چند هفته مسلط شود. ولی او شگفتانگیز بود. همه افرادی كه شاهد بهبود زبان فرانسهاش از زمان آمدنش به پاریس تا روز اول فیلمبرداری بودند او و كارش را تحسین كردند.
در نسخهای از این سناریو شخصیت اصلی قرار بود با سینما سر و كار داشته باشد و دیالوگ بقیه پرسوناژها را بگوید...
در یكی از مراحل نخست سناریو در نظر گرفته بودم كه او با سینما در ارتباط باشد ولی آهستهآهسته متوجه شدم كه دوست ندارم او شغلی داشته باشد؛ میخواستم چیزهای كمی درباره این مرد دانسته شود. مردی كه كنجكاوی دربارهاش زیاد است و همه دوست دارند چیزهای بیشتری دربارهاش بدانند و بفهمند كه از كجا آمده است ولی در نهایت هیچ فرصتی دست نمیدهد كه به صورت دقیق خودش را معرفی كند.
حتی زمانی كه او تلاش میكند غیبت و بازگشتش به ایران را توجیه كند، شخصی كه در صحنه با اوست اجازه چنین كاری نمیدهد. شاید فیلم بازی كند، مستند بسازد یا عكس بگیرد... كسی نمیداند و اجازه میدهد هر حدسی دربارهاش زده شود. فكر میكنم روی هم رفته شغل او آن دسته از شغلهایی است كه نمیتوان دور از خانه زیاد انجام داد و این یكی از دلایلش برای رفتن از فرانسه است.
كار با پائولین جوان كه نقشش یكی از نقشهای محوری این داستان است چطور بود؟
من قبل از انتخاب پائولین دختران همسن و سال زیادی با او دیدم. او را در صحنهای آزمایشی از فیلم انتخاب كردم: خیلی سریع مرا قانع كرد كه توانایی لازم برای بازی كردن این نقش را دارد. كلید موفقیت او انگیزهاش بود. مثل احمد، لوسی هم شخصیتی درونگرا دارد. در زندگی هم پائولین بزرگ رازی درون خود دارد...
فرانسوا تروفو میگوید در سینما بچهها بلد نیستند دروغ بگویند: آنها فقط واقعیت را متفاوت با هنرپیشههای بزرگسال بیان میكنند. شما هم چنین حسی دارید؟
من به این نتیجه رسیدهام كه نمیتوانم فیلمی بسازم كه در آن بچهای نباشد. با این حال كار كردن با آنها دشوار است. ولی به نظرم حضور آنها باعث میشود تا هیجان و احساس به فیلم راه پیدا كند. در واقع در همه فیلمهای من بچهها اگر زیر فشار بزرگترها نباشند دروغ نمیگویند.
آیا كودكان همزمان شاهد و قربانیان بزرگسالان در فیلم هستند؟
كودكی در این فیلم هست كه كسی نمیبیند؛ كودكی كه در شكم ماری است. قبل از اینكه به دنیا بیاید سرنوشتش با دیگری مشخص شده است. از خودم میپرسم وقتی این كودك به دنیا بیاید دیگران چه چیزی درباره گذشته دارند كه به او بگویند مثل اتفاقاتی كه قبل از تولدش رخ داده است.
تفاوت فیلمبرداری در ایران با فرانسه در چیست؟
برای من تفاوت زیادی ندارد؛ من همانطور كار كردم كه در ایران كار كردم. در فرانسه البته امكانات بیشتری وجود دارد و سینما به عنوان یك صنعت در نظر گرفته میشود. در ایران سینما ربط به خلاقیت فردی دارد در حالی كه اینجا خلاقیت بیشتر گروهی است.
فیلم «جدایی» با دوربین روی دست ساخته شد در حالی كه در این فیلم دوربین بیشتر ثابت است. چه چیزی باعث شده تا این سبك تغییر كند؟
وقتی داستان شكل گرفت، رفتم دكوراسیون را دیدم، فهمیدم كه این داستان باید ثبات بیشتری داشته باشد، دوربین باید بیشتر ثابت باشد. جدایی فیلمی بود كه همه داستان اینجا میگذشت و تحت نظر بینندگان بود. در «گذشته» ما فقط بازگشت اتفاقات گذشته و تاثیرش بر درون شخصیتها را میبینیم. از آنجایی كه این فیلم بیشتر درونی است دوربین باید كمتر حركت كند.
شما آدم اخلاقگرایی هستید؟
از خودم نمیپرسم كه اخلاقگرا هستم یا نه ولی منكر این نمیشوم كه اهداف اخلاقی در این فیلم وجود ندارد. البته رویكردهای دیگری هم در این فیلم وجود دارد؛ ما میتوانیم زوایای جامعهشناختی و روانی این فیلم را ببینیم. ولی واضح است كه بسیاری از شرایط میتواند از دید اخلاق بررسی شود.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
http://www.seemorgh.com/culture
منبع: روزنامه شرق
مطالب پیشنهادی:
«گذشته» اصغر فرهادی کی روی پرده می رود؟
نیکول کیدمن «گذشته» اصغر فرهادی را داوری میکند!
«اصغر فرهادی» روسفیدمان میکند؟
پولانسکی و برادران کوئن رقیب اصغر فرهادی در جشنواره «کن» + لیست فیلمها
گفتگوی خواندنی اصغر فرهادی با کارگردان آرتیست: درباره سینما، زندگی و فیلمها
نیکول کیدمن «گذشته» اصغر فرهادی را داوری میکند!
«اصغر فرهادی» روسفیدمان میکند؟
پولانسکی و برادران کوئن رقیب اصغر فرهادی در جشنواره «کن» + لیست فیلمها
گفتگوی خواندنی اصغر فرهادی با کارگردان آرتیست: درباره سینما، زندگی و فیلمها