رد کارپت، فیلمی ضد ملی!
بهتر نیست در کشور خودمان و برای خودمان فیلم بسازیم و شان خود را حفظ کنیم؟!
جشنواره ی 32 فجر ثابت کرد که ما نه سینمای ملی داریم و نه به فکر آن هستیم. نه دنبال غرور ملی برای سینمایمان میگردیم نه مسئله ای داریم.حتی دنبال مسئله نیز نمیگردیم که ببینیم چیست و چه میخواهیم. این کار حداقل بار سنگینی از دوش سینما و سینماگر برمیدارد و او را یک قدم رو به جلو هدایت میکند. حیف که اینگونه نیست.

"ردکارپت" فیلمی است جدا افتاده از میهن که ادعای بسیار زیادی دارد . هم مدعی است در فرم و هم مضمون ناب.ردکارپت هم در فیلمنامه مشکل جدی دارد و هم در اجرا. گویا فیلم عطاران گزارشی تلوزیونی است صرفا برای سرگرم کردن که مسئله ای پشتش ندارد . بی مسئله و سرگردان است که میهن خود را زیر سوال میبرد. حتی اگر بگوییم مسئله ای هم در ردکارپت مطرح است ,آن مقابله با جشنواره های خارجی نیست , بلکه اگزوتیک دادن و سیاه نمایی محض است.

فیلم با نمایی از عطاران در کلوزآپ شروع میشود. دیدن پرچم ایران باعث میشود فکر کنیم که غرور ملی رخ میدهد ولی این اتفاق هرگز نمی افتد و اثری ضد ملی را میبینیم.

اطلاعات اندک و مختصری از شخصیت اول فیلم داده میشود که سیزده سال تئاتر کار کرده است و حالا میخواهد به خارج برود. اما کجا؟ فرانسه! سفر میتوانست ایده ی خوبی باشد که تباه شد. در فیلم سرگردانی و لودگی بیشتر از هر چیزی مشخص است تا مسائل فرهنگی و اجتماعی.زمانی که روی پله های برقی میرود , می افتد و جز لودگی هیچ چیزی به نمایش نمیگذارد . یا زمانی که به جشنواره -کن- میرسد , خود را مضحکه ی خاص و عام میکند با آن پرش های مضحک و سخره آمیزش در لانگ شات دیگران را میخنداند و ایرانیان را تحقیرمیکند . با زنی فرانسوی در کلوزآپ سخن میگوید و زن تا متوجه میشود که او ایرانی است میگوید : بمب اتم!

آیا تصویر ایران در خارج اینقدر مخدوش است که اگر یک نابازیگر ایرانی را هم ببینند فورا بگویند بمب اتم؟؟این است ناسیونالیست بودن فیلمسازان ما؟؟

با یک هم میهن آشنا میشود که بعد از مدتی بدون هیچ دلیل موجه و محکمی جیبش را میزند. نه پول چندانی دارد و نه وسیله ای ارزشمند. چرا باید یک ایرانی جیب هم وطن خود را در خارج بزند؟در هر صحنه که میخواهد کاری انجام دهد (مگر کار مهمی هم انجام میدهد؟)به یاد رابرت دنیرو میافتد. این نشانه ی علاقه ی فیلمساز به دنیرو و اسکورسیزی است؟! ژست های سخره آمیزش جز اینکه مخاطب ایرانی را آزار دهد هیچ کار دیگری نمیکند.

به یاد بیاورید صحنه ای را که مزاحم یک دختر فرانسوی میشود. به چه علت این کار را میکند؟ نهایتا هم که کتک میخورد و دوباره خود را تحقیر میکند. با دوست مثلا ایرانی اش در مورد مسائل اجتماعی-فرهنگی سخن میگوید. بلاهت در سخنانش کاملا مشخص است. متاسفانه حرف های نا مربوط زیادی میزند. صحبت از عریان بودن زن-آنجلینا جولی- و ژولیت بینوش میکنند و مهر تایید بر خوب یا بد بودنشان در سینمای آمریکا و اروپا بر پایه ی پوششان. بلاهت گویی اینجا خود را نشان میدهد. غیرت؟! جای بسی تعجب!

از زمانی که سرقت رخ میدهد تا به پایان , فیلم بی جهت کش می آید و مخاطب فقط غربت یک فرد جهل زده را میبیند که نه با او همذات پنداری میکند و نه همدردی.

چرا فرش قرمز اینقدر با اهمیت است در صورتی که مدعی بر حفظ سینمای خودمان هستیم؟اگر صحبت از مسائل فرهنگی-اجتماعی به میان بیاید چه بگوییم؟ شاید بهتر باشد بگوییم ردکارپت خواسته یا ناخواسته ارزشی اندک هم برای سینمای خودمان قائل نبوده است و مدعی است باید در خارج فیلم ساخت آن هم برای گیشه.آری! این نوع فیلم ها هنری نیستند که هیچ , بلکه در سینمای تجاری نیز جای چندانی ندارند. شاید بهتر باشد که به این نوع فیلم ها منفرد بگوییم. فیلم هایی که سیاه نمایی میکنند و تصویری مخدوش از ایران و ایرانی به جهانیان عرضه میکنند. در رد کارپت ایرانیان افرادی نادان , بی مصرف , سارق , بی سواد , ابله و ... معرفی میشوند.

چه سودی برای فیلمساز دارد که اینگونه فیلمش را اگزوتیک کند و تصویری چرکین از ما به آن سوی آب ها ارائه دهد؟بهتر نیست در کشور خودمان و برای خودمان فیلم بسازیم و شان خود را حفظ کنیم؟؟

اما برسیم به نمای پایانی که دوربین ابتدا آرام آرام پرچم ایران را نشان میدهد که بر افراشته شده است و در نهایت به پایین میآید و عطاران از آن به عنوان پتویی در شب استفاده میکند. این عمل قبل از اینکه مقابل کن و جشنواره زدگی قرار گیرد نوعی تحقیر خود محسوب میشود و سپس هموطنان.

حال باید دوربین و نقاط مختلف را بررسی کرد. دوربین ردکارپت مطلقا خوب نیست , زیرا فیلم مستند گونه نیست و التهابی ندارد که بخواهد به صورت مداوم روی دست باشد. دوربین روی دست 3/4 کادر را میگیرد و میزانسن را محو میکند یا گاهی اوقات اصلا میزانسن نمیدهد.فکوس ها هم بجا نیست و حسی نمیدهد و در انتقال حس ضعیف است , زیرا بعد از آن حرکاتی را در کادر میبینیم که ارتباطی با صحنه ی قبلی ندارد.

"کارکرد" عناصر در ردکارپت بسیار ضعیف است و کات های سطحی ادامه ی کار یا نقش کارکرد را از بین میبرد بنابر این فیلم در فرم بسیار ضعیف است. هرچه قدر بیشتر ادعا میکند کمتر فرم دارد. زمانی که فرم ندارد یعنی محتوا نیز ندارد. فرم است که محتوا میسازد و سپس برابری میکند.همچنان عده ای فرم اثر و اصول فرمی را با تکنیک های سینمایی اشتباه میگیرند. فرم با زندگی کردن حاصل میشود و تکنیک به راحتی آموخته میشود. هر چند در فیلم , عطاران تبدیل به شخصیت شد اما کارکرد اثر فقط این نیست بلکه از پس این شخصیت باید فضایی حاصل شود. فضا و جو لازم در ردکارپت شکل نمیگیرد و شخصیت مستاصل و سرگردان بدون اینکه طنزی بیافریند پرسه میزند. اینجاست که ضعف فیلمنامه خود را نشان میدهد. فیلمنامه به دنبال هیچ است که از درونش اگزوتیک بیرون میآید. فیلمنامه مدام دور خود میچرخد تا بتواند به نقطه ی پایانی برسد. مگر شخصیت مرکزی نمیداند که دستش به اسپیلبرگ نمیرسد؟ به چه علت اینقدر تقلا میکند؟ بسیاری از فیلم ها هستند که ریتم کندی دارند ولی فیلم عطاران هم ریتمش کند است و هم تند و این ناهماهنگی ضعف در تدوین را میرساند. نکته ی مهمتر منطق شخصیت عطاران در فیلمنامه ی ردکارپت است که بی منطقی بر او حکم فرماست. نخستین کارش با حرکت پایانی مطلقا همخوانی ندارد و نوعی نقض غرض است. در ابتدا هم عنوان شد که فیلم عطاران خواسته یا ناخواسته همه ی عناصر فیلمش را اگزوتیک و سیاه نما میکند.فرض را اگر هم بر این بگذاریم که کارکرد صورت گرفته است عناصر "شباهت و تکرار" آنقدر در تدوین و موسیقی و میزانسن ها ضعیف است که مطلقا حس نمیدهد. واضح تر یعنی اصلا طنز عطاران در ردکارپت کار نمیکند چون جو را مناسب شکل نداده است. در اصل باید گفت :رد کارپت نه فیلمنامه دارد و نه حتی قصه. اینکه فردی سینما دوست و به اصطلاح دوستان غیرتی به فرانسه میآید و میخواهد با اسپیلبرگ ملاقات کند صرفا یک ایده است که تلف میشود و مضمون زده.

عطاران کاراکتر دوم فیلم خود"جمال" که به اصطلاح یک ایرانی است را رها میکند و وی محو میشود گویی که اصلا نبوده. حرکاتش(عطاران) همچون دف زدن در خیابان جز اینکه تحقیری دوباره برایش به وجود بیاورد چیز دیگری نیست.(برای هموطنان بماند) اینکه بگوییم او با محیط اطرافش بیگانه است پس اینگونه عمل میکند کمی مسئله را پرت میکند و البته توجیه. افراد زیادی از طبقه ی متوسط جامعه به خارج میروند. نه لودگی میکنند و نه تحقیر میشوند و نه تفاسیر عجیب و غریب از خود ارائه میدهند. این فیلمی بود که به همکاران و هنروران تقدیم شد؟!آیا این سینمای ملی بود؟(کمی مخاطب و ما را یاد مخملباف و قبادی می اندازد)به نظرم فیلم قبلی اش کم ادعا تر و البته بهتر بود.

همچنان شاهد این مسئله هستیم که در سینمای جهان - آمریکا و بعد اروپا - فیلم های ملی ساخته میشود و شان خود و کشورشان را بالا میبرند و هرگز یک آمریکایی را سارق و بی سواد و ابله و ... نشان نمیدهند و آثاری ضد ملی نمیسازند و حتی اگر در بین آنان کسی پیدا شود و اینکار را بکند , مورد شماتت دیگر فیلمسازان و البته منتقدان و مردم قرار میگیرد. اما در سینمای خودمان سعی بر توجیه همه چیز داریم و به راحتی و با تصامح میگوییم: این فیلم طنز است یا اصلا فیلمی که در خارج از کشور ساخته میشود خود غرور ملی میآفریند و شاهکار است!!

همچنان با ساختن فیلم های ایرانی در خارج مخالف هستم و اعتقاد دارم فیلمساز ایرانی حتی اگر کوچکترین مسئله ای دارد میتواند از لوکیشن های کشور خودمان استفاده کند و اگزوتیک ندهد و فیلمی کم ادعا و با وقار ,البته با فرم بیشتر بسازد. دوربین مستاصل و گیج , به همراه اگزوتیک و سیاه نمایی , کمی جدا افتادگی از میهن و البته ناتوانی در فرم همگی سبب شد که "ردکارپت" تبدیل شود به اثری ضد ملی...

همچنان - از زمان جشنواره - تا به حال اعتقاد دارم فیلم ضعیف است و اثری ضد ملی میباشد که تصویر مخدوشی از ایران و ایرانی ارائه میدهد. و از 4 ستاره هیچ چیزی نمیگیرد.


گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع:salamcinama.ir

مطالب پیشنهادی:  
ده نمکی از "بعضیا" انتقاد کرد
زن پوشی "مهران غفوریان"+تصویر
فروش شهرموشها 2 از نه میلیارد گذشت
"پارسا پیروزفر" در شکاف+تصویر
پس از کش و قوس های فراوان، "کیتارو" سرانجام به تهران رسید+تصاویر