رنگهای جادویی بالهای شب پره
«پرسه در مه» دومین تجربه سینمایی بهرام توکلی، پس از فیلم تحسین شده «پابرهنه در بهشت» است. داستانی از زبان جوانی به نام امین (با بازی شهاب حسینی) که به علت حادثه ای، در کما به سر میبرد. «امین» آهنگ ساز و نوازنده پیانو در پی نوشتن یک قطعه موسیقی که آرمان زندگیاش به حساب میآید، تعادل روحی خودرا از دست میدهد. همسرش رویا (با بازی لیلا حاتمی) را متهم به ارتباط با دکتر روانشناس کرده و با استاد موسیقی (با بازی مسعود رایگان) بحث میکند. «رویا» که بازیگر تئاتر است برای رهایی امین از این درد تلاش میکند اما نتیجه ای نمیگیرد. تا پایان فیلم علت دقیق کمای امین مشخص نمیشود. فقط در جایی میبینیم که برای نجات کارگری وارد معدن میشود و معدن ریزش میکند. فیلم با دیالوگهای امین شروع میشود. قبل از تیتراژ ابتدایی شمایل او را بر روی تخت بیمارستان میبینیم و صدایش را میشنویم که انگار از پس ذهن اوست. میخواهد خاطرات و گذشته اش را بازیابی کند. از ازدواج، نوازندگی و بچه دار شدن میگوید تا آن جا که به نقاط مبهم میرسد. گویا میخواهد گذشته اش را تغییر دهد. همان گونه که بهرام توکلی در پی تجربه فضاهای بکر در فیلم سازی و شکلی متفاوت برای بیان اندیشههایش است، امین هم به دنبال تجربه جدید در ترسیم گذشته ای است که او را به آینده رسانده است. امین به مرزی از خلاقیت رسیده است که خودش هم نمیداند چه میکند. قطعه مدنظرش برای نواختن «ماه» نام دارد. ماه را هیچکس نشنیده است و در حین رسیدن به آن، با سوتی ممتد در ذهنش مواجه میشود. این مسئله زندگیاش را تحت الشعاع قرار میدهد تا آن جا که اختیارش را از دست میدهد، آرامشش سلب میشود و به انزوا میرسد. امین درگیر نیروی خلاقه اش است و برای رسیدن به قطعه ای موسیقایی که از نبوغش سرچشمه میگیرد، تلاش میکند. اما در بین راه کم آورده و به پوچی میرسد. او در باطن احساس توانایی دارد اما این توانایی دور از دسترسش قرار گرفته است و نمیتواند آن را بیابد. به عبارت دیگر در کمای خلاقیت به سر میبرد و دلیل صدای سوت ممتد در سرش را نمیداند. اعتماد به نفسش را از دست داده و از نوشتن نتهای موسیقی خسته شده است و دیگر خود را باور ندارد. از همین رو پس از ناامیدی از پرسه در باطنش، علت را در اطرافیان و مخصوصا همسرش رویا جست و جو میکند. گاهی او را مقصر میداند و گاهی محبتهایش را دروغ و در ادامه بازیهای تئاتری اش میانگارد. رویا در ابتدای فیلم خوابی را برای امین تعریف میکند، این که کنار استخری ایستاده و امین با صورتی گر گرفته و وحشتناک، پشت سر اوست که تعبیرش آشفتگی زندگی او و همسرش است. آشفتگی که در سر میز شام، حین تمرین تئاتر، دعوای امین با دیگران، داخل تاکسی و در حضور استاد موسیقی رخ میدهد. این موضوع موجب میشود خبر باردار شدنش را از امین کتمان کند و به او دروغ بگوید. امین در پی تغییر است. موضوعی که شاید برای هر هنرمند و نابغه ای اتفاق میافتد. آن هم زمانی که نمیتواند به خواسته درونی اش پاسخ گوید و به جوشش برسد. حالتی روانی که امین برای تقلیل یا رهایی از آن دست و پا میزند. موهایش را میتراشد، استکان را در دستش میشکند، سفر کرده، انگشتش را قطع میکند و به آرامش نسبی میرسد. رویا خبر باردارشدنش را به او میدهد، صدای سوت در مغز امین کم میشود و گاهی موسیقی میشنود. امین از آوازهای معدنچیها میگوید و از صورتهای خندانشان که ارواح خسته ای را پنهان کرده اند.
«پرسه در مه» روایتی دیگر از رستگاری است، یک نوع خودآگاهی و ترقی در جهان بینی یا گرایش نگاه امین به حقیقت زندگی، توکلی در مقایسه با اثر قبلی اش «پابرهنه در بهشت» در این فیلم، داستانی متعارفتر را با فرم روایی نامتعارف تصویر میکند. البته «پابرهنه در بهشت» هم روایت رستگاری یحیی در مواجهه با ماجراهای کوچک بیماران، نگهبان، خدمتکار آسایشگاه و ... است که با رضایتش برای ماندن در بخش بیماران نزدیک به مرگ (بهشت) معنا میشود. در اثر قبلی کارگردان «پابرهنه در بهشت» شخصیت اصلی یحیی روحانی جوانی بود که به آسایشگاه بیماران مبتلا به ایدز میرفت تا در کنار آنها زندگی کند. چون علاقه ای به نصیحت و موعظه نداشت به بهانه ضبط خاطراتش بر روی نوار کاست، در جای جای فیلم صدای راوی گونه او را میشنیدیم. این بار هم در «پرسه در مه» روایت پرسه زنیهای امین نظری بر روی تخت بیمارستان را میشنویم. در این فیلم همان فرم روایی متفاوت، درون گرایی شخصیت اصلی فیلم نامه و پویایی تصویر را به شکلی دیگر شاهد هستیم.
زاویه دید و روایت داستان بارها تغییر میکند؛ گاهی اول شخص و گاهی سوم شخص. برخی جاها یک خاطره یا تصور ذهنی امین تکرار و هربار بخشی از آن دیده میشود. به اینها اضافه کنید جابه جایی پلانها و نگه داشتن تکه ای از پازل داستان برای نمایش در انتهای فیلم.
زاویه دید و روایت داستان بارها تغییر میکند؛ گاهی اول شخص و گاهی سوم شخص. برخی جاها یک خاطره یا تصور ذهنی امین تکرار و هربار بخشی از آن دیده میشود. به اینها اضافه کنید جابه جایی پلانها و نگه داشتن تکه ای از پازل داستان برای نمایش در انتهای فیلم.
اما در این بی نظمی پلان و سکانسها نقاط عطف داستان، مانند خبر سقط جنین از زبان رویا یا قطع شدن انگشت امین به خوبی در جای خود قرار گرفته اند. تصاویری که با شاتر پایین به عنوان ترجیع بند ضبط شده، قابها و میزانسنهای سنجیده، موسیقی نهفته در فیلم وهارمونی حاکم بر تصاویر، اثری فرم گرا و در عین حال قابل دفاع را نتیجه داده است. از همین رو نظم کارگردان در روایت و گریختن از گنگ یا نامفهوم شدن فیلم قابل تحسین است. چه بسا یکی از آفتهایی که گریبان گیر این گونه تجربهها با دغدغه روایت مدرن میشود، بی نظمیو به هم ریختگی روایت داستان است. «پرسه در مه» در نتیجه هوش و مهارت فیلم ساز خوش آتیه از بی سر و ته شدن نجات یافته است. آن چه امین برای ما روایت میکند از آشنایی ساده او با رویا که در جریان اجرای یک نمایش صورت میگیرد تا اختلافاتشان و بحث با استاد و سیر باطنی اش، همگی زاییده ذهن اوست که ما را به دنیایش نزدیک میکند. امین از شروع رابطه خود با رویا میگوید. از این که در یک دانشگاه باهم درس میخوانند، برای تفریح و خوردن شام به پارک میروند. رویا در کنار آتش دیالوگهای نمایش نامه را برای امین زمزمه میکند و امین هم محو صدای اوست.
از ازدواج و بچه دار شدنشان، از نواختن برای تماشاگران و بازی رویا بر صحنه تئاتر، از دویدن رویا با دخترکی در کنار ساحل و از رفتن به داخل معدن برای نجات کارگران. اما نکته ای مدام ذهن مخاطب را آزار میدهد و آن این که شاید این اطلاعات قطعی نباشد. چون امین در کماست و فیلم براساس فرضیاتش روایت میشود. مثلا در جایی میگوید: دوست دارم مسیر داستان یا یکی از شخصیتها را عوض کنم یا در جایی دیگر تاکید میکند: «رنگهای جادویی بالهای شب پرهها همه مغزم را پوشانده، چرا به کما رفته ام؟
از ازدواج و بچه دار شدنشان، از نواختن برای تماشاگران و بازی رویا بر صحنه تئاتر، از دویدن رویا با دخترکی در کنار ساحل و از رفتن به داخل معدن برای نجات کارگران. اما نکته ای مدام ذهن مخاطب را آزار میدهد و آن این که شاید این اطلاعات قطعی نباشد. چون امین در کماست و فیلم براساس فرضیاتش روایت میشود. مثلا در جایی میگوید: دوست دارم مسیر داستان یا یکی از شخصیتها را عوض کنم یا در جایی دیگر تاکید میکند: «رنگهای جادویی بالهای شب پرهها همه مغزم را پوشانده، چرا به کما رفته ام؟
شاید از شدت مشکلات عصبی در خواب سکته کرده ام یا در خیابان ماشین به من زده یا خودکشی کرده ام.» یا سکانسی که امین را با پیکری خون آلود از معدن بیرون میآورند. علاوه بر این تماشاگر متوجه نمیشود امین زنده میماند یا نه زیرا در آخرین لحظات میگوید: «ای کاش یکی به صورتم نگاه کنه.» در این لحظه پلک در حال بازشدنش را میبینیم درحالی که رویا به قطع دستگاهها رضایت داده است. پس از آن هم مهدکودک و شادی دخترکی در کنار ساحل به همراه رویا. به هر حال فیلم تلنگری است درباره حالتی که شاید برای هرکدام از ما اتفاق افتاده است یا اتفاق میافتد. فارغ از این که این موضوع در فیلم گرایش مادی دارد و درباره خلق اثر هنری است اما ممکن است برای بعضی معنوی هم باشد. بدین معنا که گاهی مرتبه ای از تقوا یا فضیلتی اخلاقی که دستیابی به آن خارج از توان انسان نیست، او را به چالش میکشاند و گاه ناامیدی را دربردارد. همین ناامیدی موجب تردید و سرگردانی میشود. با امید این که این گونه فیلمها و سینمای فرهنگی ما شاهد رشد کمی و کیفی باشد و بیش از همه، مسئولان به دور از شعار زمینه لازم را برای فعالیت فیلمسازان در این عرصه فراهم آورند.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: khorasannews.com/ مسعود زارعیان
مطالب پیشنهادی:
«پرسه در مه»؛ روایتی مدرن از جنونی همیشگی
درباره «جدایی نادر از سیمین»؛ معصومیت از دست رفته
نگاهی به «پرسه در مه» فیلم تحسین شده بهرام توکلی به بهانه اکران
درباره فیلم «حوالی اتوبان»
گزارش تصویری فیلم «زندگی با چشمان بسته»