طاهر رحیم پیش از فیلم «گذشته» هم در جشنواره کن با استقبال روبهرو شده است. او برای بازی در فیلم «یک پیامآور» ساخته «ژاک اودیار» مورد توجه قرار گرفته است. این بار میتوان منتظر ماند و دید آیا ایفای نقش او در فیلم «گذشته» نیز میتواند مورد قبول داورانی همچون «نیکول کیدمن» قرار گیرد. او بازیگری در اثری از فاتح آکین (برش) را نیز در کارنامهاش دارد.
تو حالا یک فیلم دیگر همداری، فیلمی به کارگردانی اصغر فرهادی، چه شد و چه اتفاقی افتاد؟
اصغر فیلم «یک پیامآور» من را دیده بود، برای همین هم به من گفت که مایل است با من کار کند. کمی بعد ما همدیگر را ملاقات کردیم و او درباره پروژه جدیدش برای من گفت. خب از آن روز خوب خیلی گذشته اما یادم هست که شروع ماجرا روایت زن و مردی بود که یک وقتی عاشق هم بودند و حالا دورافتاده بودند و ارتباطشان تنها از طریق اینترنت بود.
بعد هنگام استفاده از وبکم مشکلی پیش میآید و بعد به هر حال ماجراهای دیگری در پی میآید. همه این روایت برای من جذاب بود. ما در سه هفته بعدی شروع کردیم به مرور کردن فیلم و او درباره پلات فیلم گذشته برای من گفت. او به من گفت قصد دارد این داستانی که حالا در فیلم گذشته قطعی شد و بازی کردیم را بسازد، اصغر گفت که این داستان به من نزدیکتر است. برای من جای تعجب داشت، اما قبول کردم و پروژهای که حالا هست را آغاز کردیم.
فکر میکنی دلیل اینکه او تو را انتخاب کرد چه بود؟
من دقیقا نمیدانم که دلیلش چه بود، اما فکر میکنم اصغر بازیگرانی را انتخاب کرده است که بتواند به آنها شکل بدهد و شکلی که میخواهد را به بازی آنها بدهد، یک جور همگن شدن با آنچه او میخواست. برای او چندان جالب نبود که بازیگرش به او بگوید این بازی است که میتوانم و میخواهم انجام بدهم. او به من گفت ذهنام را از تمام نقشها و بازیهایی که در گذشته داشتم پاک کنم.
او همه فیلمهایی که در آنها بازی کرده بودم را دیده بود و به شدت در ساخت فیلمش وسواس داشت، حتی درباره جزییات لباسهایی که تن بازیگران فیلمش بود. یکبار یک ژاکتی تنم بود که در یک فیلم دیگر هم آن را پوشیده بودم و او خیلی زود متوجه شد و گفت: «نه من این را قبلا دیدهام و نمیخواهم این را تنات بکنی.»
تو و فرهادی درباره زادگاه تو و اینکه یک مهاجر هستی هم صحبت کرده بودید؟
ما درباره مسئله نژاد هم حرف زده بودیم و هر دو ایدههای یکسانی داشتیم. اما مسئله اینجاست که این بحث ربطی به فیلم نداشت و فیلم درباره این مسئله نبود. فیلم فرهادی به شدت به حالوهوای جامعه امروز فرانسه نزدیک است، اینکه چطور با لذتها و بحرانها و غمهای زندگی برخورد میشود و آدمها چطور با این بحرانها کنار میآیند. اما میراث فرهنگی، در مسئله مهاجرت حلقه اصلی و در این کشور بسیار زیاد است.
شخصیت سمیر را چگونه ارزیابی میکنی؟
به عنوان یک مرد او از زندگی خسته است. او درگیری جدی دارد؛ احساس گناه در او پررنگ است. او میان عشقی از قدیم و یک عشق جدید گرفتار شده است. او میان زندگی گذشتهاش و زندگی که برای آینده ترسیم میکند گرفتار است و این همان چیزی است که در او یکجور افسردگی ایجاد کرده است. سمیر کمی از من بزرگتر است. او در 30سالگی گرفتار شوکهایی شده که زندگیاش را با وجود عشق دچار رنج کردهاند. برای همین هم کمی موهایم را جوگندمی کردند.
در روند تمرین طولانی و ساخت این فیلم چه چیزهایی برای تو جدید بود؟
خیلی از چیزها در روند تمرین و ساخت فیلم «یک پیامآور» به کارگردانی ژاک اودریا با شرایط ساخت گذشته شبیه به هم بودند اما تفاوتهای اساسی هم وجود داشت. اینجا باید در طول تمرینها تو به یک ساختمان مشخصی از شکل بازیات میرسیدی، تمرینها تمام مدت در جهتی بود که اصغر بتواند بازیگرانش را در شرایط انعطافپذیری قرار بدهد و بازیهای نرمی از آنها بگیرد.
و این تمرینها چه چیزی را برای تو به ارمغان آورد؟
این تمرینها بود که به من کمک کردند تا شخصیتی که قرار بود نقشش را بازی کنم به خوبی درک کنم. همین باعث میشد که با شکل فیلمبرداری و موقع بازی جلوی دوربین با آنچه کارگردان میخواست سازگار میشدم و این روش فرهادی بود که در مورد هر چیز کوچکی وسواس به خرج میدهد و جزییات به اندازه سناریو و روابط میان شخصیتها برایش اهمیت داشت و مهمتر از همه شاید کشف چگونگی سناریو و خود داستان بود که مرحله به مرحله برای من قابل درک میشد. همهچیز در تمرینها به شکل واقعی شکل میگرفت، از روابط عاطفی میان شخصیتها تا همه جزییات باید باورپذیر میشدند. همهچیز در این پروسه خیلی بیشتر و فراتر از تجربه سینمایی بود که خوانده و بازی کرده بودم.
آیا تو با کارگردان درباره گذشته سمیر به طور خاص گفتوگو کرده بودی؟ و با جزییات بیشتری مجسم کردید؟
یک تمرین را یادم هست اصغر از من پرسید همسرم را در چه شرایطی ملاقات کردم و از نظر ظاهری چگونه بود. تمرین بسیار جالب و غیرمنتظرهای بود و واقعا در پیشرفت کار ما تاثیر داشت. همچنین تمرینهایی هم داشتیم تا به این بازی برسیم که یکدیگر را در زاویه درستی ببینیم. من 30 ثانیه به هنرپیشه خردسالی که نقش پسر را بازی میکرد نگاه میکردم و بعد باید پشتمان را به هم میکردیم و دقیقا لباسهایی که پوشیده بودیم و ویژگیهای ظاهری یکدیگر را در حالی که پشت به هم داشتیم توصیف میکردیم. این تمرینها از زندگی گذشته اصغر به عنوان کارگردان تئاتر سرچشمه میگرفت و بسیار مهم بود که عنصرهایی از زندگینامه شخصیتها را بشناسیم و آنها را کار کنیم. اینها به من امکان داد که در قالب زندگی تازهای فرو بروم
تو حالا یک فیلم دیگر همداری، فیلمی به کارگردانی اصغر فرهادی، چه شد و چه اتفاقی افتاد؟
اصغر فیلم «یک پیامآور» من را دیده بود، برای همین هم به من گفت که مایل است با من کار کند. کمی بعد ما همدیگر را ملاقات کردیم و او درباره پروژه جدیدش برای من گفت. خب از آن روز خوب خیلی گذشته اما یادم هست که شروع ماجرا روایت زن و مردی بود که یک وقتی عاشق هم بودند و حالا دورافتاده بودند و ارتباطشان تنها از طریق اینترنت بود.
بعد هنگام استفاده از وبکم مشکلی پیش میآید و بعد به هر حال ماجراهای دیگری در پی میآید. همه این روایت برای من جذاب بود. ما در سه هفته بعدی شروع کردیم به مرور کردن فیلم و او درباره پلات فیلم گذشته برای من گفت. او به من گفت قصد دارد این داستانی که حالا در فیلم گذشته قطعی شد و بازی کردیم را بسازد، اصغر گفت که این داستان به من نزدیکتر است. برای من جای تعجب داشت، اما قبول کردم و پروژهای که حالا هست را آغاز کردیم.
فکر میکنی دلیل اینکه او تو را انتخاب کرد چه بود؟
من دقیقا نمیدانم که دلیلش چه بود، اما فکر میکنم اصغر بازیگرانی را انتخاب کرده است که بتواند به آنها شکل بدهد و شکلی که میخواهد را به بازی آنها بدهد، یک جور همگن شدن با آنچه او میخواست. برای او چندان جالب نبود که بازیگرش به او بگوید این بازی است که میتوانم و میخواهم انجام بدهم. او به من گفت ذهنام را از تمام نقشها و بازیهایی که در گذشته داشتم پاک کنم.
او همه فیلمهایی که در آنها بازی کرده بودم را دیده بود و به شدت در ساخت فیلمش وسواس داشت، حتی درباره جزییات لباسهایی که تن بازیگران فیلمش بود. یکبار یک ژاکتی تنم بود که در یک فیلم دیگر هم آن را پوشیده بودم و او خیلی زود متوجه شد و گفت: «نه من این را قبلا دیدهام و نمیخواهم این را تنات بکنی.»
تو و فرهادی درباره زادگاه تو و اینکه یک مهاجر هستی هم صحبت کرده بودید؟
ما درباره مسئله نژاد هم حرف زده بودیم و هر دو ایدههای یکسانی داشتیم. اما مسئله اینجاست که این بحث ربطی به فیلم نداشت و فیلم درباره این مسئله نبود. فیلم فرهادی به شدت به حالوهوای جامعه امروز فرانسه نزدیک است، اینکه چطور با لذتها و بحرانها و غمهای زندگی برخورد میشود و آدمها چطور با این بحرانها کنار میآیند. اما میراث فرهنگی، در مسئله مهاجرت حلقه اصلی و در این کشور بسیار زیاد است.
به عنوان یک مرد او از زندگی خسته است. او درگیری جدی دارد؛ احساس گناه در او پررنگ است. او میان عشقی از قدیم و یک عشق جدید گرفتار شده است. او میان زندگی گذشتهاش و زندگی که برای آینده ترسیم میکند گرفتار است و این همان چیزی است که در او یکجور افسردگی ایجاد کرده است. سمیر کمی از من بزرگتر است. او در 30سالگی گرفتار شوکهایی شده که زندگیاش را با وجود عشق دچار رنج کردهاند. برای همین هم کمی موهایم را جوگندمی کردند.
در روند تمرین طولانی و ساخت این فیلم چه چیزهایی برای تو جدید بود؟
خیلی از چیزها در روند تمرین و ساخت فیلم «یک پیامآور» به کارگردانی ژاک اودریا با شرایط ساخت گذشته شبیه به هم بودند اما تفاوتهای اساسی هم وجود داشت. اینجا باید در طول تمرینها تو به یک ساختمان مشخصی از شکل بازیات میرسیدی، تمرینها تمام مدت در جهتی بود که اصغر بتواند بازیگرانش را در شرایط انعطافپذیری قرار بدهد و بازیهای نرمی از آنها بگیرد.
و این تمرینها چه چیزی را برای تو به ارمغان آورد؟
این تمرینها بود که به من کمک کردند تا شخصیتی که قرار بود نقشش را بازی کنم به خوبی درک کنم. همین باعث میشد که با شکل فیلمبرداری و موقع بازی جلوی دوربین با آنچه کارگردان میخواست سازگار میشدم و این روش فرهادی بود که در مورد هر چیز کوچکی وسواس به خرج میدهد و جزییات به اندازه سناریو و روابط میان شخصیتها برایش اهمیت داشت و مهمتر از همه شاید کشف چگونگی سناریو و خود داستان بود که مرحله به مرحله برای من قابل درک میشد. همهچیز در تمرینها به شکل واقعی شکل میگرفت، از روابط عاطفی میان شخصیتها تا همه جزییات باید باورپذیر میشدند. همهچیز در این پروسه خیلی بیشتر و فراتر از تجربه سینمایی بود که خوانده و بازی کرده بودم.
آیا تو با کارگردان درباره گذشته سمیر به طور خاص گفتوگو کرده بودی؟ و با جزییات بیشتری مجسم کردید؟
یک تمرین را یادم هست اصغر از من پرسید همسرم را در چه شرایطی ملاقات کردم و از نظر ظاهری چگونه بود. تمرین بسیار جالب و غیرمنتظرهای بود و واقعا در پیشرفت کار ما تاثیر داشت. همچنین تمرینهایی هم داشتیم تا به این بازی برسیم که یکدیگر را در زاویه درستی ببینیم. من 30 ثانیه به هنرپیشه خردسالی که نقش پسر را بازی میکرد نگاه میکردم و بعد باید پشتمان را به هم میکردیم و دقیقا لباسهایی که پوشیده بودیم و ویژگیهای ظاهری یکدیگر را در حالی که پشت به هم داشتیم توصیف میکردیم. این تمرینها از زندگی گذشته اصغر به عنوان کارگردان تئاتر سرچشمه میگرفت و بسیار مهم بود که عنصرهایی از زندگینامه شخصیتها را بشناسیم و آنها را کار کنیم. اینها به من امکان داد که در قالب زندگی تازهای فرو بروم
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
http://www.seemorgh.com/culture
منبع: روزنامه بهار
مطالب پیشنهادی:
عصبانیت بهزاد فراهانی از شایعهپراکنی علیه گلشیفته فراهانی!
«سوفیا کاپولا» تنها نماینده زنان در جشنواره کن 2013!!
بازیگر زن «گذشته»: اصغر فرهادی اول پرسید بچه داری؟ + عکس
دروغ ایرانی برای رفتن به جشنواره کن 2013!
متن و حواشی جشنواره کن 2013؛ از دوربین طلا تا تلاش اصغر فرهادی + تصاویربازیگر زن «گذشته»: اصغر فرهادی اول پرسید بچه داری؟ + عکس
دروغ ایرانی برای رفتن به جشنواره کن 2013!