یک داستان خواندنی / تصویر و روایت جواد علیزاده، کاریکاتوریست صاحب‌نام ایرانی، از ملاقات با آنتونی کویین افسانه‌ای: «کویین باعث ورودم به کیهان شد و حزب توده بعد از انقلاب اخراج‌ام کرد»!

...من نپذیرفتم و کارهای چاپ نشده ام در کیهان را برای چاپ به روزنامه میزان متعلق به زنده یاد بازرگان می دادم که روزنامه اش در همان چاپخانه کیهان چاپ می شد...

ورودم به روزنامه کیهان را در سال 56 ، مدیون" آنتونی کویین" هستم و خروجم از کیهان را در سال 60، مدیون "حزب توده!"

برای ثبت در تاریخ و جغرافی!:
در تابستان سال 56 آنتونی کویین هنرپیشه مطرح هالیوود به تهران آمد من کاریکاتوراورا کشیدم و در فرودگاه مهرآباد به او دادم و او کلی حال کرد و در برابر دیدگان حیرت زده خبرنگاران رسانه ها، کلی مرا تحویل گرفت و کاریکاتور را برایم امضا کرد و با آن عکس یادگاری گرفت! وهمین اتفاق، باعث شد خبرنگار هنری کیهان که آنجا بود مرا برای همکاری به روزنامه کیهان دعوت کند وگرنه بدون پارتی بازی امکان نداشت کسی بتواند وارد آن روزنامه بشود. درواقع پارتی من هنرم و حامی ام شخص آنتونی کویین بود!

بعد از آغاز همکاری آزاد و غیر حضوری من با روزنامه کیهان، پس از گذراندن آزمونی سخت به عنوان مترجم با حقوق ماهی 7000 تومان (معادل 1000 دلار آن زمان) به عنوان مترجم در موسسه صنایع هلیکوپتر سازی به صورت رسمی و با مزایا و بیمه و بورس خارج استخدام شدم و وقتی که بعد از مصاحبه با رئیس موسسه، قرار شد از روز شنبه به سر کار بروم، روزنامه کیهان با استخدام من در جای دیگر مخالفت کرد و مرا به عنوان کاریکاتوریست با حقوق ماهی 4000 تومان به صورت غیر رسمی به شرط حضور دائم در تحریربه کیهان استخدام کرد ومن هم بر خلاف عقل و منطق پیشنهاد دوم را با حقوق کمتر و تضمین شغلی نا مطمئن تر پذیرفتم و لابد رئیس موسسه هلیکوپتر سازی که فکر نمی کرد من چنین فرصت شغلی بی نظیری را در اداره اش از دست بدهم بعد از 35 سال، هنوز منتظر من است که به اداره اش بروم و کارت ورود بزنم!! و چند سال بعد هم که به سلامتی و میمنت، شغلم و آینده ام را در روزنامه از دست دادم!

درطول سالهای بعد از پیروزی اتقلاب چون من در کاریکاتورهایم از شعار نه شرقی نه غربی حمایت و ماهیت ابرقدرتهای شرق و غرب در حمایت از صدام را طی جنگ تحمیلی، افشا می کردم و این رویه به مذاق حزب توده خوش نمی آمد و کلا توده ای ها شعار نه شرقی نه غربی را انحرافی و غیر علمی می پنداشتند!، در نتیجه با جو سازی آنان علیه من، در سال 1360 توسط جمعی افراطی و احساسی که به جای دکتر ابراهیم یزدی و تیمش در کیهان مستقر شده بودند و معلوم نبود زمان انقلاب کجا بودند، به کارمن در کیهان خاتمه داده شد!

بعد از 40 سال کار ممتد مطبوعاتی، اخیرا با فقط 20 سال سابقه و با حقوق بازنشستگی ناچیز، به اصطلاح بازنشسته شده ام که از این 20 سال، یکسال و نیمش را کیهان حق بیمه مرا پرداخته بود و 18 سال بقیه را خودم پرداختم وگرنه کسی برای من (به جرم دفاع از استقلال و آزادی کشورم!) حاضر نشد تره هم خرد کند.

بازنشستگی من با حداقل حقوق، مرا یاد آن گفته یا نقل قول می اندازد که : در کشورهای جهان سوم اگر به کشورت خدمت کنی خانه ات ویران می شود و اگر به کشورت خیانت کنی خانه ات آباد می شود! که البته خدانکرده منظورم از این گفته، خودم یا کشورم نیست سوءتفاهم نشود، زیرا نه من صد در صد خانه خراب شده ام و نه کشورم آباد نشده.

چون شورای سردبیری افراطی وقت کیهان به تحریک حزب توده ، کارهای مرا چاپ نمی کردند و سوژه هایم به اصطلاح می سوخت وقتی به مدیریت وقت اعتراض کردم گفتند شما کاریکاتور نکش و فقط حقوقت را بگیر و چه کار به این کارها داری؟ اما من نپذیرفتم و کارهای چاپ نشده ام در کیهان را برای چاپ به روزنامه میزان متعلق به زنده یاد بازرگان می دادم که روزنامه اش در همان چاپخانه کیهان چاپ می شد و همین اتفاق، بهانه ای شد برای پایان کار من در کیهان!

چون بهانه آنان برای خاتمه خدمت من، قانونی و موجه نبود، در نامه ای با لحنی شتابزده و با امضایی ناخوانا عذر مرا خواسته بودند که رفتم و از روزنامه کیهان به وزارت کار شکایت کردم و کیهانیان به من غرامت هم پرداختند تا فقط در تحریریه آفتابی نشوم!

سر کاریکاتورهای من بین توده ایها و مائویستها دعوا بود! چون من در رسانه مهم و پر تیراژی کار می کردم وقتی کاریکاتور ضدامریکایی در کیهان می کشیدم روزنامه مردم ارگان حرب توده کار مرا تجدید چاپ می کرد تا مرا جذب خودشان کند و وقتی کاریکاتور ضد دو ابرقدرت می کشیدم حزب مائوئیستی رنجبران کار مرا در روزنامه شان چاپ می کردند!

من در اصل دو بار توسط حزب توده از کیهان خارج شدم بار اول مستقیما در سال 58 (چون حاضر به همکاری با هفته نامه طنز سیاسی و رادیکال آهنگر نشدم ) . بار دوم غیر مستقیم در اردیبهشت سال 60 و در اثر تحریک و جوسازی حزب توده علیه من توسط مدیریت وقت آن زمان!

وقتی بار اول، شورای سردبیری طرفدار حزب توده، در خرداد 58 نامه اخراج مرا به دستم داد و از قضا ، فردای همان روز کارگران کیهان وانجمن اسلامی وقت کیهان در اقدامی کودتا گونه! با اعلام لیستی 20 نفره (از جمله همان جمع 5 نفره اخراج کننده من) به علت دارابودن گرایشات چپ و توده ای, از ورود آنان به کیهان ممانعت کردند، من با حمایت از اقدام کارگران کیهان به کارم برگشتم. فقط در آن جمع 20 نفره، اسامی عده ای دانشجوی جوان روزنامه نگاری نیز بود که من همان زمان اعلام کردم اینان ربطی به شورای سردبیری سمپات حزب توده، ندارند و بعد از آن هم هرگز با آن دانشجویان روزنامه نگاری مواجه نشدم ...گرچه آنان اگر منصف بودند به من حق می دادند.

در زمان درگیری من و مدیریت جدید کیهان، من فقط یک نفر بودم و کل تحریریه کیهان اعم از همکاران قدیمی و جدید هم یک جمع تقریبا 100 نفره بودند علیه من! طوریکه در تحریریه ، همکاران قدیمی ام از ترس اینکه اخراج نشوند با من حتا سلام و علیک هم نمی کردند!

یک سال پس از خروج من از کیهان و بعد از کشف نقشه کودتای حزب توده و شناسایی عوامل نفوذی حزب توده در ارگانهای مختلف از جمله کیهان، معلوم شد که مواضع من بر حق بود و سپس سیر وقایع سیاسی جهان و فروپاشی شوروی سابق و سرنگونی رژیم های دیکتاتوری اروپای شرقی نیز صحت تحلیل های من و غلط بودن تئوری های حزب توده را به اثبات رساند.

بعد از خروج من از کیهان، تقریبا یک ماه را در قسمت گرافیک روزنامه میزان متعلق به روانشاد بازرگان که رویه معتدل تری داشت کار کردم (تا زمان تعطیلی آن روزنامه در خرداد 60) و کیهانی ها که از این کار من بر آشفته بودند اینبار در اقدامی لجوجانه و البته غیرقانونی، همسر سابق مرا که در قسمت اخبار شهرستان های تحریریه کیهان کارمی کرد و کارش اصلا سیاسی نبود، نیز از کار بیکار و او را هم نظیر من برای طرح شکایت راهی وزارت کار کردند!

امروز که بحث اعتدال و میانه روی و عقلانیت و مردم سالاری مطرح است من خوشنودم که آینده نگری ام درست بود و 30 سال پیش، از این ارزش ها در آثارم دفاع کردم و گرچه شغلم را از دست دادم اما وجدانم آسوده است که صادقانه و از روی عشق به میهن و آینده کشورم قلم زدم و تاوانش را هم دادم و اگر نان به نرخ روز خور و ریا کار بودم مسلما وضعم خیلی بهتر از الان می شد اما تکلیف وجدان و تعهد اجتماعی ام چه می شد؟ پس پشیمان نیستم.

بعد از وقایع سال 60 و تعطیلی نشریات حزب توده و حزب مائوئیستها، من دیگر به انتقاد از آنان نپرداختم چون آنان دیگر نشریه ای برای پاسخگویی نداشتند. و اما کیهانی های آن زمان ، گرچه با من خیلی بدکردند و کمر به نابودی من بستند اما من خودم را شغلم را و هنرم را تا این لحظه حفظ کردم گرچه همه ی دردهایم را در درونم ریختم...و از این خوشحالم که در این مبارزه عقیدتی با آنان که خود را عقل کل و آخر تحلیل و روشنفکری می پنداشتند پیروز شدم و این پیروزی ، به حقوق بازنشستگی ناچیزش می ارزد! و درآخر، حرف من با آنان اینست که : به قول ماندلا می بخشم اما فراموش نمی کنم و یا خوش قافیه تر ش این که: گذشت می کنم اما فراموش نمی کنم....

واگر این دق نوشته های من کمی طولانی شده و از حد "مینی مال" گذشته، شما هم گذشت کنید و آنهارا "ماکسی مال" تصور کنید!



گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع : caffecinema.com



مطالب پیشنهادی :
«خواستگاری» هنوز پر تماشاست!
«اشیا از آنچه در آینه می‌بینید به شما نزدیک‌ترند» + تصاویر
این‌جا با بچه تجارت می‌کنند+ تصویر
عکاسان معروف دنیای سینما
آیا «دوازده سال بردگی» واقعا شایسته اسکار بود؟ + تصاویر