بهاره رهنما جنازه شوهرش را دید!
استقبال مردم از فیلم‌های خنده‌دار غیرقابل انكار است و موج فیلمنامه‌های كمدی آنقدر در ایران پرسروصدا و فراگیر شده است كه كارگردانان كمدی روز به روز سوژه‌های كمدی را انتخاب می‌كنند تا مخاطبان بیشتری به تماشای كارهایشان بنشینند.
در میان كسانی كه فیلمنامه كمدی را با استانداردهای مناسب و دور از هرگونه هجو می‌نویسند، پیمان قاسم‌خانی حرف اول را می‌زند، به همین دلیل هم این روزها تهیه‌كنند‌گان برای خریدن فیلمنامه‌هایش سر و دست می‌شكنند! پیمان قاسم‌خانی طبقه حساس را نوشته است، فیلم پرفروشی كه خودش نقش كوتاهی را هم در آن بازی كرده است. او به زودی فیلم زندگی مشترك آقای محمودی و بانو را هم روی پرده سینماها دارد كه با یك نقش متفاوت دیده خواهد شد. گفت‌وگو با او تنها به دلیل نگارش فیلمنامه پرفروشش نبوده است، بازیگری خوب او در مدیوم سینما بهانه دیگر این حرف‌هاست.


نوع بازی و راحتی‌تان با دوربین این احساس را به وجود می‌آورد كه انگار سال‌ها تجربه بازیگری با كارگردان‌های مختلف را داشته‌اید. با این وجود چرا پیش از این از بازیگری كناره می‌گرفتید؟

به سادگی می‌شود گفت در زمان بازیگری به من خوش نمی‌گذرد. احساس نمی‌كنم كار خیلی خلاقانه‌یی انجام می‌دهم. فكر نمی‌كنم بتوانم شخصیت‌های متفاوت را بازی كنم. سعی می‌كنم به كاری كه سقف پرواز بلندی در آن ندارم، خیلی نزدیك نشوم.

مثالی كه می‌زنید می‌تواند یك تیپ باشد و مشكل شما هم همین باشد.

نه در قالب شخصیت‌های مختلف فرو رفتن این‌طور است. به عنوان یك بازیگر خوب می‌توانم محسن تنابنده را مثال بزنم كه می‌تواند در یك لحظه قاعده را عوض كند و تبدیل به یك آدم دیگر شود. همین‌طور فرخ‌نژاد كه در فیلم‌های مختلف انگار آدم متفاوتی است. اما من این توانایی را ندارم.

پس اگر این سال‌ها كمتر جلوی دوربین ظاهر شدید، دلیلش این نبود كه دوست نداشتید در قاب سینما ظاهر شوید.

یك مجموعه دلایل است. در زمان نوشتن به هم خوش می‌گذرد، در زمان بازی كردن به هم خوش نمی‌گذرد. وقتی جلوی دوربین هستم، فكر می‌كنم این سكانس را می‌شود به بی‌نهایت شكل بازی كرد. من یكی‌اش را بلدم و حداكثر زورم به دوتای دیگر می‌رسد. یعنی محدودیتی كه فیزیك و ظاهرم ایجاد می‌كند را حس می‌كنم. آزادی‌ای كه نوشتن می‌دهد خیلی بیشتر از بازیگری است. ضمن اینكه بازیگری عارضه‌یی به نام شهرت ظاهری هم دارد.

دوست ندارید در خیابان و این طرف و آن طرف شناخته شوید؟

نه.

اما عملا شناخته‌ شده‌اید. چون وقتی در طبقه حساس با بهاره رهنما همبازی بودید، خنده تماشاگر در اولین برخورد با تصویر شما به عنوان یك مرده نشان می‌داد كه شما را به خوبی می‌شناسد.

این چیزی نیست كه بخواهم از آن در بروم. نیمچه شناختی كه مردم از چهره‌ام دارند، همیشه باعث لطف و محبت آنها شده و چیزی به جز علاقه و كمك و لطف از آنها دریافت نكرده‌ام. خودم این شكلی هستم كه وقتی جایی هستم، سنگینی نگاهی را روی خودم احساس كنم، معذب می‌شوم.

پس در همین حدش كافی است؟

بله.

پس چه عاملی باعث می‌شود حضوری اینقدر كوتاه در طبقه حساس داشته باشید؟

طبقه حساس فیلمنامه مورد علاقه‌ام بود. كلنجارهایم را با حبیب رضایی و آقای تبریزی رفتم اما درگیری‌هایم كمتر از سن‌پترزبورگ و زندگی مشترك آقای محمودی و بانو بود. نقش جنازه را در طبقه حساس قرار بود مانی حقیقی بازی كند كه نشد. اسمش را نمی‌شد بازیگری گذاشت، نقش جنازه بود دیگر! این برایم شكل یك یادگاری را داشت كه در فیلمی باشم كه دوستش دارم.

ربطی به نسبت‌های خانوادگی نداشت؟

نه. بعد از اینكه نقش را قبول كردم، آقای تبریزی گفتند چه جالب، نقش پدرت را هم به پدر خودت می‌دهیم، برادرت را به برادر خودت. پدرم آمدند ولی مهراب نیامد.

خانم رهنما هم بعد از شما آمدند؟

نه او قبل از من بود.

چه عامل‌هایی وجود دارد كه این فیلمنامه را بیشتر دوست دارید در حالی كه موفقیتش در گیشه با فیلمنامه‌های دیگرتان در شرایطی مشابه است.

راستش سینمای مورد علاقه‌ام بیشتر به این فیلم نزدیك است. فیلم‌های شخصیت‌پردازانه را بیشتر دوست دارم. فیلم‌هایی كه درباره روان و درون آدم‌هاست و درگیری‌هایی كه با خودشان دارند. مثلا در میان كارهایی كه انجام داده‌ام، دختری با كفش‌های كتانی كار مورد علاقه‌ام بود. كمدی‌هایی كه می‌نویسم را دوست دارم و از دیدن‌شان لذت می‌برم اما اگر قرار باشد دوره‌یی خودم فیلمی بسازم، به طبقه حساس نزدیك‌تر خواهد بود.

ضمن اینكه وقتی مجوز این فیلم را ندادند، سعی كردم فیلمنامه را از آقای نوروزبیگی بخرم و خودم آن را بسازم كه بعد مشكل مجوز حل شد. ماجرا این است كه كمدی‌های كمی عمیق‌تر كه حرفی برای گفتن دارند و روانشناسانه هستند را بیشتر می‌پسندم تا فیلم‌هایی كه به مسائل روز جامعه می‌پردازند. طبقه حساس داستان مسیر دیوانه شدن یك آدم است. با این طرح درخشان سیروس همتی، می‌شد صد جور كمدی دیگر ساخت كه سینما از شدت خنده بلرزد. این مسیری بود كه دوست داشتم و انتخاب كردم و وقتی با آقای تبریزی مطرح كردم، خوشبختانه سلیقه‌مان به هم نزدیك بود.

چیزی كه الان می‌بینید، به ذهنیات‌تان موقع نوشتن نزدیك است؟

تصورم این بود كه لحن فیلم احتیاج داشت كمی تغییر كند. لازم است كه كمك‌های بیشتری به تماشاگر شود تا برایش چیزهایی روشن شود. یك دفعه جا نخورد كه این آدمی كه تا دقایقی پیش در حال زندگی می‌كرد، چه شده كه حالا دارد با یك مرده حرف می‌زند.

یعنی نشانه‌گذاری بیشتری برای مخاطب انجام می‌شد؟

شاید هم لازم بود از طرف من در فیلمنامه نشانه‌گذاری‌های بیشتری شود، هم كدهایی در كارگردانی و بازیگری به مخاطب داده شود. بعضی اوقات فكر می‌كردم شاید بهتر باشد در نیمه دوم فیلم، دوربین به شخصیت اصلی نزدیك‌تر شود. چون او دارد از همه‌چیز عاری می‌شود؛ از دوستانش، از آشنایانش. همه دارند ولش می‌كنند چون دارد دیوانه می‌شود. به مسائل مالی‌اش بی‌توجه است و فقط به خودش نگاه می‌كند.

اما این هدف چندان نتوانسته به بیننده انتقال پیدا كند.

خب همه با شما هم عقیده نیستند اما شاید اگر بیشتر در تنهایی كمالی فرو می‌رفتیم، شاید این مفهوم برای شما روشن‌تر می‌شد. می‌شد كه فیلم در نیمه دوم، لحن سیاه‌تر و دیوانه‌تری داشته باشد. مثلا اگر در نیمه اول حركات دوربین ثابت بود، در نیمه دوم حركات نامتعادل‌تری داشت و به این ترتیب پریشانی درون این آدم، نمودهای بیرونی پیدا می‌كرد. اما در كل فكر می‌كنم همه از دیدن اسم من و آقای تبریزی و آقای عطاران انتظار داشتند كه از دیدن فیلم خیلی بخندند در حالی كه این اتفاق نمی‌افتد.

اگر مثلث قاسم‌خانی، عطاران، تبریزی نبود و گروه دیگری این فیلم را می‌ساخت، فكر می‌كنید مردم همین‌قدر می‌خندیدند؟

بدون عطاران كه حتما كمتر می‌خندیدند. نمی‌خواستیم نیمه اول فیلم آنقدر كمدی باشد كه همه از خنده بمیرند.

اما در معرفی فیلم، آن را كمدی می‌نامند.

بله، به همین خاطر است كه كمی درك می‌كنم كه كسی بدون هیچ ذهنیت و پیش‌زمینه‌یی با خانواده می‌رود یك فیلم كمدی ببیند، بعد از اولش ختم و قبر و كفن و دفن می‌بیند. درك می‌كنم كه ممكن است عده‌یی توی ذوق‌شان بخورد اما این فیلمنامه را نسبت به خیلی از كارهای دیگر، در جایگاه بالاتری می‌دانم.

فضای خوش‌آب و رنگ بهشتی كه در فیلم می‌بینیم، در فیلمنامه به همین شكل آمده بود؟

بله از ابتدا قرار بود بهشت خوش‌آب و رنگی داشته باشیم كه از لحاظ رنگ متفاوت باشد.

چرا كمالی برای مرگ همسرش گریه نمی‌كند؟

آدم‌های این شكلی را از نزدیك دیده‌ام و می‌شناسم. آدم‌هایی كه سرد و بی‌احساس و محكم به نظر می‌رسند، البته این محكم بودن را به عنوان شخصیت قوی این آدم‌ها نمی‌بینم، انگار ردی از بی‌رحمی در آنها هست. انگار به خاطر محدودیتی كه در دنیایشان هست، مسائل را راحت‌تر می‌پذیرند. راحت می‌گویند مرگ حق است، حالا فلانی مرده دیگر، چه كار كنم! احساساتش، نه غصه و نه عشقش را نه به همسر و نه به فرزند بروز نمی‌دهد. برای خودشان فرمول و اصولی تعریف كرده‌اند كه احساسات جزو آن نیست. آدم‌های احساساتی به نظرشان آدم‌های ضعیفی می‌آیند.

شاید احساسات برای این آدم، در قورمه‌سبزی یا ماكارونی‌ای خلاصه می‌شود كه قبلا همسرش و حالا دخترش درست كرده و او دوست ندارد.

بله. آنجا وقتی همه می‌گویند غذا خوب است اما او می‌گوید خشك است، برایم این حكم بود كه همه درست می‌گویند و او چون به دستپخت خانمش عادت دارد، بهانه می‌گیرد. هرچه جلوتر می‌رود غذا كمتر می‌خورد و لاغرتر می‌شود. انگار علاقه‌اش به همسرش كه سعی می‌كرد آن را حاشا كند، به شكل دیگری خودش را نشان می‌دهد و علامت می‌دهد كه تو زنت را دوست داشتی اما او سعی می‌كند ندیده‌اش بگیرد.

البته این‌جور آدم‌ها بیشتر به زن و خانواده‌شان عادت می‌كنند تا اینكه دوست‌شان داشته باشند.

حتما. عشقی كه در كار نبود. در طول فیلم مسیر ایجاد علاقه را دیدیم. چیزی كه خودش نمی‌خواست بروز دهد، خودش را از طریق‌های دیگر نشان می‌دهد.

جایی كه طبق كلیشه‌ها فكر می‌كنیم كمالی می‌خواهد به بهاره رهنما پیشنهاد ازدواج بدهد، مسیر به كلی تغییر می‌كند. این شبیه به یك غافلگیری است. چطور این غافلگیری به ذهن‌تان رسید؟

كمالی مذبوحانه به هر ریسمانی كه دم دستش می‌آید چنگ می‌زند كه مشكلش را حل كند. مشكل كمالی دیگر بیرونی نیست بلكه درون خودش است و با اینكه مشكلی وجود ندارد، نمی‌تواند خودش را راضی كند. این یك لحظه در فیلم انحراف خوبی بود. اولا فكر كردم برای تماشاگر جالب است كه این دو را روبه‌روی هم ببیند، از طرف دیگر هم برایش جالب است كه ببیند این ارتباط به كجا می‌انجامد ولی تعریفی كه برای كمالی در نظر گرفته بودم، این بود كه مثل تانك همه موانع را از سر راه برمی‌دارد تا فقط بتواند جسد را از آن زیر دربیاورد. ضمن اینكه كمالی می‌خواهد از یك جسد به این شكل انتقام بگیرد، پس این آدم دیوانه است.

از آنجا به بعد دیوانه‌تر هم می‌شود كه زن مرده‌اش را طلاق می‌دهد اما حتی آن هم راحتش نمی‌كند. قاعدتا وقتی اسم خودش را از روی سنگ قبر همسرش پاك می‌كند، باید مساله آبرو حل شده باشد. اما اینجاست علاقه مخلوط با غیرت كه ملغمه‌یی است كه هیچ‌كس نمی‌فهمد چیست بروز می‌كند. جمله‌یی دارد كه می‌گوید آدم روی زن سابقش هم غیرت دارد. این جمله احمقانه است و برخاسته از حس جنونی است كه شاید كمتر در فیلم متوجه آن می‌شویم. به طور كل در نوشتن این فیلم، چشمم به فضای كارهای پولانسكی مثل مستاجر بود.

فیلم‌هایی با این زاویه دید كمتر در ایران ساخته شده است.

بله. فكر می‌كنم منتقدان هم به جای اینكه به ساختار و ایرادهایی مثل اینكه فیلم خوب نمی‌خنداند یا پایانش فلان است توجه كنند، یك لایه عمیق‌تر نگاه كنند چون با چنین نگاهی نوشته و ساخته شده است.

به عنوان نویسنده‌یی كه در نوشتن فیلمنامه‌های كمدی حرف اول را می‌زنید و تا جایی كه یادم هست تمام فیلمنامه‌هایی كه نوشته‌اید خوب فروخته‌اند و مورد توجه منتقدان هم قرار گرفته، به طور كل عامل فروش فیلمنامه‌های كمدی را چه چیز می‌دانید؟

عوامل مختلفی وجود دارد اما مهم‌ترین عامل این است كه مردم از یك كمدی می‌خواهند به اندازه كافی بامزه باشد و موقعیت‌های خنده‌دار در آن وجود داشته باشد. كسی كه كمدی می‌سازد باید به خوبی آن را بشناسد تا بتواند موقعیت‌های خوبی را طراحی كند. اگر زمانی یك كمدی نمی‌فروشد، مهم‌ترین دلیلش این است كه به اندازه كافی از تماشاگر خنده نمی‌گیرد.

بازیگر چقدر در موفقیت كمدی تاثیر دارد؟

حتما موثر است. بعضی از بازیگران كمدی را می‌فهمند و زمان‌سنجی كمدی در خون‌شان است و می‌توانند با ظرافت و بدون اغراق شوخی را دربیاورند. اما مهم‌تر از بازیگر، كارگردانی است كه بتواند با گرفتن بازی درست و به اندازه از بازیگر و با كمك مونتاژ درست بتواند به موقعیت كمدی جان بدهد. اگر بخواهیم اولویت‌بندی كنیم، بازیگر بعد از فیلمنامه و كارگردان قرار می‌گیرد.

لطفا به این سوال صادقانه جواب بدهید! چقدر معتقدید كه در تلویزیون و سینما ستاره‌سازی كرده‌اید؟ چون خیلی از بازیگران بودند كه توسط فیلمنامه‌های شما شناخته شدند. حتی بسیاری از بازیگران معروف، درخشش‌شان در فیلم‌هایی بود كه فیلمنامه‌ آنها نوشته شما بود.

خیلی وقت‌ها فكر كرده‌ام كه تجربه همكاری‌ام با كارگردان‌هایی كه كار كرده‌ام، برای هر دو نفرمان نتیجه خوبی داشته است. من و كارگردانی كه با هم كار كرده‌ایم، هر دو همدیگر را بالا برده‌ایم. شانس ما هم بوده كه استعدادی مثل پژمان جمشیدی را پیدا كردیم كه چنین پتانسیلی داشت یا بهنام تشكر را پیدا كردیم كه قبلا خودش را در تئاتر ثابت كرده بود. اما كشف بازیگران و ستاره شدن آنها بیشتر به كارگردان مربوط است. درست است كه من هم نظرم را داده‌ام اما این كارگردان است كه بازیگر را كشف كرده و خمیرمایه او را به شكل درست درآورده است.

خاطره‌های دیگران چقدر در كارتان تاثیر دارد؟

مورد دقیقی یادم نمی‌آید ولی كلا شیوه روایت مردم و مدل قصه‌گویی‌شان برایم جذاب است. مثلا پدر بهاره وقت تعریف كردن یك خاطره، روایت جالبی دارد. خیلی خوب در زمان جلو و عقب می‌رود و شیوه روایتش مدرن است. گاهی فرم تعریف این خاطره‌ها آنقدر جالب هستند كه یادداشت می‌كنم تا جایی از آنها استفاده كنم. از درون این حرف‌ها، بیشتر از خاطره، مدل‌های روایت را پیدا می‌كنم.

البته از همه استفاده نكرده‌ام اما همه را دارم. جنس دیالوگ‌ها برایم جالب‌تر است تا قصه. از آنجایی كه كارم فیلمنامه‌نویسی است، بعضی‌ها برایم خاطراتی تعریف می‌كنند كه از آنها استفاده كنم اما تا به حال چیز دندان‌گیری یادم نمی‌آید.

در مورد مصاحبه‌یی كه داشتید و گفتید كه با مدیری همكاری نمی‌كنم، مشاوره‌هایی به او می‌دهم كمی شفاف‌سازی كنید. همه هم مهران مدیری و هم شما را دوست دارند و از دیدن همكاری‌تان خوشحال می‌شوند.

شفاف این است كه با مهران چند جلسه داشتیم، قرار شد كه مهران در تلویزیون كار كند، قرار بود شب‌های برره 2 باشد كه بنا به دلایلی نشد. هر دو علاقه‌مند هستیم كه این همكاری اتفاق بیفتد. اما الان دلم می‌خواهد بعد از سال‌ها فیلم خودم را بسازم. الان برای هر دو نفرمان این همكاری مهم است. بنابراین با بچه‌ها می‌نشینیم و صحبت می‌كنیم و تا جایی كه می‌توانم همكاری می‌كنم. سرپرستی نویسندگان كاری است كه با توجه به وقت كمی كه دارم از پس آن برنمی‌آیم. اما وقتی این كارهایی كه در دست دارم تمام شود، احتمال شروع همكاری‌مان وجود دارد.



گرد آوری:  گروه  فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع:روزنامه اعتماد


  مطالب پیشنهادی:
شهاب حسینی: فشار عصبی مرا راهی بیمارستان کرد!!!
بازتاب جهانی عذر خواهی لیلا حاتمی
در دفاع از الهام چرخنده دچارجوزدگی نشوید!
جان تراولتا و حرکت جالب تارانتینو بر فرش قرمز جشنواره کن 2014+ تصاویر
سگی به نام هاگن بر روی فرش قرمز جشنواره کن 2014+ تصاویر