تا با کسی دوست نباشم وارد رابطه نمی‌شوم!در واقع یک اصولی برای خودمان دارم که خط و مرزش برای خودم و دیگران مشخص است .
خیلی از نویسندگان دوست دارند با خیلی از کارگردانان خاص کار کنند. برعکس‌اش هم وجود دارد. خیلی از کارگردانان هم دوست دارند با نویسندگان خاصی کار کنند. "پیمان قاسم‌خانی" جزو آن دسته نویسنده‌هاست. 

فیلمنامه‌نویسی که کارش را از دهه هفتاد شروع کرد و با فیلمنامه‌اش برای "دختری با کفش‌های کتانی" رسول صدرعاملی جایزه بهترین فیلمنامه از جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. سناریویی که آنطور که خودش توضیح می‌دهد جزو تجربه‌های خوبش نیست.

مجموعه‌های طنز "پاورچین"، "باغ مظفر"، "شب‌های برره" و "سن پطرزبورگ" و "ورود آقایان ممنوع" از نمونه کارهای درخشان اوست. داستان رضا مارمولکی که قاسم‌خانی نوشت از روی پرده پایین کشیده شد و البته خیلی سریع همه گیر و حتی مشهور شد. در این گفتگو با او از طنز و سینما و شرایط طنزنویسی و همکاری با کارگردانان این حوزه حرف زده‌ایم. گپ زدن با پیمان قاسمخانی مصائب خودش را دارد از بس که فروتن است و تعارفی و کم حرف. به هر صورت نویسنده‌ها قشری از طبقه‌ی حساس جامعه هستند!



"سن پطرزبورگ2 " بالاخره قرار است ساخته شود یا خیر؟
نه. قراری بر ساخته شدن نیست. چون از یک طرف به خاطر شرایط و قیمت دلار توجیه اقتصادی ندارد و از طرف دیگر واقعیتش این است که من خیلی گرفتار هستم و روی چند پروژه خیلی درگیر هستم. از طرف دیگر هم به نظر من از زمانش گذشته است. البته به نظر من مردم باز هم به "سن پطرزبورگ" لطف دارند؛ به خصوص بعد از اینکه فیلم وارد شبکه خانگی شد فیدبک‌های خیلی مثبتی از مردم گرفتیم. اما خب باید شرایطش مهیا شود که امروزه فراهم شده نیست.

طرح و سناریویش نوشته شده؟
نه. البته طرحش نوشته شده ولی به صورت خیلی خام و اولیه. تا حدودی کلیت و ساختارش و اینکه غیرمتعارف است مشخص است. اما بگذارید اینجا اعترافی کنم که همه این دلایل به یک چیز منتهی می‌شود و آن هم بی‌علاقگی من به بازیگری است.حتی برای "سن پطرزبورگ" هم من چندین بار به دوستان پیشنهاد دادم که اگر بشود شخصیت "فرشاد" که من نقشش را بازی کردم حذف شود شاید در این صورت رغبت بیشتری برای نوشتنش داشته باشم، ولی خب خود من هم می‌دانم این حرف حرف بی‌خودی است و هم دوستان!

 کلا بازیگری برایم سخت است. یعنی اینکه فکر کنم باید ساعات طولانی از روز باید بروم و در یک جمع شلوغی قرار بگیرم آن هم دو ماه یا سه ماه واقعا من را از این کار پس می‌زند. شاید خیلی‌ها دوست داشته باشند این تجربه را. ولی من واقعا دوست ندارم. من به خاطر علاقه قلبی که به حمید اعتباریان تهیه‌کننده این کار قائل هستم، امیدوارم یک زمانی بتوانیم این کار را با هم انجام بدهیم. ولی در حال حاضر منتفی است.

روی "سن پطرزبورگ" هجمه‌های عجیب و غریب منفی با موضوع تفکر و نشانه‌های اومانیستی نویسنده و کارگردان مطرح شد یا در فیلم‌های دیگر. حتی تا سریال "پژمان" هم این حرف‌ها ادامه داشت. البته خب شما که حتما رد می‌کنید. با این وجود برخورد شما با این نوع قرائت‌هایی که از فیلم‌هایتان می‌شود چیست؟
این نوع قضیه‌ها اینقدر پیش آمده که اگر پیش نیاید و یک فیلمی از من مورد این تهاجم‌ها قرار نگیرد حتما تعجب می‌کنم. آخرین چیزی که خواندم درباره "پژمان" بود. این یکی دیگر واقعا باعث شد شاخ در بیاورم. برق از کله‌ام پرید وقتی دیدم که نوشته بود در سریال "پژمان" یک تفکر "داروینیستی" وجود دارد! بعد هم توضیح داده بودند که داروینیست‌ها کی هستند و اینها. که خیلی جالب بود. این‌ها برای من واقعا مفرح است.

 یک مدتی البته حرص می‌خوردم. می‌گفتم بعضی آدم‌ها واقعا چقدر می‌توانند مریض باشند بعد رسیدم به اینکه خب طبیعی است، عده‌ای هستند که به همه چیز مشکوک هستند و توی همه چیز دنبال ردپا و توطئه‌هایی این مدلی می‌گردند و ترجیح دادم که این‌ها را جز ضایعات کارم بدانم و مفرح‌شان کنم برای خودم.

این‌ها تاثیری روی کارهای بعدی‌ات نمی‌گذارد؟ ممکن است ناخودآگاه بروی به این سمت که حواسم باشد که فلان چیز و بهمان چیزها ممکن است قضیه پیدا کنند...
نه خوشبختانه حواسم ناخودآگاه به این چیزها راه نمی‌برد. چون من وقتی کاری را می‌نویسم فقط و فقط به مقتضیات آن کار فکر می‌کنم و نه هیچ چیز دیگری. در واقع آن چیزی که برایم آن لحظه مهم است فیلمنامه و هیچ ملاحظه‌ای غیر از آن در ذهنم وجود ندارد.

خیلی‌ها پیمان قاسمخانی را به عنوان یک نویسنده صاحب ایده و خوش فکر می‌شناسند که کارهای لبه تیغی‌ زیادی می‌کند و اتفاقا این‌ها جزو آن کارهایی هستند که چه مثل "مارمولک" از روی پرده پایین بیایند و چه مثل "ورود آقایان ممنوع" به شبکه‌های خانگی بروند. روی لبه تیغ راه رفتن ... اصولا این به ایده و فکر نوشتن یک طرح برای شما چطور اتفاق می‌افتد. خب ایده خیلی از این کارها از جای دیگری آمده است و البته اجرا چیز دیگری شده؟
واقعا مساله خوبی را اشاره کردید. بگذارید از طرح چند تا از این فیلم‌ها برایتان بگویم. طرح سناریوی "ورود آقایان ممنوع" ایده‌اش از آقای منوچهر محمدی بود. منتها شیوه‌ای که من در مواجه با این ایده‌ها دارم این است که باید یک چیزی در آن‌ها پیدا کنم که من را جذب کند. این ایده‌ها باید بتوانند در ذهن من به اصطلاح سوار یک تِم خاص شوند که در چشم‌انداز من برایم جذاب به نظر برسند. "ورود آقایان ممنوع" هم جزو این دسته بود.

 وقتی گفتند یک معلمی است که به عشق اعتقاد ندارد اما معنی عشق را به مرور می‌فهد فکر کردم که خب این تغییر ظاهری‌اش، اما تغییر باطنی‌اش چقدر می‌تواند جذاب باشد و از همین تغییر ظاهری به باطنی، رسیدم به یکی از فیلم‌های مورد علاقه‌ام "نینوشکا". منظورم این است که من پروسه خاصی در ذهنم نیست من باب این که این تم‌ها چطور می‌آیند یا...اما می‌دانم داستان‌هایی جلبم می‌کند که در بن مایه‌های خودش یکی از این تم‌های مورد علاقه من را بتواند در خودش داشته باشد.

این تغییر در شخصیت رضا مارمولک هم بود اما هنوز مارمولک جنس و طعمش با بقیه کارها، حتی کارهای در این ژانر و موضوع هم فرق می‌کند؟
ایده این فیلم هم از آقای محمدی بود. فکر می‌کنم بر اساس یک داستان قدیمی درباره یک دزد بود که لباس روحانی می‌پوشد. راستش چیزی که در همان ثانیه‌های اول که ایده "مارمولک" را به من گفتند من را به شدت جذب کرد، این بود که چه تضاد فوق‌العاده‌ای وجود دارد وقتی یک روحانی از یک دیوار بالا می‌رود و یا با صورت به دماغ کسی می‌کوبد.

 خیلی خوشم آمد. گفتم همین یک تصویر برای من کافی است چون می‌توانست و کاملا قابلیت داشت که این تضادها را به شکلی که می‌خواستم نشان دهم و از طرفی روند این تغییر و دگرگونی درونی شخصیت یک دزد را در این لباس به تصویر بکشم. واقعیتش این است که این میزان علاقه‌ای که به "مارمولک" شده است قسمت عمده‌اش برمی‌گردد به ایده اولیه‌اش و به این مسئله که با یک روحانی شوخی کرده‌ایم.

 اما من فیلم‌های بهتر از "مارمولک" نوشتم. تم رستگار شدن تم خوبی است اما آنقدر جدید نیست و شاید در رده‌بندی ذهنی من خیلی جایی نداشته باشد. من کلا آدم شعارگریزی هستم. من شعاری‌ترین مساله ممکن را هم می‌کشم به این سمت که ابدا این حس شعار دادن به کسی دست ندهد. در مسیری که من می‌روم خب طرح‌هایی دارم که برای خودم است. همین فیلم‌نامه ای که می‌گویم روی آن کار می‌کنم که خودم بسازمش یکی از نمونه‌های آن است. 

ولی خب طرح‌های زیادی به من پیشنهاد می‌شود و بعضی‌هاشان هم با سلیقه من جور هستند. وقتی کارگردان با طرح جلو می‌آید و من هم آدم تنبلی هستم برایم بهتر است. من مشکلی با ایده دیگران ندارم. اتفاقا استقبال می‌کنم.



تو خیلی اخلاق گرایی و اصلا شبیه سینمای ایران نیستی؟
من کلا در زندگی اخلاق‌گرا هستم. من دایره رفت و آمد خیلی بسته‌ای دارم. به خاطر همین و بدون هیچ حرف اضافه‌ای باید بگویم این روابط سینمایی را نمی‌شناسم. این شانس را دارم که با آدم‌هایی کار می‌کنم که دوست‌شان دارم. به خاطر همین نه در کارهایم تنشی به وجود می‌آید نه...رفت و آمد آنچنانی ندارم و تا با کسی دوست نباشم وارد رابطه نمی‌شوم.

 در واقع یک اصولی برای خودمان دارم که خط و مرزش برای خودم و دیگران مشخص است. مثلا خیلی از دوستانی که فیلمنامه‌شان را به من می‌دهند که بخوانم اولین شرطم این است که فیلم‌نامه حتما ثبت شده باشد. می‌گویم برای اینکه ممکن است من یک درصد و حتی کمتر از یک درصد شخصیت پلیدی باشم و فیلم‌نامه را بدزدم پس بهتر است قبل از اینکه من بخوانم فیلم‌نامه ثبت شده باشد تا خیال نویسنده‌اش راحت باشد. به هر صورت من اینطور آدم اخلاق‌گرایی هستم.

این آدم اخلاق‌گرا سینما و وضع سینمای امروز را چطور می‌بیند؟
من زیاد سینما نمی‌روم. یکی دو سال است که نه سینما رفته‌ام و نه در جشنواره‌ای شرکت کرده‌ام. شرایط سینمای ایران را بر اساس شنیده‌هایم می‌توانم بگویم. آنچه هست خرابی وضع دخل و خرج سینمای ایران است. ولی از طرفی متوجه نمی‌شوم که سینمایی که اینقدر وضعش خراب است چرا باید اینقدر میزان تولید فیلمش بالا باشد.

 ماجرا از این قرار است که بالاخره این سینما باید برود به سمتی که یک عده که کارشان را در این سینما کمتر بلد هستند حذف شوند و در این مسیر نباید اصلا شوخی داشت. وقتی فیلم‌هایشان ضرر می‌کنند باید اوت شوند و بروند. البته این در سینمای تجاری مصداق دارد و گرنه سینمای هنری که مخاطب خودش را دارد. در کنار این خبرهایی که از جشنواره فجر امسال می‌شنوم و خیلی خوب است ظهور فیلم اولی‌هایی است که می شود خیلی بهشان امیدوار بود. شاید اینها بتوانند منشاء اتفاق‌های خوبی بشوند. به خصوص بعد از موفقیت‌های فیلم "جدایی نادر از سیمین" یک جنس دیگری از سینما دارد بروز می‌کند که واقعا امیدوار کننده است.

البته یکسری از موفقیت‌هایی که نصیب برخی فیلم‌ها هم می‌شود، نمی‌شود گفت که تماما مدیون کارگردان و سناریو و...است یکسری شانس‌ها و پشتوانه هم هست. به عنوان مثال من هنوز هم فکر می‌کنم فیلم "درباره الی" خیلی فیلم بهتری بود و می‌توانست موقعیت و حرف جهانی‌تری داشته باشد.
به نظر من هم همینطور است. من فیلم‌های گذشته اصغر فرهادی را در قیاس با "جدایی" بیشتر دوست دارم. ولی طبیعتا موفقیت هر فیلمی در نتیجه یک شرایطی حاصل می‌شود. مثلا "درباره الی" اگر به اندازه جدایی موفق نشد شاید یکی از دلایلش پخش نامناسبش بود. 

یادم هست گروهی که از سینمای هالیوود به ایران آمده بودند وقتی فیلم "درباره الی" را دیدند به من گفتند که این فیلم لیاقت دارد که کاندیدای اسکار بهترین فیلمنامه شود. موقعیت زمانی و مکانی اما نصیب "جدایی" شد. با این حال "جدایی نادر از سیمین" به نظر من فیلم بزرگی بود و جز این دسته از فیلم‌هایی که با نقشه یا طرحی بخواهند مطرح شوند نبود.

اصلا این نگاه جهانی داشتن برای خود تو مساله اساسی و اصلی به شمار می آید؟
من خیلی این جایی هستم. موقعیت‌های من آنقدر به اینجا مربوط می‌شود که نمی‌توانم به چیزی دیگر فکر کنم. من جای دیگر را نمی‌شناسم. راستش شاید فیلمی که خودم بخواهم بسازم متفاوت از بقیه کارهایم باشد. شاید در این کار آن نگاه جهان شمولی که مدنظر است وجود داشته باشد. 

من به تماشاگر اینجا فکر می‌کنم. زمانی که می‌نویسم فکر می‌کنم اگر این چیزی که من دارم می‌نویسم اتفاق بزرگی نباشد، ننوشتن‌اش بهتر است. من به این چیزها فکر می‌کنم. به اینکه کارم باید یک پدیده باشد. فیلمی که خودم قرار است بسازم هم تابع این شرایط است. اما این موضوع با موضوع فروش و صرفا برای فروش نوشتن خیلی متفاوت است. خب من خوشبختانه اکثر کارهایم با فروش یا استقبال خوبی رو به رو شده اند. 

مثلا وقتی با دوستان تهیه‌کننده درباره این فیلم خودم که معلوم نیست کی قرار است بسازم گفتگو می‌کنیم می‌گویم این فیلم، فیلم خوب و متفاوتی است اما پر فروش نیست. باورشان نمی‌شود. فکر می‌کنند من طبق معمول فروتنی می‌کنم. از نگاه من فیلمی که من می‌نویسم یا می‌سازم باید درست باشد. این درست بودن خیلی وقت‌ها منجر به فروش خوب می‌شود. حداقل خودم باید راضی باشم و کامل باشد.

تو جزو نویسندگان کلاسیک سینمای ایران هستی. سناریوها در همین قالب کلاسیک شروع، وسط، پایان و به قول معروف برآمده از مکتب "سید فیلد"ی است. این شاید مشخص‌ترین مولفه سبکی کارهایی است که مردم از شما دیده‌اند. میل گریز از این جهان را نداشتی؟
بله خوب من کلاسیک‌نویس هستم. دوبار این تجربه را داشته‌ام و متاسفانه هر دوبار هم جزو بهترین تجربیات زندگی‌ام نبوده متاسفانه. یکی در "نقاب" و یکی در "دختری با کفش‌های کتانی" که کاملا غیرکلاسیک هستند. اتفاقا فیلم‌نامه‌هایشان را دوست داشتم. مثلا نصفی از فیلمنامه" دختری با کفش‌های کتانی" مال من است. 

تا آنجا که داستان وارد شرایط اپیزودیک می‌شود و یک خانم کولی وارد داستان می‌شود مال من نیست. آخرش داستان دوباره مال من نیست. من داستان را نوشتم و آقای فرهودی آن را بازنویسی کردند. آن زمان آقای صدرعاملی فیلمساز فعلی نبود. آن زمان خیلی فیلمساز کلاسیک کاری بود. هم ایشان و هم من مطمئن نبودیم که این سینما با مخاطب چطور ارتباط برقرار خواهد کرد. 

طرح و ایده داستان یک داستان کلاسیک بود و ایده من این بود که این دختر یک شبانه روز در خیابان باشد و... اما واقعیتش این است که نمی‌دانستید آیا این موضوع می‌تواند برای ببینده جذاب باشد یا نه...آقای صدرعاملی هم آقای فرهودی را استخدام کرد و ایشان وسط کار را در واقع به شکلی داستانی‌تر کرد.

امروزه اجازه می دهی کسی دست به متنت ببرد یا...
نه نه. هر اتفاقی هم که قرار است بیفتد یا هر نوعی تغییراتی حتما با توافق خود من شکل می‌گیرد. وقتی می‌گویم خوشحالم با آدمهایی کار می‌کنم که زبان هم را می‌فهمیم دقیقا به همین دلیل است. مثلا من با آقای تبریزی قبلا کار کردم یا با سروش صحت که خیلی کار کردیم. همدیگر را می‌شناسیم و درباره یک پلان ممکن است با هم ساعت‌ها گپ بزنیم تا آن فرمی که می‌خواهیم از کار در بیاید. اما خارج از این محدوده هرگز.

با مهران مدیری چطور؟ خیلی‌ها می‌گویند به خاطر این دخالت‌ها بین شما اختلاف افتاده است؟
اصلا. اولا که من و مهران همانطور که گفتم هیچ اختلافی با هم نداریم و فکر می‌کنم این حرف‌ها زاییده توهماتی است که فکر می‌کنند اگر یک تیمی یک روز با هم کار نکردند حتما اختلاف دارند که خب از اساس این فرضیه غلط است. مهران به هیچ عنوان در کار و متن من دخالت نمی‌کرد. 

البته طبیعی است که او به عنوان یک طنزپرداز و بازیگر مزه‌هایی داشت که همیشه می‌توانست نمک به کار اضافه کند اما تغییراتی که ساختمان کار من را به هم بریزد مطلقا هیچ وقت اتفاق نمی‌افتاد. هیچ وقت ادعای نویسندگی نداشت.

پیمان، مهراب را خیلی برای نوشتن هل می‌دهد و در واقع لانسه‌اش می‌کند. چرا اینقدر اصرار داری که این اتفاق بیفتد؟
بله. کاملا درست می‌گویی. مهراب اصلا خوشش نمی‌آید از فیلمنامه‌نویسی. این را همه جا گفته است. واقعیتش این است که در تمام این سال‌ها کسی که خیلی از نظر فکری به من نزدیک بود و چشم بسته زبان هم را می‌فهمیم مهراب است. وقتی یک سکانس را می‌نویسد من دقیقا می‌بینم با کمی بالا و پایین اگر من هم می‌نوشتمش چنین چیزی می‌شد.

تو فیلمنامه نویسی و فوت و فن اش را یادش دادی؟
بله. مهراب فوق لیسانس نقاشی دارد و از طریق طراحی صحنه وارد این کار شد و شروعش با مدیری بود. یک کار آیتمی با مدیری انجام می‌داد به عنوان مدیر صحنه. چند سوژه به مهران پیشنهاد داد و مهران هم گفت خودت بنویس‌شان. نوشت و رفت به گروه نویسندگان و بعد من توی "پاورچین" از متن‌هایش استفاده کردم. 

مهراب ذهن بسیار خلاقی دارد و مخ به شدت فانتزی دارد. "پاورچین" و شکل آن طنز بدون مهراب واقعا شدنی نبود. ولی خب علاقمند نیست به ماجرا و به خاطر همین جاه‌طلبی هم ندارد و من برای نوشتن "دزد و پلیس" واقعا توی سرش زدم که تنهایی بنویسد.

یادم می‌آید چند سال پیش که با هم درباره "مسافران" حرف می‌زدیم خیلی از فضا و اعمال سلیقه‌ها و سانسور شدن کار گلایه داشتی.
همیشه این مساله سر و کله زدن با ممیزی وجود داشته و دارد. اما جالب است بگویم مثلا در "پژمان" به طرز خارق‌العاده‌ای کم بود این ممیزی‌ها. حتی یک وقت‌هایی جا می‌خوردیم. مثلا یک دیالوگ‌هایی بود که پیش خودم می‌گفتم "آخ آخ خدا کنه این دیالوگ حذف نشه" و بعد می‌دیدم که حذف نشد و خلاصه رفت روی آنتن.

 یک همکاری فوق‌العاده‌ای با ما شد که من امیدوارم واقعا ادامه داشته باشد. اصلا قابل مقایسه نبود با مثلا "دزد و پلیس" که پوستی از سر ما کندند که آن طرفش ناپیدا. به خاطر حساسیت‌هایی که روی نیروی انتظامی و چندین مساله دیگر. من به تدریج یاد گرفتم که چطور روی لبه تیغ راه بروم. یک وقتایی هم خب این خط جا به جا می‌شود.

سخت‌ترین شکلش را فکر کنم در "شب‌های بربره" تجربه کردید؟
بربره که دیگر نتیجه‌اش به تعطیلی رسید. بربره قرار بود 120 قسمت باشد و پایانش قرار بود برسد به پاورچین. یعنی قرار بود از نظر تاریخی قرار شد این طور اتفاق بیفتد. با وجود تمام حمایت‌هایی که صدا و سیما کرد نیروهای بیرونی، که ما نمی‌دانیم کجاست! کار را به تعطیلی کشاند. گفتند روی 90 قسمت تمامش کنید. بربره خیلی حساسیت زا شده بود. 

من واقعیتش این است که اگر نگاه انتقادی هم داشته باشم این نگاه، دوستانه است. اصلا آدمی نیستم که بخواهم چیزی را مسخره کنم یا...به خاطر همین هنوز فکر می‌کنم که چرا باید این بردداشت‌ها بشود از یک نگاه طنز انتقادی اما دوستانه. وقتی مارمولک را از روی پرده پایین کشیدند هم این حس برایم بوجود آمد که چرا واقعا؟ این فیلم که دارد حرف‌های خوبی می‌زند. من همیشه سعی می‌کنم حرف‌های خوب بزنم و حرفی بزنم که به یک دردی بخورد. یک نگاه انتقادی از داخل. نه از بیرون. 

یعنی خود من هم جزو کسانی هستم که آنها را نقد می‌کنم. اما نگاهی هست که ماها را از هم جدا می‌کند. این نگاه ما را تبدیل می‌کند به آدم بدهایی که قصد و غرض بد و منفی دارند در صورتی که این طور نیست. بگذارید یک اتفاق با مزه برایت بگویم. یک عده گفتند بربره ایران است و منظور نویسنده نظام جمهوری است و هر چه تلاش کردیم که بگویم نه فایده نداشت. به خاطر یکسری فشارها مجبور شدیم در چند قسمت در کلانتری یاور طغرل عکس رضاشاه را بگذاریم که بگوییم این داستان مربوط به گذشته‌هاست و به زعم خودمان این موضوع را حل و فصل کنیم ولی در نهایت تعجب یک عده گفتند تا امروز کسی جرات نداشته که چند قسمت روی آنتن رسانه ملی عکس رضاشاه را نشان بدهد! شاخ در آوردیم! چند وقت پیش من می‌خواستم یک عددی را توی کار بیاورم، اینقدر به صرافت افتادم که به ناظر کیفی گفتم آقا من می‌خواهم بنویسم 253. عیبی ندارد؟ فکر کن یعنی تا چه حد!



گرد آوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع : honaronline.ir

مطالب پیشنهادی :
مادر پاشایی: دیدم که تابوت مرتضی تکان خورد و او نشست!!!!
باز هم گلشیفته با انتشار عکس برهنه خبر ساز شد!!
احسان خواجه امیری :خدا این جوانان کلاهبردار رو شفا بده!
نگار جواهریان, گلاب ادینه, مهتاب کرامتی وعلی مصفا در افتتاحیه"ملبورن"
تصویر بازیگر زن ایرانی روی بیلبورد تبلیغاتی عراق!