بازیگر نقش همسر عباس در آژانس شیشه‌ای: اولین بار که حاتمی‌کیا من را دید چادر سرم بود
بیتا بادران گفت و گوی مشروحی  انجام داده که بخش های مهم آن را در ادامه می‌ خوانید:
در کلاس های آقای تارخ، آقای آتیلا پسیانی استاد ما بودن و به بازیگری من ایمان داشتن و می گفتن که بازیگر خوبی هستم. بعد منو معرفی کردن به آقای حاتمی کیا. تست بازی هم من ندادم.



من از خانواده ای بودم که حجابشون چادر بود و با این حجاب بیگانه نبودم.و گاهی خودم هم چادر به سر می کردم.و چادر پوشیدن هم از ویژگی های نقش من بود. اون روز هم که آقای حاتمی کیا رو دیدم ، چادر سرم بود . ایشون به من گفتن الان که چادر سرته از این گوش برو به اون گوش. یعنی توی اتاقی بودیم و فقط گفتن از جلوی دوربین با چادرت رَد شو. همین.

من از جلوی دوربین رد شدم و گفتن خیله خُب. البته من خیلی دلم روشن بود و انگار می دونستم که حتمن در این کار هستم. نمی دونم دلم قرص بود، نمی دونم اعتماد به نفسم بالا بود. (باخنده) البته بعدها به گوش من رسید و دیگران بهم گفتند که آقای آتیلا پسیانی پای بازی من در اون نقش ایستاده بودن. چون از قرار آقای حاتمی کیا گفته بودن که این دختر اولین بارشه جلوی دوربین بقرار می گیره و نمی تونه. اما بین خودشون گویا از این صحبت های مردونه داشتن که اگر ایشون بازی نکنه من هم نیستم و واقعن سفت و سخت پای من ایستاده بودن. بعد من قرارداد نوشتم. قراردادم هم خیلی پایین بود. اما در نهایت تهیه کننده مبلغ بیشتری بابت دستمزد به من دادند و گفتند چون خوب و منضبط بودی و ما ازتو راضی بودیم، این تصمیم رو گرفتیم.

یادمه موقع نگارش "روبان قرمز" آقای حاتمی کیا زنگ زدن خونه ی ما و گفتن که من دارم برات این نقش رو می نویسم. ولی خُب به دلایلی نشد برم. و اون نقش رو خانوم آزیتا حاجیان کار کردن. البته این رو هم اضافه کنم که بعد ازمن قرار بود خانم "یاسَمین مَلِک نصر" این نقش روکار کنن. و بعد هم دعوت شدم برای "ارتفاع پست"، "موج مرده"، که باز هم نشد در حالی که خیلی هم مایل بودم تا دوباره در یک کار ماندگار حضور داشته باشم.خیلی مایل نیستم راجع به این مسائل صحبت کنم.حتی یادآوریش برام خوشایند نیست.شرایط خاصی داشتم.



مرحوم خسرو شکیبایی اصولا یک انسان عجیب وغریبی بودن . یعنی به نظر من به یک صفایی رسیده بودن که روحشون خیلی جلا پیدا کره بود. جزو افتخارات زندگیمه که با ایشون بازی کردم و خیلی ازشون یاد گرفتم. خیلی، خیلی آموختم. شهاب حسینی هم که واقعا خیلی با وقار، متین، موقر و با شخصیت بودن .
این رو هم اضافه کنم که من قبلا با کارگردان "دلشکسته"، آقای رویین تن، تئاترِ "پشت شمشادها" رو کار کرده بودم. قبل از "پشت شمشادها" هم باز با ایشون دو تئاتر تمرین کرده بودیم، اما بعد از تمریناتِ گروهمون، اجازه ی اجرا بهمون داده نشد و اون دو کار توقیف شدن. آقای رویین تن از بازیگری من خیلی خوششون اومد و لطف کردن گفتن که تصمیم دارم یک فیلم سینمائی کار کنم و می خوام نقش اول کاررو به تو بدم. منم گفتم که با افتخار می پذیرم. و "دلشکسته" رو کار کردم. البته "دلشکسته" چهار سال توقیف بود. بعد از چهار سال هم با اکران خوبی روبرو نشد. تبلیغات خوبی هم نداشت. ولی بعد که اومد در بخش سینمای خانگی از پرفروش ترین ها شد.

من هم پیشنهادهای خوب داشتم، هم پیشنهادهای بد داشتم که اصلن قابل تأمل نبودند. هم این که یک سری موقعیت ها رو از دست دادم. یک سری اشتباهاته که خودم انجام دادم. برای مثال ، دیدید وقتی آدم می خواد یه خونه ای رو دیزاین کنه و بچینه ،خیلی دقت می کنه به رنگ دیوار و جنس دیوار و کلا وسواس های خیلی خاصی در چیدمان به خرج می ده؟ من درباره ی خودم می گم که متأسفانه روی چیدمان آدم هایی که می تونستم در اطرافم داشته باشم نه اینکه خیلی دقت نکردم، باید بگم اصلا دقت نکردم. فکر می کردم آدم هایی که دور و اطرافم چیدم و باهاشون معاشرت می کنم درست چیدم، نه این که درباره شون تفکر نکرده باشم. منظورم لاابالی گری نیست.



فکر می کردم این آدم ها دلسوز من هستن. فکر می کردم به صلاحمه اگه باهاشون مشورت کنم. و اون ها هم خیرمن رو می خوان که می گن این فیلم رو بازی نکن و اون فیلمو بازی نکن. فکر می کردم درک و شناختشون از من بیشتره. و اعتماد کردم. اعتماد نا به جای من منجر شد تا خیلی از این موقعیت ها رو از دست بدم. من در این سالها کُلی کار رد کردم. مثلا کار با آقای حاتمی کیا یا آقای جیرانی. من نقشی رو رد کردم که لیلا حاتمی به جای من کار کرد، همون فیلمی که آتیلا پسیانی و پرویز پرستویی هم بودن،فکر می کنم اسمش "آب و آتش"بود و نقش من یه زن خیابونی بود که پوستیژ میذاره، دقیقن سال 77 بودا بعد ازبازی من در آژانس شیشه ای.

اما این کارگردان های بزرگ که خبر ندارن من با عده ای مشورت کردم و بعد نه گفتم. فکر می کنن چقدر وسواس داره یا سخت گیره، یا چقدر خودشو می گیره و جواب تلفن نمیده و همه ی کار ها رو رد می کنه. یا همین الان هم همه فکر می کنن من خارج از کشورم یا اصلا به دلیل سخت گیری بازیگری رو گذاشتم کنار. ولی واقعیتش اینه که من نه خارج رفتم و نه هیچ مسأله ی دیگه ای وجود داره و بازیگری انقدر برای من عشقه که هیچ وقت از زندگیم کنار نمی گذارمش. باز هم تکرار می کنم که واقعا چیدمانم از آدم هایی که فکر می کردم تکیه گاه عاطفی من هستن درست نبود. در آخر دیدم که اون ستون هایی که فکر می کردم می تونم بهشون تکیه کنم خیلی ستون های محکمی نبودن. ستون هایی بودند در آب .

یک پرانتز هم باز کنم که شکی نیست توقیف "دلشکسته" و "زمهریر" به یک باره ترمز من رو کشید و سرعتی که برای اوج گرفته بودم رو گرفت. مثلا من ایمان داشتم که هم برای "زمهریر" هم برای "دلشکسته" سیمرغ می گیرم. ایمان صد درصد داشتم. ولی از توقیف ها خیلی دلم گرفت. چون بازیگر بازی می کنه تا کارش دیده شه و در پروژه های بعدی به پیشنهادهای عالی برسه.

من رو با آرتیست ها یکی ندونید.، من کمی فرق دارم باهاشون. بعضی آرتیست ها دور می افتن از مردم، یعنی برای خودشون یک ساحت قدسی قائل میشن و متفاوت میشن. متفاوتی که دورشون می کنه از جامعه. خُب همه داریم تلاش می کنیم چه در هنری که خدا بهمون داده و چه در هر رشته ی کاریِ دیگه. همه هم دوست داریم دوست داشته بشیم. ولی با اون فاصله ای که از مردم می گیریم دیگه مردم هم کمتر ما رو دوست خواهند داشت و چون خودمون نیستیم نمی تونیم دریافت خوبی هم از عشق داشته باشیم. و این خوب نیست.

من اینطور آرتیست بودن رو دوست ندارم. ما از خود مردمیم. ما که از مردم جدا نیستیم که بگیم از کره ی مریخ اومدیم. مثلا وقتی بیمارستان هستم ، در کنار مردم بودن رو دوست دارم. با همه دلواپسی هائی که برای مامان دارم اما باهمشون گپ می زنم. خانوم های اتاقهای نزدیک اتاق مامانم میان داخل به روبوسی و گپ زدن. بعد می دونید بهم چی می گن؟ می گن که شما اینجا چی کار می کنید؟ یا باشگاه که می رم می گن وای خانوم بادران شما اینجا چی کار می کنید؟ که من می گم مگه قراره من کجا باشم؟ بعد می گن خُب باید فلان باشگاه باشین و اینجا برای هنرمندها کلاسش پائینه. من معنی این حرف ها رو نمی فهمم. بنظرم همه چی دست خود آدمه. آدم یه دنیایی برای خودش می سازه با نیتی و البته هدفی.



گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع : هفته نامه نوآوران

مطالب پیشنهادی :
نامزدهای جوایز بفتا اعلام شد
پشیمانی صابر ابر برای بازی در فیلم جیرانی!
باران کوثری, پانته آ بهرام و فرهاداصلانی در"مشرف به کوچه بی نام"
پسر جکی چان زندانی شد !
مرگ ناگهانی یک بازیگر هنگام اجرای تئاتر!