مونیکا برن, نویسنده امریکایی که نظری متفاوت از دولت امریکا درباره ایران دارد
«قبل از دیدن ایران می‌دانستم زیبایی آن مثل گل است که فقط از دور امکان دیدن دارد، رنگ و بوی آن را از دور احساس می‌کردم، اما حالا من وسط این گل قرار گرفتم...»
 این‌ها جملات پر از احساس «مونیکا برن»، نویسنده‌ی جوان آمریکایی درباره ایران است. او را میانه سفر یک ماهه‌اش به ایران در یکی از کافه‌های شلوغ تهران ملاقات می‌کنیم، درحالی که راهنمای تورش همراه اوست، مثل تمام گردشگران آمریکایی که هنگام سفر به ایران باید یک راهنما همه‌جا آن‌ها را همراهی کند.

مونیکا یک هفته‌ای ویزای ایران را گرفت، در حالیکه اصلا تصور نمی‌کرد اینقدر سریع و آسان به او ویزا بدهند. این اتفاق او را کاملا شگفت‌زده کرده بود، به طوریکه در طول مصاحبه چندین‌بار به این نکته که به نظرش قابل توجه بود، اشاره کرد.

 «مونیکا برن» 12 سال است که سفر می‌رود و تجربیات‌اش را کتاب می‌کند. او تا به حال به کشورهایی چون هند، فیجی، جزایر کوک، مراکش، سومالی، اتیوپی، ایتالیا، کاستاریکا، ترینیداد و توباگو، دومینیکن و ایران سفر کرده و در ادامه هم می‌خواهد به فیلیپین برود.

«برن» یک ماه در ایران بود و ایده‌اش را برای انتخاب شهرها از کتاب "Lonely Planet" گرفت و بیشترین انگیزه‌اش را هم برای این سفر از دوستان ایرانی‌اش که واقعیت‌های متفاوتی را از این کشور به او نشان داده بودند گرفته بود.

او قصد دارد سفرش به ایران را هم کتاب کند. مونیکا علاوه‌بر این تصمیم، در طول سفر یک ماهه‌اش به ایران هر آنچه تجربه کرده حتا آن‌هایی که شخصی یا احساسی بودند را به طور مستمر در وبلاگ‌اش و صفحه‌های فیسبوک و اینستاگرام به اشتراک گذاشته است.

«مونیکا برن» که از سال 2002 میلادی مدام در سفر است، نخستین کتاب‌اش را با عنوان «دختری در جاده‌ها» به سفرهای هند و اتیوپی اختصاص داده و کتاب دوم‌اش آنطور که خودش می‌گوید، درباره «بلیز» (کشوری در آمریکایی مرکزی) خواهد بود، جایی که تاکنون پنج‌بار به آنجا سفر کرده و عمیقا شیفته‌اش است.

این نویسنده جوان آمریکایی معمولا عادت دارد به تنهایی سفر کند و در تمام سفرهایش دنبال ایده و خلاقیت است، دنبال حسی معنوی که او را جادو می‌کند و در نهایت با طرفداران و دوستان‌اش به اشتراک می‌گذارد تا باورهای جدیدی را از دنیایی که کشف کرده بوجود آورد، روندی که در سفر به ایران هم دنبال می‌کند.

مونیکا درباره کشورهایی که برای سفر انتخاب کرده است، می‌گوید: سفر به هر کشوری دلیل خاص خود را دارد، مثلا دلیل سفر به «بلیز» مادرم بوده است. او قبل از مرگش دوست داشت به این کشور برگردد، جایی که در آن تدریس می‌کرد، اما مرگ این فرصت را از او گرفت. از آن جاییکه من جوان‌ترین فرزند خانواده بودم تصمیم گرفتم و دوست داشتم این مسیر را ادامه بدهم تا تجربه‌های جدیدی بدست آورم و این فرصت‌ها از دست ندهم.

او اضافه می‌کند: مسافرت به من ایده می‌دهد و خلاقیت‌ام را شکوفا می‌کند. کتاب اولم را درباره هند و اتیوپی نوشتم و کتاب دومم درباره بلیز خواهد بود و به همین ترتیب کار را ادامه خواهم داد.

اما درباره دلیل سفرش به ایران توضیح می‌دهد: برای این سفر دو دلیل اصلی داشتم؛ دوستان ایرانی زیادی که تعاریف و پیشنهادهای زیادی برای این سفر داشتند و تصویر اشتباه از ایران در آمریکا. به عنوان یک نویسنده کاملا آگاهم که این تصویر اشتباه است، دوست داشتم از نزدیک این کشور را ببینم و تجربیات شخصی‌ام را با اشخاصی که پیگیر نوشته‌هایم هستند به اشتراک بگذارم تا باورهای جدیدی درباره ایران ایجاد کنیم.

مونیکا ادامه می‌دهد: مردم معمولا از چیزی که نمی‌دانند هراسان هستند، اما از نظر من به عنوان نویسنده غرق شدن در چیزهایی که جدید است و از ناآگاهی‌ام برمی‌آید، جذاب است.

این نویسنده جوان در ادامه صحبت‌هایش ایران را به گلی تشبیه می‌کند که سال‌ها آن را از دور تماشا می‌کرده است. او درباره احساسش از ایران می‌گوید: پیش از آنکه سفری به ایران داشته باشم، می‌دانستم زیبایی مثل گل دارد که از دور قابل دیدن بود، رنگ و بوی آن را از دور احساس می‌کردم؛ اما حالا که به ایران آمده‌ام، وسط این گل قرار گرفته‌ام و از آن لذت می‌برم.

او در پاسخ به این پرسش که به عنوان نویسنده پیش از سفر به ایران تحقیقاتی درباره موضوع متمرکزی داشته که حالا بخواهد درباره‌اش اطلاعات مستندتری جمع‌آوری کند تا بخواهد درباره آن بنویسد و یا به طور کل چه شناختی از ایران داشته است؟ می‌گوید: به عنوان یک رمان‌نویس باید بگویم بین یک روزنامه‌نگار و کسی که داستان‌های واقعی را می‌نویسد، تفاوت وجود دارد. من پیش از ورود به هر محیطی دوست دارم کاملا ناآگاه باشم تا وقتی به آن فضا وارد می‌شوم، هرآنچه درک و تجربه می‌کنم را بنویسم.

مونیکا در ادامه برای شفاف شدن منظورش نقطه آغاز سفرش در ایران را که پیش از آن هیچ تصوری درباره‌اش نداشت، مثال می‌زند و بیان می‌کند: سفرم را در ایران از منطقه شمال غرب آغاز کردم، مناطق سرد و خشک کوهستانی زیبا و بکر با مناظری باورنکردنی، این همه آن چیزی است که از طبیعت می‌خواهم که کاملا با تجربیات گذشته‌ام در کشورهای دیگر متفاوت بود؛ تپه‌های کم ارتفاع با هوایی مرطوب. این‌ها تاثیر بسیار زیادی روی من داشت.

این گفت‌وگو زمانی انجام شد که مونیکا بیشتر از یک هفته در ایران بود و تبریز، کندوان، زنجان، الموت و تهران را دیده و در طول سفر جاده ‌ایی‌اش چندان فرصت برقراری ارتباط از نزدیک را با مردم پیدا نکرده بود؛ اما به نکته‌ای اشاره کرد که قبلا از گردشگران خارجی زیادی شنیده بودم، لبخند محو شده مردمی که مهمان‌نوازی آنها، نقل محافل است.

مونیکا می‌گوید: در طول سفرم با موضوع قابل توجهی برخورد کردم، وقتی با مردم ایران ارتباط دیداری برقرار می‌کردم و یا لبخند می‌زدم، هیچ جواب و یا تبسمی پس نمی‌گرفتم. مردم ایران ارتباط دیداری برقرار نمی‌کنند. این اتفاقی است که در آمریکا و بسیاری از کشورهای دیگر رخ می‌دهد و در‌ آنجا ارتباط دیداری به خوبی برقرار می‌شود.

سوال دیگر درباره مشکلات سفر به ایران است که او ترجیح می‌دهد ابتدا درباره اتفاقی که او را کاملا شگفت‌زده کرد، صحبت کند و می‌گوید: فکر می‌کردم سخت‌ترین قسمت سفرم گرفتن ویزای ایران باشد؛ اما آن را یک هفته‌ای و به راحتی از سفارت پاکستان (حافظ منافع ایران در آمریکا) گرفتم، شگفت‌زده شدم و واقعا قابل توجه بود.

سفر جاده‌ای همراه با راهنمای تور و راننده که هر دو مرد بودند، برای مونیکا مساله قابل توجهی بود که اینطور بیان می‌کند: من همیشه تنها سفر می‌کنم، به خاطر نوشتن؛ اما در این سفر همراه شدن با دو مرد که البته راهنما و راننده تور بودند، موضوع جالبی بود که باعث شد بیشترین با آنها ارتباط داشته باشم تا مردم دیگر.

سفر به تنهایی همیشه خرج بیشتری روی دست می‌گذارد، مخصوصا آن که یک ماه باشد. با آن که سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ایران به استناد گزارش‌های مجمع جهانی اقتصاد اعلام کرده ایران رتبه اول گردشگری ارزان را دارد، اما مونیکا اعتقاد دیگری دارد. او می‌گوید: هزینه در ایران بیشتر از تصورم بود، وقتی درباره این موضوع با یکی از دوستانم صحبت می‌کردم، او با کنایه گفت باید از کشور خودت (آمریکا) تشکر کنی که تحریم سنگینی را روی ایران گذاشته است.

این نوبسنده جوان هزینه سفر و زندگی‌اش را از کتاب اولش دارد و می‌گوید: از کمپانی منتشرکننده کتاب «دختری در جاده‌ها» پیش پرداختی را گرفته‌ام که هزینه زندگی‌ام را تامین می‌کند. در همین حین تلاش می‌کنم رمان دومم را بنویسم و درآمد رمان اول را هم داشته باشم. این غیرممکن است که نویسنده‌ای تمام زندگی‌اش را برای نوشتن بگذارد؛ اما من تمام وقتم را می‌گذارم که می‌طلبد سخت کار کنم و این کار را می‌کنم، ضمن آنکه استعداد ذاتی در من وجود دارد.

مونیکا که هر بار پیش از جواب دادن به سوال‌ها چشمانش را می‌بندد تا مثل یک نویسنده روی جمله‌هایی که می‌خواهد به زبان بیاورد عمیق شود، قبل از پایان این گفت‌وگو حرفی یادش می‌آید که می‌گوید: می‌خواهم دلیل دیگری را برای آمدنم به ایران اضافه کنم و آن تضادی است که بین نظر من و دولت آمریکا درباره ایران وجود دارد. هر آنچه درباره ایران گفته می‌شود واقعی نیست و تمایل دارم همه این موضوع را بشنوند. من ایرانی‌های زیادی را در آمریکا می‌شناسم که بیشتر آنها هنرمند هستند و باعث شده‌اند واقعیت‌های جذابی را درباره ایران بدست آورم که در من ایجاد انگیزه می‌کند تا آنچه را درباره ایران دوست دارم بنویسم.



گردآوری:گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: isna.ir


مطالب پیشنهادی:
نیوشا ضیغمی و امین حیایی در "آدم باش"
مجازات‌های عجیب برای زنان پرحرف و سرکش در زمان ملکه الیزابت اول
دبیر شورای فرهنگ عمومی: هیچ نظامی نمی‌تواند جلو آزادی اندیشه و آزادی مردم را بگیرد
آخرین خبر از وضعیت جسمانی مسعود کیمیایی
بعد از رامبد جوان و محسن تنابنده, بازیگر دیگری هم از "روباه" پروژه هسته ای بهروز افخمی انصراف داد!