گفتگویی با شخصیت شیرین، خجالتی و پرروی خندوانه
شخصیتی که «خندوانه» با حضور و بازی های او در نقش یک آدم آرام و خموده وتناقض هایی که با شخصیت پر انرژی رامبد جوان دارد، شیرین شده.
آن طرف طناب کل کل های برنامه رامبد جوان را پسری می کشد که این روزها با ایده های خلاقانه اش حسابی محبوب شده. یک موجود شیرین و خجالتی و البته پر رو که هر شب یک اسم و شخصیت دارد. «نیما شعبان نژاد» که کارگردانی تئاتر خوانده و از سال 83 به طور حرفه ای تئاتر کار می کند؛ پسری متولد اردیبهشت ماه سال هزار و سیصد و شصت و خرده ای که از گفتن سال دقیقش طفره می رود.
 
 
شخصیتی که «خندوانه» با حضور و بازی های او در نقش یک آدم آرام و خموده وتناقض هایی که با شخصیت پر انرژی رامبد جوان دارد، شیرین شده. نیما از آن دسته آدم هایی بوده که مدام از خودش می پرسیده «آخرش که چی؟» ولی با این برنامه و بازتاب های فوق العاده ای که گرفته، خوشبین شده و حالا برای همه قسمت های باقی مانده «خندوانه» و کارهای بعدی اش انرژی دارد. آقای کمدین در گفتگو با ما از رازهای دیده شدن و موفقیت برنامه و کاراکترش می گوید.
 
قبول داری ره صد ساله را یک شبه رفتی؟
 
هم آره، همه نه. بعد از 10 سال خاک خوردن و دیده نشدن، برایم اتفاقی افتاد که باید آن را درست خرج می کردم. فکر می کنم این قدم را درست برداشتم. حضور در کنار رامبد جوان ریسک بزرگی بود. کنار رامبد کاراکتری را طراحی کردم که می دانستیم در هفته سوم چهارم به نتیجه می رسد. جواد فرحانی (تهیه کننده)، فواد صفاریان پور (کارگردان) و رامبد جوان هم به من اعتماد کردند که باید از آنها تشکر کنم. رامبد جوان گفت اگر همین مسیر را پیش برویم، هفته اول می ترکاند و شهرت عجیب و غریبی سراغت می آید. همین اتفاق هم افتاد. موفقیت یک شبه برای آنهایی است که نمی دانستند در چه فضایی هستند.

تو می دانستی؟
 
خودم را برای محبوبیت آماده کرده بودم که الان هم برای همین خوشحالم. آخر این محبوبیت هم به شهرت می رسد. الان «نیما»ی «خندونه» محبوب شده.
 
این محبوبیت ازرسانه پربیننده تلویزیون آمده و ممکن بود جای دیگر با این تیراژ میلیونی دیده نشوی.
 
بله، در تئاتر هر کاری می کنیم، انگار هیچ کاری نمی کنیم! من الان 15-10 درصد از توانم را نشان می دهم اما در تئاتر 4-3 ماه تمرین می کنی، 80 درصد از انرژی ات را هم می گذاری ولی در نهایت فقط هزار نفر آن را می بینند. آن هزار نفر هم آنقدر گریم روی صورت داری که یادشان می رود! به خاطر همین واقعا برای این جایگاه زحمت زیادی کشیده ام. شاید کسی یک هفته برای یک بازی تمرین کند و آن بازی را ببرد، اما بازی های بعدی را حتما می بازد. 
 
من 10 سال تمرین کرده ام که به اینجا رسیده ام. برای این جایگاه هم نمایش اضافی نداده ام چون نه آدم حسودی هستم، نه می گویم بیایید من را ببینید. اگر کارت را درست انجام بدهی، همیشه سراغت می آیند. به یک نفر هم نگفته ام که در «خنداونه»ام و من را ببین. نه به فامیل، نه حتی خانواده. خانواده ام می دانند که هیچ وقت کاری که انجام می دهم، سقف آرزوهایم نیست. مدیوم خودم را با 10 سال قبل مقایسه می کنم، 10 سال دیگر هم اگر 200 فیلم سینمایی و سریال بازی کنم، باز هم همین شخصیت هستم؛ برای اینکه همیشه احساس می کنم عقب هستم. 
 
چون سعی می کنم خودم را با مقیاس جهانی مقایسه کنم و همیشه می بینم عقبم! ولی در ایران وقتی کسی 4 تا فیلم بازی می کند و 5 هزارتا طرفدار به دست می آورد، خودش را تکرار می کند چون شهرت و پول آمده و دیگر زمانی برای فکر کردن ندارد. بازیگر به تمام شاخه های هنر وصل است و باید از همه آنها استفاده کند. همیشه گالری می روم، نقاشی می کنم، سال ها عکاسی کرده ام و 12 سال است که پیانو می زنم؛ همه اینها زمینه ای است برای بازیگری.
 
پس «نیما»ی «خندوانه» خیلی از شخصیت اصلی ات دور است.
 
شاید آدم تلخی هستم ولی این کاراکتر طوری است که مردم خودشان می توانند تفکیک کنند. یعنی من را با کاراکترم در «خندوانه» مقایسه نمی کنند، نمی گویند چطوری آقا بایرام یا آقای هیزم! همه می گویند «آقا نیما خوبی؟» انتظار ندارند که من در لحظه آن شخصیت ها را خلق کنم. 
 
در ناخودآگاه شان این اتفاق افتاده که شخصیت بیرون و تصویر کاری او فرق دارد؛ در حالی که خیلی ها را با همان کاراکتر برنامه صدا می کنند و گاهی هم همین کار آنها را آزار می دهد. به خاطر همین همیشه دوست دارم زمینه قوی داشته باشم؛ مطالعه کنم و فیلم و کارتون ببینم. مثلا در همین «خندوانه» از شخصیت های کارتونی الهام گرفته ام که از خودم یک موجود کارتونی بسازم. به خاطر همین مردم می گویند چه گوگول و بامزه است!



اصلا اسم این کار خودت را چه می گذاری؟ اجرا یا بازیگری؟
 
برای من بازیگری است. مجری برنامه رامبد جوان است و من ضد ریتم هستم که در عین حال به برنامه ریتم می دهم. یعنی شخصیتی ندارم که ریتم برنامه را خراب کند. ما سعی می کنیم دور این شخصیت را کم کنیم تا تماشاچی همیشه تشنه اش باشد. خیلی ها اس ام اس می دهند که اندازه حضور نیما کم است ولی خودمان به این نتیجه رسیده ایم که کم باشد. 
 
زمانی که ببینیم ایده هایم زیر 50 درصد جواب می گیرد، سراغ ایده دیگری می روم. ما الان 90 ایده را اجرا کرده ایم و به خاطر همین، انتخاب موقعیت ها سخت شده. مثلا در هفته های اخیر، ریتم را تند کرده ام و با رامبد جوان پاسکاری می کنیم که یک موقعیت کمدی خلق شود. در این هفته ها، ایده ها را هم داستانی کرده ایم که شروع، وسط و پایان دارد.
 
تعریف اولیه این کاراکتر و ایده از خودت بوده؟
 
ایده رامبد جوان بوده که چنین کاراکتری از اول برنامه بیاید اما فکر نمی کردند که من چنین طرحی را پیش ببرم. اوایل یکی را در نظر داشتند که مدام غر بزند و گلایه کند اما من کاراکتری ساخته ام که نمی خندد ولی کارهای خنده دار انجام می دهد. ضد ریتم است و یک جاهایی بی ادب و یک جاهایی مودب. این بلاتکلیفی این شخصیت را نگه داشته.  اولین نکته فرمول طنز این شخصیت این است که همه چیز را بداهه پیش می بریم. این کار خیلی مشکل است چون داریم با بداهه پردازی فانتزی هایی برای خنده مردم ایجاد می کنیم. 
 
این اتفاق قبلا در ایران نیفتاده. الان از مسیر دیگری می رویم که با خط قرمزهای تلویزیون هم فاصله دارد اما خیلی می خنداند. سعی می کنیم بامزگی اش زیاد باشد که بیننده اگر نمی خندد، حداقل به دیدن ما ادامه بدهد. مدیوم تلویزیون بداهه لازم دارد. هر چقدر هم که متن وجود داشته باشد باز هم بازیگر با جنس بازی اش تغییراتی می دهد. من هم آدم کاملا مقید به تکنیکی هستم.
 
به چه معنا؟
 
یعنی انسان دور از حسی هستم. هیچ وقت سعی نمی کنم احساساتم را برای رسیدن به یک نقش جریحه دار کنم. سعی می کنم با ابزار به نقش برسم. شعبده کنم تا اینکه خودم شعبده آن نقش شوم. همیشه خودم را اینجوری تربیت کرده ام که در بازیگری نقشی بزرگتر از خودم نباشد و خودم آن نقش را بزرگ کنم. به خاطر همین هیچ وقت حاضر نمی شوم برای یک نقش آسیب جسمی و روحی ببینم. باید آنقدر توانمند باشم که برای آن نقش شعبده کنم و تماشاچی را با آن گول بزنم. این تخصص بازیگر است. حرف امروز بازیگری روز دنیا هم همین است؛ بازیگری دور از حس. بازیگرهای امروز از قبیل کریستین بیل، دی کاپریو و ... بازیگرهایی حسی نیستند، بازیگرهایی هستند که شخصیت اصلی شان خیلی بزرگتر از نقش است.
 
از آن طرف با پارتنر باهوشی مثل رامبد جوان طرف هستی که پاسکاری را برای تو راحت می کند.
 
رامبد جوان می گوید تو آدم باهوشی هستی چون من از آدم هایی هستم که حین بازی همزمان حواسم به 10 تا چیز هست؛ اما رامبد همزمان حواسش به 1000 تا چیز هست! رامبد یک کارگردان، لیدر اصلی و پارتنر درست است. با آن همه دغدغه و مشغله. با آدم های دیگری هم این کار را امتحان کرده ام اما نمی شود. من و رامبد جوان الان عین دو فوروارد خوب هستیم. رامبد با آن پیشینه و تجربه، بی نهایت باهوش است. 
 
من هم همیشه دوست دارم کارم را خوب انجام بدهم و ماندگاری داشته باشم چون می دانم الان که من را روی تاج و تخت گذاشته اند و همه در شهر برایم سوت و کف می زنند و عکس می گیرند، اگر فقط پنج ماه نباشم، همه فراموشم می کنند. به همین سادگی! همین مردم نازنین که من را بالا آورده اند دیگر نمی پرسند نیما کجاست. این من هستم که باید چنگ بزنم و کوتاه نیایم ولی خدا را شکر شروع محبوبیت داری داشته ام! اما هنوز کاری نکرده ام. الان تشنه ام و منتظر حمله کردن! چون خودم را یک ارتش می بینم. الان کم کاری نمی کنم ولی هنوز توانایی های بیشتری دارم. 
 
طراحی کاراکترهای کجوکی هوشمندانه بود چون با این کار توانستید از تکرار و قابل پیش بینی بودن شخصیت های هر شب خودت جلوگیری کنی. ایده این کار از کجا آمد؟
 
بدجنس ها طرف 50 سال است که در سینما یک نقش را بازی می کند، نمی گویید تکراری شده! حالا به ما در سه ماه آن هم هر روز با یک اسم و موقعیت جدید می گویید تکراری! ما مدام شخصیت ها و موقعیت ها را طراحی می کنیم و تا به حال 32 تا شخصیت برای ماجرای کجوک طراحی کرده ایم. کجوک جای ناشناخته ای است که به نیما و استایل و کاراکترش ربطی ندارد و ضد آن اتفاق است. همین تناقض، بامزگی و کمدی ایجاد می کند. آقای «مصدع اوقات شریف» را هم اضافه کرده ایم که تلخ است. این 32 نفر کم کم به مجموعه اضافه می شوند اما سعی می کنیم نخ چیزی را نگیریم که تا تهش برویم، چندتا راه باز کرده ایم و چندتا غذا چیده ایم و به هر کدام از آنها در مسیرمان ناخنک می زنیم. هر بار متناسب با بازخورد تماشاچی ها اندازه اش را کمتر و بیشتر می کنیم.
 
چکش کاری این کاراکترها با خودت است؟
 
آره. به رامبد می گویم امروز قرار است این کار را بکنم. درباره اش حرف می زنیم. رامبد هم پیشنهادهایی می دهد. او می داند که وقتی پیشنهادی می دهم، حتما درستش کرده ام و معمولا نمی گوید اشتباه است. درباره ایده حرف می زنیم و وقتی شخصیت را می بیند، نظر می دهد که بی جان است، کم جان یا پرجان. هیچ وقت نمی گوید بد است چون می داند مسیری را که برای شخصیت برداشته ام، درست است. فقط می گوید چطور کم و زیادش کن. مثلا درباره کاراکتر آقای «مصدع اوقات شریف» گفت با اینکه برنامه کمدی است اما عیب ندارد که احساسی اش کنی.
 
در این مدت پیشنهادهای دیگر برای بازی هم داشته ای؟
 
برای سه تا فیلم پیشنهاد داده اند که خوب نبودند و نباید در چاه آنها می افتادم! بعد از این کار هم نمی خواهم فقط کمدی کار کنم. می خواهم یک کار جدی بازی کنم که آن تصویر کمدی شکسته شود. چیز عجیبی هم نیست چون باسابقه تئاترم می دانند که من آدم جدی هستم. حتی کمدی ام هم لودگی نیست. جایی گفتم من از بچگی دوست داشتم دلقک باشم اما تصور مردم ما از دلقک اشتباه است. دلقک لوده نیست، دلقک آن کسی است که در سیرک کار می کند. اصل بازیگری از همان ماسک دلقک می آید. اصلا دلقک یعنی بازیگری. 
 
سنتی ترین شکل شروع بازیگری از همان ماسک و دلقک شدن است اما الان مردم برداشت دیگری از دلقک دارند و به خاطر همین دوست ندارم کسی در خیابان دلقک صدایم کند و بخندد. در حالی که وقتی کوچک بودم دوست داشتم در سیرک باشم و از دماغ های قلمبه دلقک ها خوشم می آمد. هنوز یادم هست که در دوران مدرسه ما را بردند به سیرک خلیل عقاب و از دیدن دلقک ها در سیرک یا تلویزیون لذت می بردم. از دیدن پانتومیم آنها که پیکره اصلی بازی دلقک ها و بازیگری است. 
 
بعدش هم که کتاب «عقاید یک دلقک» هاینریش بل را خواندم، خیلی درگیرش شدم. دیگر به خودم گفتم من باید بازیگر شوم. به خاطر اینکه با بازیگری می توانم خودم را راحت بیرون بریزم. بازیگری تئاتر هم حس غریبی روی صحنه دارد. به خاطر همین انگار جز بازیگری کار دیگری نمی توانم کنم. با وجود اینکه سال ها عکاسی کرده ام و پدربزرگم رییس صنف عکاس های تهران بوده و مادرم هم عکاس و نقاش است، در هنرستان هم گرافیک خواندم اما قدرت ارضای من را نداشت و به نظرم بازیگری و کارگردانی دست نیافتنی بودند. به خاطر همین هر بار در بازیگری خودم را «گیم اُور» می کنم و برمی گردم عقب و دوباره ادامه می دهم.
 
رامبد عطاران!
 
وقتی از او می خواهیم «همین الان یک جوک بگو!» بدون مکث می گوید «اصلا بلد نیستم. در حافظه ام نمی ماند چون من آدم اجراکنی هستم. بقیه جوک ها هم که منشوری هستند و در خلوت باید تعریف شان کرد!» اما لیست بلدبالایی از کمدین ها و فیلمسازان را در ذهنش دارد که سال هاست کارهای آنها را پیگیری می کند. هر چند علاقه هایش چندان به شخصیت خودش و کاراکتر تلویزیونی اش نمی آیند.
 
* کمدین های محبوبم شناخته شده نیستند. بازیگرانی مثل زیروماستل، وایلدر، مل بروکس، مارتی فیلدمن و روآن اتکینسون و هیل هستند.
 
* از کمدین های ایرانی هم رضا عطاران و رامبد جوان را دوست دارم چون اشل اجرایی رامبد واقعا بین المللی است.
 
* جنس فیلم های عبدالرضا کاهانی و بهرام توکلی را دوست دارم. اصلا ذائقه ام با جنس خودم فرق دارد. سینمایی با ریتم کند و سکانس پلان را دوست دارم. مثل جنس سینمای تارکوفسکی و کیشلوفسکی. از آمریکایی ها فیلم های کوبری و از آسیایی ها هم فیلم های کیم کی دوک را می پسندم.


گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع:bartarinha.ir
مطالب پیشنهادی:  
آنجلینا جولی در ملاقات با ملکه نشان افتخاری دریافت کرد+تصویر
الهام حمیدی:عروسی هستم که یک روز با مادرشوهرش خوب است و یک روز بد!
زن پوشی "مهران غفوریان"+تصویر
شعرهایی خواندنی از "شاعر عشق و لبخند و آزادگی
آیه الله جوادی آملی: فضیلت زن در این نیست که پایش را دراز کند و مدال بیاورد!