گفتم وقتی من با تو حرف می‌زنم نفس می‌کشم و صدای این نفس می‌آید. گفتم بیاییم همین را با کمترین تغییر اجرا کنیم. این حالت واقعی‌تر است. اول شک داشت...

حدود یک ساعت و نیم در دفتر شرکت ترانه شرقی همراه با عکاس روزنامه اعتماد برای مصاحبه با بنیامین بهادری منتظر ماندیم. انتشار آلبوم جدید او باعث شده بسیاری از خبرنگاران برای گفت وگو با او به دفتر ترانه شرقی بیایند. کارکنان شرکت صدایشان به خاطر درهم ریختگی دکوراسیون شرکت و صدماتی که به آن به خاطر عکاسی از بنیامین وارد شده، درآمده و ما هم زمانی عمق ماجرا را دیدیم که بعد از یک ساعت و نیم با بنیامین روبه رو شدیم و به حساسیت او روی عکس هایش پی بردیم.نسبت به سه سال گذشته و زمانی که اولین آلبومش وارد بازار شد خیلی تغییر کرده است. برخوردش با خبرنگاران راحت تر از گذشته شده است، طوری که فکر می‌کنم دوره یی را برای گفت وگو با خبرنگاران پشت سر گذاشته، چون حتی بدون محسن رجب پور مدیر برنامه هایش هم به راحتی به سوالات پاسخ می‌دهد.

مثل اینکه رابطه تان با عکاسان خیلی بهتر از خبرنگاران است؟

نه، روی عکس ها حساس ترم.

سه سال پیش بنیامین بهادری اولین آلبومش را منتشر کرد. قبل از آن هم که ماکت «خاطره» لو رفت. بعد از آن سه سال سکوت کردید، جریان آن سکوت چه بود؟
لازم می‌دیدم که سکوت کنم.

چه شد به این منطق رسیدید که لازم است سکوت کنید و سال ۸۸ آلبوم خودتان را منتشر کنید؟
بهتر دانستیم خودمان ترمز خودمان را بکشیم تا دیگران.

یعنی چه؟ کمی واضح تر بگویید.

وقتی یک اتفاق سریع برای شما رخ می‌دهد بازتابی دارد؛ یکی بازتاب مثبت و یکی هم منفی. ضمن اینکه اتفاقی که بعد از آلبوم ۸۵ برایم افتاد خیلی جلوتر از پیش بینی من بود. منظورم موفقیت است؛ یعنی جریانی که بنیامین ۸۵ ایجاد کرد خیلی بیشتر از پیش بینی ما بود. نه فقط پیش بینی خودم، بلکه پیش بینی اطرافیان و دست اندرکاران هم بود. بهتر دانستم یک وقفه یی ایجاد شود تا این جای خالی را پر کنیم.

در این سه سال منهای آهنگسازی هایی که برای دیگران انجام دادید در مصاحبه هایتان گفته بودید مطالعه می‌کنید.

خب، ما کارهای تحقیقاتی و میدانی زیادی راجع به موسیقی پاپ، روند موسیقی پاپ یعنی بعد از انقلاب و از سال ۷۰ به بعد و روند پیشرفت آن و استقبال مردم انجام دادیم.

این ما چه کسانی هستند؟

من، فرید احمدی و پیام شمس که به گروه مان اضافه شده بود و محسن رجب پور. روند رو به جلوی موسیقی پاپ و موسیقی ایرانی را پیگیری کردیم. صدها ساعت راجع به آن بحث کردیم. اتودهای مختلفی را بررسی کردیم. هم اتودهای خودمان و هم اتودهای بقیه و به نتایجی رسیدیم. همین آلبوم ۸۸ یک بخش از نتایجی بود که در تحقیقات به آن رسیدیم.

خودتان از نتیجه این تحقیقات راضی هستید؟

صد درصد.

یعنی این ۱۷ قطعه راضی تان می‌کند؟

ببینید این آلبوم الان نمره اش ۲۰ است منتها مثل نمره بیستی که یک بچه در اول دبستان می‌گیرد و همه شوق و ذوق دارند. سال دوم و سوم هم او ۲۰ می‌گیرد، ولی دیگر آن شوق و ذوق سال اول و شاگرد اول بودن را ندارد، چون آدم ها نسبت به او حس وظیفه دارند و می‌گویند خب وظیفه ات بوده که ۲۰ بگیری یا کارت خوب باشد. زیاد خوب نیست که من راجع به خودم حرف بزنم اما از این فیدبکی که از مردم در روزهای انتشار آلبوم گرفتم فکر می‌کنم نمره اش خوب است.

برویم سراغ آلبوم ۸۵. آن آلبوم را با نیما وارسته جمع کردید و جواب هم داد. اصلاً کاری ندارم که خوب بود یا بد، اما آن سال خیلی از مجله های تخصصی نیما وارسته را جزء تنظیم کننده های برتر اعلام کردند ولی خبر قطع همکاریتان با نیما خیلی زود منتشر شد و چند اسم هم به میان آمد. چه شد که همکاریتان با او قطع شد؟

هم من، هم اطرافیان،هم تیمی که با هم کار می‌کردیم و حتی خود نیما به این نتیجه رسیدیم که در این مرحله فعلاً از هم جدا شویم. خود او هم استقبال کرد و این اتفاق خواه ناخواه باید می‌افتاد. دلایل خیلی ریز آن مربوط به اتفاقات همان سال است که من خیلی دوست ندارم با توجه به دوستی که با نیما دارم و احترامی که همیشه برای هم گذاشتیم، آنها را بگویم. بخشی از این جریان را که عمومی است من به شما می‌گویم و یک بخش دیگر هم مربوط به من و او می‌شود که حالا راجع به آن صحبت نکنیم بهتر است. ولی کار نیما همیشه خوب بوده و من از او تعریف کرده ام. جزء بهترین هاست.

شما به صورت ویژه با فرید احمدی کار می‌کنید. منهای یکی دو قطعه یی که برای بهنام علمشاهی ساختید، اکثر ترانه هایی که روی آنها آهنگ می‌سازید برای فرید احمدی است. علت این ماجرا چیست؟

فرید را همیشه بهترین می‌بینم.

یعنی فکر می‌کنید در ترانه فرید احمدی بهترین است؟

صد درصد. من دوستان شاعر زیادی دارم. کارهای زیادی خارج از موسیقی برایم انجام داده اند، اما در کارم زیاد دوستی ها را دخالت نمی‌دهم.

اگر یک خواننده خارج از شرکت ترانه شرقی بیاید و بگوید این آهنگ را برای من بساز آیا این کار را می‌کنید؟

بوده اما کم. هر کسی آمده و گفته کار خوب می‌خواهم. اما سلیقه من فرید بود. با هم راحتیم و حرف همدیگر را می‌فهمیم.

خودتان هم شعر می‌گویید، چرا از شعرهای خودتان استفاده نکردید؟

بله. اصلاً با ترانه وارد موسیقی پاپ شدم. خودم هم کار کردم ولی فرید از من بهتر است.

با این حساب نظرتان را هم روی شعرها اعمال نمی‌کنید؟

راجع به کار خودم این کار را می‌کنم. بالاخره یک ذهنیتی دارم که اعمال می‌کنم اما با فرید هم در میان می‌گذارم و یک نتیجه مشترک می‌گیریم. ولی پرونده ترانه در آلبومم را به فرید سپرده ام، به خاطر اینکه او خیلی از من بهتر است.

مثل اینکه شعرهای این آلبوم فقط و اختصاصاً برای شما گفته شده بود؛ یعنی ۱۷ ترانه فرید احمدی برای بنیامین...

نه. فرید شب نمی‌خوابد و می گوید صبح هر وقت بیدار شوم یک شعر برای بنیامین می‌سازم. خیلی وقت ها هم شده کاری ساخته و گفته گوش کن، می دانم خوشت نمی‌آید. به نظر تو برای چه کسی خوب است؟ من گفته ام این برای من خوب است. چرا باید از آن خوشم نیاید یا آن را به یکی دیگر بدهیم؟ او هم گفته اگر دوست داری تو بردار. به همین راحتی.

در آلبوم اول ۹ قطعه داشتید و الان ۱۷ تا؟
بهتر است بگوییم ۱۲ به اضافه پنج.

چرا؟

خب، پنج قطعه کوتاه داشتم.

فکر نمی کنید تعداد زیاد قطعات اذیت می کرد؟ در آلبوم اول جنس قطعه «آدم آهنی»، «خاطره ها»، «لکنت» و ترانه «واژه» فرق می کرد. در این آلبوم فضاها خیلی به هم نزدیک شده و آهنگ بعدی را می‌توان حدس زد.

گفتم که ماجرای همان ۲۰ اول است. می‌گویند همه درس هایش ۲۰ شده، اما دفعه بعد اگر ۲۰ بگیرید، می‌گویند خب، باید می گرفت.

چرا آهنگسازی این قطعات این قدر شبیه بود؟
من این طور فکر نمی‌کنم چون اعتقادی به این قضیه ندارم. راجع به خوب بودنش نظری نمی‌دهم، اما اینکه شبیه همدیگر هستند، اصلاً این طور نیست.

داخل آلبوم ۸۵ شما دو آهنگ غمگین داشتید؛ «اینم بمونه» و قطعه آخر آلبوم...

«می رم می میرم از عشق.»

نه. آن قطعه بیشتر به خاطر آهنگش غمگین نیست؟

یعنی شما فکر می کنید آهنگ «می‌رم می میرم از عشق» شاد است.

نه، جنس غمش فرق می‌کرد.

شاید بنیامین غمگین شده است. آدم وقتی بزرگ می‌شود، غم هایش هم بزرگ تر می شود. وقتی کوچک بودم نگرانی هایی داشتم. با بزرگ ترها در میان می‌گذاشتم شان یا خودم می‌گفتم ای کاش پنج سال بزرگ تر بودم و این مشکلات را نداشتم. آنها به من می‌گفتند پنج سال که بزرگ تر شوی غصه هایت هم پنج سال بزرگ تر می‌شوند.

شما خیلی در مورد این صحبت کردید که من به آهنگ هایم اعتقاد دارم و با دل قطعات را خوانده ام؛ بغضم بغض بوده و نفسی که گرفته شده نفس واقعی بوده. این آلبوم هم همین طور بود؟

بله، صد درصد.

نظر من را بخواهید، فکر می‌کنم در این آلبوم قصد داشتید ربطی بین قطعه اول با دوم، دوم با سوم و ... وجود داشته باشد.

بله و به خاطر همین است که شما گفتید آهنگ بعدی را حدس می‌زنید. این مساله به طور واضح در قطعات ۱۰، ۱۱ و ۱۲ وجود دارد. وقتی من قطعه «خواب» را خواندم، در یک قطعه کوتاه پیام جوابم را داده است و بعد از آن هم قطعه «رفیقا می گن» به لحاظ محتوایی کاملاً شبیه آن است.

آیا این قطعات را از قصد گذاشتید. به این فکر نکردید که ارشاد یکی از این قطعه ها را مجوز ندهد؟
بله، خودمان این کار را کردیم. خیلی روی حذفیات ارشاد دقیق نیستم. این را به تهیه کننده ها می‌سپارم که قرار است مجوز این کار را بگیرند.

اگر آقای رجب پور می‌گفت؛ بنیامین اگر به این قطعه ایراد بگیرند،چطور؟

همین اتفاق هم افتاد و تغییرات زیادی در چیدن کارها و خود قطعات دادیم. حتی قطعه حذفی هم داشتیم.

چند تا قطعه حذف شد؟

حالا بماند، ولی قطعه حذفی هم داشتیم.

در بعضی از قطعات آلبوم ۸۸، اشاره یی به آهنگ های قبلی تان می‌کنید. این پیشنهاد چه کسی بود؟

پیشنهاد کسی نبود. داشتیم کاری را می‌ساختیم، میان آن یک کاری درست کردیم و خندیدیم یا تعجب کردیم که این کار را بکنیم یا نه. بعد دیدم که کار واقعی بوده. داشتیم یک کار می‌ساختیم و وسط آن این اتفاق افتاد و خیلی بهتر دانستم که از چند جمله کلیدی به جای اینکه ریمیکس آهنگ ها را بسازم، استفاده کنم. در واقع نوعی تغذیه از خود است؛ تغذیه از گذشته موفق. این حالت دیگر بعد از مدتی تمام می شود. فکر کردم اگر چند گریز کوچک بزنم بهتر است تا اینکه خواسته باشم به کل یا بخشی از آن آلبوم بپردازم.

در مورد آلبوم ۸۵ چقدر نظر منتقدان برایتان مهم بود؟ روزنامه نگاران و کسانی که موسیقی را جدی دنبال می‌کنند چقدر برایتان اهمیت داشتند؟
جریان نقد در کشور ما، حداقل نقد هنری، کمی پیچیده است. نمی توان خیلی اعتماد کرد یا خیلی بی اعتماد بود ولی هر وقت احساس کردم این نقدها واقعی است و یک استدلال درست پشت سر آنهاست، قبول شان کردم، در موردشان فکر و تامل کردم و در تصمیم گیری هایم تاثیر داشتند. نمی‌توانم بگویم چقدر، اما هر وقت احساس کردم پشت نقدی یک فکر است در موردش تامل کردم.

برای آلبوم ۸۸ هم می خواهید همین روند را داشته باشید؟

به هر حال ما موسیقی پاپ کار می‌کنیم و موفقیت موسیقی پاپ هم به تعداد مخاطب و جذب گیشه است. اصلی ترین موفقیت اش در همه جای دنیا همین است. جذب گیشه هم یعنی جذب آرای عمومی. وقتی کاری کنید که برای مردم جذاب باشد، در نتیجه فیدبک هایی را هم می‌بینید.

در گذشته خواننده های پاپ رو به رشد بودند. کار بعدی آریان بعد از انتشار «گل آفتابگردان» بهتر شده بود یا ناصر عبداللهی هم همین طور که کارهایش روز به روز بهتر می‌شد. این روند تا مرحله یی ادامه داشت، اما بعد برعکس شد. خواننده ها آلبوم اول شان خوب بود اما آلبوم بعدی شان با سقوط روبه رو می شد. نگران نبودید که این اتفاق برای شما هم بیفتد؟

نه، جای نگرانی نیست. اما پیش بینی می کردم که این ۲۰ دوم جذاب نباشد البته الان خدا را شکر برای عموم مردم جذاب بوده.

عموم مردم؟

بله، عموم مردم و فیدبک هایی که به من می‌رسد این را نشان می دهند. به هر حال من هم برای خودم فیدبک دارم، مگر اینکه اینقدر تعداد یا جو مخالف زیاد باشد که آدم احساس خطر کرده و بنشیند دوباره فکر کند.

تا حالا چنین احساسی داشته اید؟

نه. اگر چیزی هست بگویید. من هم نظرات شما را می‌پرسم و فیدبک هایی که شما می‌بینید.

اینکه فضای آلبوم غمگین شده است. نمی‌گویم قطعات همه غمگین شده اند ولی در کل این آلبوم به نسبت آلبوم قبلی غمگین تر است. شما در اولین قطعه می‌گویید خانه ام کوچک است بعد روی آلبوم یک عکس در یک خانه بزرگ می بینیم...
آن عکس در کوچه است. شما چرا به این عکس ها گیر داده اید؟

چیزی که در آن عکس به یقه تان زده اید چیست؟

مارشال است. چیزی است که به من گفتند از زیر پیراهن رد و باعث می‌شود وقتی دکمه های پیراهن را بستید، صاف بایستد. ما که نمی توانیم کراوات یا پاپیون استفاده کنیم. فکر کردم خیلی شیک است.

کسی که آلبومش حالت داستان داشته باشد و متناسب با هر عکس یک شعر می نویسد و قطعه می‌گذارد، نباید فکری هم برای این بکند که همه چیز به هم بیاید؟ وقتی می گویید «همه عالم را دیوونه کردم» می‌توان فرض کرد شاید بنیامین آن را برای شخص خاصی خوانده است. شما در قطعه اول آلبوم می‌گویید آدم بدبخت و بیچاره یی هستم و دارم برای تو می‌خوانم، از آن طرف هم می گویید اعتقاد دارم. پس شما واقعاً...
بدبخت نیستم، چشم های رنگی ندارم، اما به آن اعتقاد دارم. صورت قشنگی ندارم، اما به آن اعتقاد دارم. این آدم صورت قشنگ و آنچنانی ندارد. یا لباس هایم ساده است. به خدا اعتقاد دارم که لباس های من ساده است. آدم ناشناسی هستم؟ بله ناشناسم.

بنیامین آدم ناشناسی است؟

بنیامین اسم آلبومش شناخته شده است ولی اساساً آدم ناشناسی است.

اگر واقعاً ناشناس هستید پس چرا به کنسرت های دیگران نمی‌روید؟

من که قرار نیست همه چیز را خصوصی اجرا کنم. اجازه بدهید این همه شخصی با موضوع برخورد نکنیم.

در آلبوم علیرضا عصار هم قطعه کوتاه بود، اما آنجا حکم مقدمه را داشت. ولی در آلبوم شما از آن جنس نبود.
خب، اکثر آلبوم های خوب در دنیا قطعه یی به این شکل دارند و زمانش هم همین اندازه است. پایانش هم دیدم اگر متفاوت باشد و از بقیه قطعه ها کوتاه تر، بهتر است. ضمن اینکه چیزی ساختیم و گفتیم چرا بنشینیم و به آن اضافه کنیم. وقتی سه دقیقه شد همین را می گذارم. دلیل دیگرش هم این است که خیلی اوقات این حالت کمک مان کرد، مثل قطعه ۱۱ که پلی بین قطعه ۱۰ و ۱۲ است.

انجام چنین کاری از تحقیقات به ذهن تان رسید؟
بله.

یعنی در آلبوم اول این ایده را نداشتید؟

نه. اگر داشتم حتماً اجرایش می‌کردم.

به این خاطر چنین سوالی را پرسیدم که آن موقع بیشتر بحث بر سر این بود که عمداً «خاطره» منتشر شده و وقتی می‌گفتید ماکت بوده هیچ کس باور نمی کرد؟

بله، همین طور است. در دانشگاه استادی داشتیم که می‌گفت اگر به دوست خوب تان چیزی را بگویید قبول می کند. وقتی برای بار دوم تکرار کنید شک می‌کند. سه بار اگر بگویید فکر می‌کند دروغ می گویید. همان یک بار توضیح دادم و هر تعداد نفر هر کجای دنیا که باشند متوجه می‌شوند قضیه چه بوده است.

برای شعر قطعه پایانی نمی توانستید شعر بهتری بگذارید، برای «نه نه برو، نه نه بیا» فضای مناسب تری پیدا نکردید؟
برای پایان بندی بعدی از شما کمک می‌گیرم.

اولین کنسرتی که شما به عنوان نماینده خواننده های پاپ داشتید در سوئد بود. اولین برخورد جدی تان با مردم چطور بود؟
اولین برخورد جدی من به عنوان خواننده با بیش از ۱۰ نفر بود. من قبل از اجرای کار استکهلم فقط داخل استودیو خواندم. خودم فکر نمی‌کردم به من خوش بگذرد. در یکی دو دقیقه اول همه استرس و اضطرابم برای اجرا ریخت. وقتی از کسانی که نظرشان برایم مهم بود، درباره اش پرسیدم، دیدم خوب اجرا کرده ام. اما عادت کرده ام هر کاری انجام می‌دهم حس کنم دفعه اول است. به این خاطر که آدم با جان و دل کار می‌کند.

اسم شما بنا بر دلایل مختلف همیشه کنار گروه آریان بوده است. از همان اول که نام شما شنیده شد همه گفتند کنسرت مشترکی با آریان دارید و تنظیم کننده بعدی آنها هستید. برای خودتان این مساله چطور بود؟
این حالت بیشتر به خاطر مدیر برنامه من بود که با گروه آریان مشترک است. هر دو اینها را محسن رجب پور بر عهده دارد و بیشتر از این بابت بود.

می‌خواستم نظر خودتان را درباره کنسرت مشترک بدانم؟

یکی دو بار قرار بود این اتفاق بیفتد اما بعد به این نتیجه رسیدیم که این طور نشود و هر کدام از اینها به صورت مستقل کار خودشان را ادامه دهند خیلی بهتر است.

معمولاً شرکت ترانه شرقی یک سی دی دیگر شامل کلیپ ها هم دارد. هر کسی که بنیامین ۸۸ را خرید، می‌خواست این کلیپ ها را هم ببیند. چرا کلیپ نداشتید؟
این کار از کارهای شگفت انگیز بنیامین است. به نظرم آن چیزی که باید می‌شد، نشد و کلی بابت آن به لحاظ مالی ضرر کردیم. از همان اول هم گفته بودم هر کاری می‌کنیم اما به شرطی که خوب شود. اگر خوب نشد ادامه نمی‌دهیم.

بسیاری می‌گویند شما در ایران نمی‌توانید کنسرت بگذارید، چون باید تعهد بدهید رفتارهایی که از طرف شنونده ها در اجرایتان با آن روبه رو می شوید، طبیعی باشد. خیلی ها مطمئن اند آهنگ های شما نمی‌تواند فیدبک های طبیعی داشته باشد. خودتان این مساله را چطور می‌بینید؟

ما در ایران کنسرت خواهیم داشت. من به اجرا در ایران معتقدم و می توان همه چیز را کنترل کرد. فکر نمی‌کنم کسی با شادی مردم موافق نباشد. بیشتر به خاطر نوع کنترل شادی است. من فکر می‌کنم کسی که مردم به خاطرش بلیت تهیه می کنند و وقت می‌گذارند و یکی که روی مردم تاثیرگذار است، می‌تواند این کنترل را انجام دهد. درست مثل وقتی که هواداران یک تیم به تیم دیگر فحش و ناسزا می‌دهند و مربی یا بازیکن محبوب از آنها می‌خواهد این کار را نکنند.

در کنسرت حمید عسگری همین اتفاق افتاد و باعث شد او دیگر حس اولیه را نداشته باشد
.
شما باید باطن ماجرا را هم ببینید. شاید پشت صحنه یک خبر بد خانوادگی به خواننده داده باشند. اتفاقات مختلفی می‌تواند برای خواننده بیفتد. من الان نمی‌توانم در مورد چیزی که اتفاق افتاد و در جریانش نیستم اظهارنظر کنم، ولی امیدوارم کنسرت برگزار شود و هیچ اتفاق بدی هم نیفتد. به لطف اینکه مردم خودشان رعایت کنند، مخصوصاً مردمی که می خواهند موسیقی گوش دهند. کسی که به کنسرت می آید و آن را گوش می‌دهد، می داند اگر کمی آرام باشد کنسرت تا آخر اجرا می شود و کنسرت فردا یا سه ماه دیگر هم هم هست. این طور قابل کنترل تر است.

 شما موقعیت های زیادی برای برگزاری کنسرت داشته اید، چرا هیچ کنسرتی برگزار نکرده اید؟
بهتر دیدم این کار را نکنم. زمان آهنگ هایی که از من منتشر شده بود، کم بود. کلاً ۹ قطعه بود و در کل ۳۰ دقیقه می‌شد و زمان گسترده یی نداشت.

پس در کنسرت سوئد چه کار کردید؟

کنسرت سوئد اجرای جشنواره یی بود و اجرای جشنواره یی متفاوت است. من در آن اجرا «گرگ و میش» ناصر عبداللهی را خواندم و مجبور شدم یکی دو قطعه دیگر را که برای دوستان ساخته بودم و منتشر نشده بود هم بخوانم. به علاوه یک قطعه قدیمی را هم بازخوانی کردم. خب، اینها برای یک اجرای جشنواره یی جذاب است اما برای مردم شاید جذاب نباشد. به همین خاطر صبر کردیم آلبوم دوم منتشر شود و بعد به کنسرت فکر کنیم.

در آلبوم دوم منهای قطعه «شومینه» نوع تحریرهایی که استفاده کرده اید، متفاوت است و نسبت به قبل خیلی فرق کرده. این تصمیم خودتان بود یا اینکه اتفاقی به این مساله رسیدید؟یادم است در مورد نفس گرفتن ها گفته بودید و نیما وارسته منظور شما را در مورد آنها نفهمیده بود.
نه اینکه نمی‌فهمید بلکه شک داشت که خوب می‌شود یا نه و مردم با آن چه برخوردی می‌کنند. من برای او چند مثال زدم. گفتم وقتی من با تو حرف می زنم نفس می کشم و صدای این نفس می‌آید. گفتم بیاییم همین را با کمترین تغییر اجرا کنیم. این حالت واقعی تر است. اول شک داشت، بعد از گذشت چند روز قبول کرد این کار را بکنیم. وقتی اولین کار را هم به آن شکل ضبط کردیم، کار خوبی شد.

ولی در این آلبوم جز قطعه «شومینه» که بغض می‌کنید و نفس هایتان می گیرد در جای دیگری این کار را نمی‌کنید؟
اول می‌خواستیم آن قطعه را ادیت کنیم. چند بار که گوش کردیم به پیشنهاد دوستان به این نتیجه رسیدم که اینها را نگه دارم.

و در بقیه قطعات آلبوم این نفس زدن ها کم شده بود.

کم نشده، بلکه کمرنگ شده بود. به این دلیل که وقتی یک فکری به نظرتان می‌رسد و بدیع هم هست بار اول پررنگ اجرایش می کنید. کم کم می‌بینید نقطه طلایی اش اینجاست و تکامل پیدا می‌کند ضمن اینکه خارج از این، «نقطه رهایی» هم در این آلبوم هست که در آن فکر نکردم نفس بگیرم تا نفس هایم ضبط شود. در اینجا فقط می‌خوانم و ضبط می‌شود. البته حواسم به این هم بود که بعد از آلبوم ۸۵ به انواع و اقسام مختلف این حالت استفاده شد. به شکل های مختلف در آلبوم ها این نفس ها را کشیدند و گریه کردند. در فرازهایی که اصلاً نیاز نبود کسی اینقدر حسی نفس بکشد و گریه کند، این کار را می‌کردند. به این نتیجه رسیدم که فکر مردم را از این قضیه بیرون بیاورم و شعرها و آهنگ های دیگر را گوش کنم تا شاید پخته تر هم شوند.

چرا برای آن جایگزین انتخاب نکردید؟

خوب نیست که خودتان را داخل چاله بیندازید. اول نفس می‌کشیدید و حالا باید صداهای ناجور دربیاورید تا بدیع شود. خلاقیت باید شما را از چاله دربیاورد نه اینکه داخل چاله بعدی بیندازد.

در مصاحبه یی گفتید حمید عسگری با استفاده از صدای یک خواننده دیگر مثل قطعه «هیچکی مثل من، تو رو دوست نداره» موفق شد. در این مورد توضیح بیشتری می‌دهید؟
مثل تقطیع هجا به هجاست. درست مثل کلاس اول که بخش کردن را یاد می‌دادند. این هم همین طور است. هیچکی مثل من، تو رو دوست نداره. ضمن اینکه موسیقی که اول شنیدم و خیلی دوستش دارم از ابتدا آرام است و بعد یکدفعه موسیقی باز می شود. درست مثل موسیقی «دنیا مثل تو نداره». اما این چیزی بود که به ذهنم رسید و گفتم.

خیلی ها بودند که این کار را بهتر انجام دادند و اگر بحث دوست داشتن بود باید آنها را هم دوست داشته باشید.
نه، ببینید حمید عسگری نیامده بنیامین را خام ببرد. اینکه بگویند بنیامین جنس صدایش شبیه یکی دیگر بوده و سبکش هم کلاً این نیست. نیامد بنیامین را هضم کند و آن را طور دیگری درست کند. بله، به شکل های مختلف این اقتباس ها را داریم. این مثال تقلید یا دزدی نیست. بله من گفته ام تقلید خوب است، اما در دوره آماتوری. وقتی تقلیدت را منتشر کنی انگار که دزدی کردی. مثل اینکه شما یک تولیدی پیراهن بزنید و مارک D&G را روی آنها بزنید. خب، این دزدی است دیگر. اگر غیر از ایران بود می‌توانستند از شما شکایت کنند. در هنر هم به همین شکل است. او اقتباس هایی کرده که من دوست داشتم. اگر کار احمقانه یی کرده بود می‌گفتم دوست ندارم.

یعنی کار بقیه کسانی که شبیه بنیامین می‌خوانند را دوست ندارید؟

نه، کار احمقانه یی کرده اند.

کارشان را گوش کرده اید؟ برچسب ها: