قرمز همیشه انار نیست
نام هیچ بیمارستانی/ مریم نیست/ تخت های زایشگاه اما/ پر از مریم های درد کشیده ای است/ که هیچ یک، مسیحی را/ آبستن نیستند...     مسلم است که زنان و مردان، دنیا را از دو دریچۀ متفاوت می نگرند و در همین راستا برای بیان دیده ها و شنیده ها و احساسات خود از واژه ها، زبان و ترکیبات متفاوت بهره می برند و برخورداری از محیط و جایگاههای اجتماعی...

نام هیچ بیمارستانی/ مریم نیست/ تخت های زایشگاه اما/ پر از مریم های درد کشیده ای است/ که هیچ یک، مسیحی را/ آبستن نیستند...

 

 

مسلم است که زنان و مردان، دنیا را از دو دریچۀ متفاوت می نگرند و در همین راستا برای بیان دیده ها و شنیده ها و احساسات خود از واژه ها، زبان و ترکیبات متفاوت بهره می برند و برخورداری از محیط و جایگاههای اجتماعی متفاوت نیز این فاصله و اختلاف را دو چندان می کند.

در قدیم به دلیل مردسالاری غالب در عرصه های گوناگون، زنان کمتر امکان ابراز وجود یافته و به همین دلیل در شعر پارسی نیز نگاه و زبانی مردانه بر فضای شعر حاکم بوده است، اما خوشبختانه در زمینۀ شعر بیش از دیگر زمینه ها زنان کوشیده اند تا در همان فضای مردانه، جایی برای خود باز کنند و با پیروی از سنّت شعری مردان و به واسطۀ نزدیکی به دستگاه حکومتی یا خانوادۀ سرشناس خود، نامی و چند بیتی به یادگار بگذارند به طوری که در برابر هشت هزار شاعر مرد، نام چهارصد شاعر زن در تاریخ ادب پارسی بر جا مانده است.

برای نخستین بار، ژاله قائم مقامی(1262-1325خ)، بر سنّت مردانۀ شعر تاخت و دنیای زنانۀ خویش را با همان ظرافت ها و حساسیت ها با واژه ها و ترکیباتی زنانه وارد شعر کرد و پس از او فروغ فرخزاد(1313-1345خ) با گذشتن از مرز و محدوده ای که مردان برای شاعر زن مشخص کرده بودند و طرح موضوعاتی که تا آن روز برای زن جایز نبود، این راه را ادامه داد تا آن که امروز نه تنها بر تعداد زنان شاعر افزوده شده است بلکه ایشان می توانند به دور از واهمه و نگرانی، دنیا را از دریچۀ چشمان خود و با واژگان خود توصیف کنند.

یکی از مجموعه شعرهایی که از این دیدگاه قابل توجه است، نخستین مجموعه شعر رویا شاه حسین زاده است با نام «قرمز همیشه انار نیست» که به همت نشر رسانۀ اردیبهشت، به بازار آمد.

اشعار او نتیجۀ تجربه های ملموس یک زن در محیط خانه و با عناصر زندگی روزمرۀ زنان است که او ورای آن چیزی را می طلبد. موضوع اصلی اشعار او عشق است، عشقی که در پس زندگی روزمرۀ زنانه اش جستجو می کند:

کنده می شوم از شهر
و شهرزادی
که هر شب
برای تو چای می ریزد
کنده می شوم از سکوت
و ساقی سیمین ساقی
که رخت هایت را می شوید
(ص44)

گویی که همۀ روزهای او تکرار یک روزند:

بیهوده ورق می خورند
تقویم های جهان
روزهای من همه یک روزند
(ص92)

و آرزوهای زنانه ای که حباب وار، یکی یکی می ترکند:

آرزوهایم
با حباب های مایع ظرفشویی
بالا می روند
و یکی یکی می ترکند
و من
بیست و هشت سالگی ام را
با روزنامه های باطله
از پنجره های اسفند پاک می کنم.
(ص83)

وقتی در خانه تنها ظرف های نشسته و رخت های کثیف منتظر اویند:

به خانه بازمی گردم
هیچ کس هم که نباشد
ظرف های نشسته
و رخت های کثیف
منتظرم هستند..
و من چه کودکانه دلخوشم
به اینکه
خانه
مثل دستۀ گل شده است.
(ص82)

او می خواهد به دور از تردیدها، دشمنی ها و صدای نفس نفس زدن مرگ، عشق را تجربه کند:

بیا این عصر جمعه را
عاشق هم باشیم
و پیش از آن که مرگ بیاید
من برایت چای بریزم
تو برایم شعر تازه ای
(ص20)

دشنه ات را پنهان کن
دست های خون آلود را بشوی
بیا
یک امشب
تنها یک امشب
به هم اعتماد کنیم
(ص6)

او از با هم بودن های مصنوعی و «پیوند سست دو نام در اوراق کهنۀ یک دفترگلایه مند است:

غربت
همیشه از شهر خودت
آغاز می شود
بلیط یک سری خریده ام
یک نفره
چمدان ندارم
شناسنامه ندارم
شناسنامۀ من در صفحۀ دوم شناسنامۀ مردی مرده است.
(ص106)

او دریافته زن از پس تور عروسی، تجربۀ محصور و جدا شدن از دنیای دیگر را آغاز می کند:

پشت این تورها عروس نخواهی شد
تورها فقط یادت می دهند
از پس شان
دنیا را مشبک ببینی
تکه
تکه
پر از تکه های کوچک ببینی
(ص61)

و این یک تراژدی است در دریایی که ماهی را نمی فهمد و حتی ماه هم بر آن می گرید:

تور
ماهی
عروس
و
ماه
که بر این تراژدی
می گرید.
(ص51)

گویا حالا دیگر از منِ این زن به جز سرمه های پاک شده از اشک و سرخاب رنگ و رو رفته از بوسه های مصنوعی هیچ نمانده است:

سرمه ام را
اشک ها بردند
سرخابم را
بوسه های کاغذی
دیگر چیزی نمانده است از این زن
«من»
(ص48)

او وارث این ارث مادرانه است:

من
و مادرانم
سال ها
به چشم هایمان سرمه کشیدیم
و با گونه های سرخ
از خواب های مردها
پریدیم
تا ماه شویم
مثلا ماه شویم
آسمان اما
در همان شبی که ما
ماه شدیم
پر از ابرهای سیاه بود.
(ص62)

او گاه از پس این سرخاب ها در آینه، به دنبال منِ از یاد رفتۀ خویش می گردد:

تنها خلأ/ حجم میان من/ و این زن توی آینه را پر می کند/سرخاب به گونه هایش می زند/ زن/ شانه هایش را گیسو می زند/و آینه/ تا به خود بیایم/ پوسیده است/ و ذره های بخارشدۀ سرخاب/ چونان غباری/ بر عکس چهل سالگی ام می بارد/سرخاب به گونه هایم می زند زن/ و می اندیشد/ به من/ که آیا هرگز به او اندیشیده ام؟(ص14)

تا جایی که پرندۀ درونش حتی دیگر وسعت آسمان را باور ندارد:

و پرنده ای در من است/ که هر روز/ به بزرگی آسمان شک می کند/ پنجره را ببند/ بارانی که در من آغاز شده است/ زیر هیچ چتری بند نمی آید(ص40)

اما در پایان شعر، پس از چندین بار تکرار «پنجره را ببند» پنجره را باز می خواهد:

در من/ بهاری است که برای آمدنش/ به هیچ تقویمی/ اعتماد نخواهم کرد/ پنجره را نبند!(ص40)

او تمام زنان سرزمینش را اسیر و مبتلای این پرده ها و پنجره های نیمه باز می بیند. زنانی که هر روز همچون درختان، حرف ها و عشق هایشان هرس می شود:

راست می گفتی/ درخت های شهر من زن اند/ و زن های شهر من درختان بی سر/ که هر روز/ هرس می شود/ انگشت هایشان/ حرف هایشان/ عشق هایشان(ص38)

وقتی که تنها بن بست ها زنان را می شناسند:

در سرزمین من/ هیچ کوچه ای/ به نام هیچ زنی نیست/ و هیچ خیابانی/بن بست ها اما/ فقط زن ها را می شناسند.(ص65)

شهری که خیابان، کوچه و بیمارستانش به نام مردان است و زنان، مریم های دردکشیده ای هستند، برای زادن پسرانی که هیچ یک از آن ها منجی و مسیح نیست:

نام هیچ بیمارستانی/ مریم نیست/ تخت های زایشگاه اما/ پر از مریم های درد کشیده ای است/ که هیچ یک، مسیحی را/ آبستن نیستند.(ص65)

پشت اینهمه چراغ قرمز، زن به امیدی واهی سبز می ماند:

بیهوده سبز می ماند زن/ پشت تمام چراغ قرمزها(ص98)

از واژه ها و ترکیبات پر بسامد شعر او می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

اعضای بدن همچون مو و گیسو، دست. امور آشپزخانه و خانه داری: چای ریختن و چای دم کردن، رخت شستن و ظرف شستن، لوازم آشپزخانه و خانه: فنجان، پرده، پنجره. لوازم آرایش: سرمه و سرخاب، گوشواره. پوشش های زنانه: دامن و روسری، پیراهن. و زوج های شعری: عروس و تور، پنجره و آسمان، ماه و ماهی، آسمان و پرنده. و هم چنین پرده و باد.

به طور مثال روسری و دامن در شعر او:

می توانستم ای کاش/ چرخی بزنم/ و گل های دامنم/ بریزند/ به پای کسی که/ دوستم ندارد(ص93)

و من/ چقدر/ دلم/ یک روز روشن آفتابی می خواهد/ و روسری ای/ که گل هایش عاشق نشوند.(ص69)

جای تو اگر بودم/ به بیست سالگی دخترک هفت ساله ای دل می سپردم/ که دست هایش پر از ماهی بود/ و گل های روسری اش اسیر نبودند(ص122)

او گاه با سفر به گذشته، سراغ دخترک سادۀ هفت ساله ای را می گیرد که تمام دلخوشی اش گوشواره های بادبادکش بود:

آهای!/ کسی این دختربچۀ هفت ساله/ را به یاد ندارد؟!/ که اسمش را فروخته است/ اسمم را فروختم در هفت سالگی/ تا برای بادبادکم/ گوشواره بخرم/ باد بخرم/ آسمان بخرم(ص101)

او به پیروی از باور عامۀ برآمده از اسرائیلیات و با وجود تأکید صریح قرآن، حوا را فریب خوردۀ سیب و مسبب هبوط آدمی بر زمین می داند، آدم را پدر می خواند و با نکره آوردن و تخفیف نام مادر از او یاد می کند:

هبوط کرد/ بهشت گیسوان هزاران فرشته را/ به تار موی حوّایی فروخته بود/ پدر(ص53)

حوا فریب سیب را خورد/ آدم فریب حوا را...(ص66)

شاه حسین زاده در این مجموعه، شاعری را با دغدغه های زنانه و با نگاه و زبانی زنانه به ما می نمایاند و اشعاری که از عناصر زنانه سرشارند. زنی گرفتار عادت ها و روزمرگی های تحمیلی که از پس آن، عشق را می جوید. او به خوبی به جایگاهِ نه در خور زن در جامعه اش آگاه است و مغفولانه و به سادگی از آن چشم پوشی نمی کند، بلکه به این وضعیت اعتراض می کند. البته اعتراضی که در حد یک اعتراض صرف باقی می ماند و از آن فراتر نمی رود. او با شناخت نشایدها از آن گلایه و به همین بسنده می کند.

زنانگی در «قرمز همیشه انار نیست»
نخستین مجموعه شعر رویا شاه‌ حسین زاده
یاسمن آرنگ

تهیه و تدوین: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع: اختصاصی سیمرغ