شعرهایی خواندنی از 'شاعر عشق و لبخند و آزادگی'
شاعری که بسیار درباره عشق سروده ولی خود در تنهایی و انزوا زندگی و مرگ خویش را پذیرا شد

زندگینامه و اشعار شل سیلور استاین

شل سیلورستاین شاعر، نویسنده، کاریکاتوریست و خواننده آمریکایی در ۲۵ سپتامبر ۱۹۳۰ در شیکاگو متولد شد و در ۱۰ مه ۱۹۹۹ بر اثر حمله قلبی درگذشت.

مادرش هلن و پدرش ناتان نام داشت و نام خودش شلدون آنی سیلورستاین بود. او یک دختر و یک پسر داشت، دخترش شوشانا در ۱۱ سالگی از دنیا رفت و تنها پسرش ماتیو در هنگام فوت پدر ۱۲ سال داشت. او هرگز نمی‌خواست که برای بچه‌ها بنویسد و با اصرار یکی از دوستانش که نویسندهٔ کودکان بود به جهان ادبیات کودک داخل شد و سبکی جدید و تک را بنیان نهاد. سیلورستاین اگرچه به عنوان شاعر و نویسندهٔ کودکان شناخته می‌شود اما آثارش بین بزرگسالان نیز بسیار دوست داشتنی است.

وی در سال ۱۹۵۰ در ارتش آمریکا به خدمت فراخوانده شد و از همان زمان کار نقاشی کارتونی را برای برخی از مجلات مثل استریپس، استارس، پاسیفیک آغاز کرد.

سیلورستاین از کودکی استعداد ذاتی خاصی در نقاشی و نوشتن داشت. خودش بعدها در جایی می‌نویسد که این دو کار نقاشی و نوشتن تنها اموری بودند که وی در آنها موفق بود. معروفترین آثار سیلورستاین آثاری است که او برای کودکان نوشته‌است؛ هرچند آثار وی در گروه سنی و مخاطب خاصی نمی‌گنجد و بسیاری از آثار او محبوبیت قابل توجهی در بین بزرگسالان دارد.

شل سیلورستاین برای مجله پلی‌بوی طراحی می‌کرد و شعر و قصه می‌نوشت.

مفهوم بیشتر شعرهای او عشق و سو تفاهم در باره عشق است و این همان راز غم انگیز زندگی اوست. شاعری که بسیار درباره عشق سروده ولی خود در تنهایی و انزوا زندگی و مرگ خویش را پذیرا شد.

اشعاری از شل سیلورستاین

جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند
به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم
لستر هم با زرنگی آرزو کرد
دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد
بعد با هر کدام از این سه آرزو
سه آرزوی دیگر آرزو کرد
آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی
بعد با هر کدام از این دوازده آرزو
سه آرزوی دیگر خواست
که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا...
به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد
برای خواستن یه آرزوی دیگر
تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به...
5 میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو
بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن
جست و خیز کردن و آواز خواندن
و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر
بیشتر و بیشتر
در حالی که دیگران میخندیدند و گریه میکردند
عشق می ورزیدند و محبت میکردند
لستر وسط آرزوهایش نشست
آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا
و نشست به شمردنشان تا .......
پیر شد
و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود
و آرزوهایش دور و برش تلنبار شده بودند
آرزوهایش را شمردند
حتی یکی از آنها هم گم نشده بود
همشان نو بودند و برق میزدند
بفرمائید چند تا بردارید
به یاد لستر هم باشید
که در دنیای سیب ها و بوسه ها و کفش ها
همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد !!

سوال گورخری

از گورخره پرسیدم
« توسفیدی و راه راه سیاه داری،
یا اینکه سیاهی و راه راه سفید داری؟ »
گوره خره به جای جواب دادن پرسید:
« تو خوبی فقط عادت های بد داری،
یا بدی و چند تا عادت خوب داری؟
ساکتی بعضی وقت ها شیطونی،
یا شیطونی بعضی وقت ها ساکت می شی؟
ذاتاً خوشحالی بعضی روزها ناراحتی،
یا ذاتاً افسرده ای بعضی روزها خوشحالی؟
لباس هات تمیزن فقط پیرهنت کثیفه،
یا کثیفن و شلوارت تمیزه؟
و گورخر پرسید و پرسید و پرسید،
و پرسید و پرسید، و بعد رفت.
دیگه هیچ وقت از گورخرها دربارهء راه راهاشون
چیزی نمی پرسم.

عاشق شدن

از وقتی که عاشق شدم
فرصت بیشتری پیدا کردم برای این که پرواز کنم
فرصت بیشتری برای این که پرواز کنم و بعد زمین بخورم
و این عالی است
هر کسی شانس پرواز کردن و به زمین خوردن را ندارد
تو این شانس رو به من بخشیدی
متشکرم

 

تهیه و تدوین : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ