اهل دانشگاهم
ژتوني دارم..خرده عقلی ..سر سوزن شوقي
اهل دانشگاهم پيشه ام گپ زدن است
گاه گاهي مي نويسم تكليف.....مي سپارم به شما
چه خيالي چه خيالي ميدانم ....گپ زدن بيهوده است
خوب ميدانم دانشم بيهوده است
اوستاد از من پرسيد ...... چقدر نمره ز من مي خواهي
من از او پرسيدم ..... دل خوش سيري چند
اهل دانشگاهم .......قبله ام آموزش
جانمازم جزوه ..........مشق از پنجره ها ميگيرم
همه ذرات وجودم متبلور شده است
مرغ و ماهي خواب است
خوب يادم هست .....مدرسه باغ آزادي بود
تا معلم پارازيت مي انداخت ....همه غش مي كرديم
كلاس چقدر زيبا بودو معلم چقدر حوصله داشت
درس خواندن آنروز .... مثل يك بازي بود
كم كمك دور شدم از آنجا .............بار خود را بستم
عاقبت رفتم در دانشگاه........... به محيط خشن آموزش
چيزها ديدم در دانشگاه
من گدايي ديدم در آخر ترم ..........در به در مي گشت
يك نمره قبولي مي خواست
من كسي را ديدم ............از ديدن يك نمره ده
دم دانشگاه پشتك مي زد
و اسيد نيتريك را جاي مي مي نوشيد
همه جا پيدا بود................. همه جا را ديدم
بارش اشك از نمره تك........... جنگ آموزش با دانشجو
حذف يك درس به فرماندهي كامپيوتر
فتح يك ترم به دست ترميم... قتل يك لبخند در آخر ترم
همه را من ديدم ..من در اين دانشگاه در به در و ويرانم
من نمي خندم اگر دوست من مي افتد
من نمي خندم اگر نرخ ژتون را دو برابر بكنند
و نمي خندم اگر موي سرم مي ريزد
من در اين دانشگاه .......در سراشيب كسالت هستم
خوب مي دانم استاد ..................كي كوئيز مي گيرد
برگه حذف كجاست... سايت و رايانه آن مال من است
تريا،نقليه،دانشكده از آن من است
ما بدانيم اگر سلف نباشد .........همگي مي ميريم
و اگر حذف نباشد ....................همگي مشروطيم
نپرسيم كه در قيمه چرا گوشت نبود
كار ما نيست شناسايي مسئول غذا
كار ما نيست شناسايي بي نظمي ها
كار ما شايد اينست كه در مركز پانچ
پي اصلاح خطا ها برويم..................................