ورج كلونی نیز كه البته برای هر فیلمی مانند یك تنه درخت یا یك بلوك سیمانی می‌ماند و خالی از هر ظرافتی، این بار حداقل سعی می‌كند كمی لوده‌بازی‌ از نوع دل به هم نزن البته از خودش دربیاورد و سرانجام...
 
 
  درباره «پس از خواندن بسوزان»
 یكی از مهم‌ترین و بامزه‌ترین چیزهایی كه برادران كوئن در فیلم آخرشان لحاظ كرده‌اند، لوكیشن فیلم است یعنی رویدادهای فیلم عمدتا در واشنگتن، پایتخت ایالات متحده آمریكا می‌گذرد، آن هم نه در قلب این سیاسی‌ترین شهر جهان، بلكه داستان عمدتا یك‌سر ما را به بافت قدیمی یا مركز شهر می‌برد و سر دیگر را به حومه واشنگتن در این حدفاصل است كه ما چند آدم بظاهر خل وضع و كله‌خراب را می‌بینیم كه عمده آنها ارتباطی با سازمان سیا پیدا می‌كنند. یك نفرشان عضو راستكی!‌این سازمان است.
 
چند نفرشان اگرچه به سیا مرتبطند، اما خب بدشان نمی‌آید از شخصی كه بزودی بازنشسته می‌شود یا كنار می‌رود باجی یا حق‌سكوتی بگیرند. بعضی‌ها هم هستند كه با واسطه به این نهاد مربوط می‌شوند. مثل همین همسر آزبورن كاكس كه هرچند قصد جدایی از وی را دارد، اما به سبب آشنایی و دوست شدنش با یك گیج دیگر فیلم به ماجرا ربط پیدا می‌كنند.
خلاصه هجو، هرج و مرج و كله‌خرابی در قالب یك كمدی سیاه شاید فضای اصلی «پس از خواندن بسوزان» را تشكیل دهد، چرا كه دیالوگ‌های ابتدایی فیلم هم از هر جمله‌اش 3 تا 4 كلمه نظیر آدم دغلباز، گیج چاقو به دست و نظایر اینها شنیده می‌شود و بامزه اینجاست كه سكانس افتتاحیه فیلم بدون معطلی یكراست با كله آدم را می‌برد به اصلی‌ترین مقر سازمان سیا در واشنگتن جایی كه یكی از فرماندهان اصلی دارد به همكارش می‌قبولاند كه بعضی كارمندان، به جای رسیدن به كار اصلی‌شان یك اخاذی تر و تمیز توی شلوغی راه انداخته‌اند. به همه اینها، مگ گافین از نوع كوئنی را نیز اضافه كنید.
اصلا ماجرا با مطرح كردن همین مگ گافین شروع می‌شود. المنتی كه به خودی خود اصلا ارزش ندارد و فقط باعث می‌شود ما با كسانی كه دوروبر این مگ گافین آفتابی می‌شوند بیشتر آشنا می‌شویم.
آزبورن كاكس (جان ما‌لكویچ) آنالیزور با سابقه سازمان سیا به سن و سالی رسیده كه خودش به آن پختگی در مرز جنون می‌گوید. او تصمیم گرفته در پس این سال‌ها خاطراتش را بنویسد و روی فایل‌هایی محرمانه بیاورد، هر چند او هنوز قطعی تصمیم نگرفته، اما كار را شروع می‌كند، كاری كه از هر نظر نصفه و نیمه است.
از آن سو، او گاف‌هایی هم در زمان اوج خدمتش داشته كه بعضی از آنها را در فایلش یادآوری می‌كند. در همین گیرودار همسرش كتی كاكس (تیلدا سوئینتون)‌ كه در شرف جدا شدن از اوست به راز شوهرش پی می‌برد و سعی می‌كند با كش رفتن این فایل‌ها هم زهر چشمی از آزبورن بگیرد و هم به دلارهای فراوان برسد.
از این روست حركتی از هری فارر مرد دغلباز شیك‌پوشی كه بتازگی با او آشنا شده، می‌خواهد هر طور شده یا كله آزبورن را زیر آب كند یا این كه فایل‌ها را به دست بیاورد. در كنار همه این شلوغی‌ها ، سروكله 2 نفر پیدا می‌شود كه گویی از قبل به ماجرای فایل‌های آزبورن پی برده بودند.
یكی لیندا لیتزك (فرانسیس مك دورماند)‌ و دیگری چاد فلهایمر (برادپیت)‌ كه هر دو به نوعی با سیا در ارتباط هستند. به همه اینها آن فرمانده ارشدی كه در مقر سازمان سیا در سكانس افتتاحیه حضور داشت و دیگر همكارانش را اضافه كنید كه هم بویی از قضیه برده‌اند و هم این كه گویی هیچ‌چیز حالی‌شان نیست، جز این كه مدام تكرار كنند فلانی و فلانی دغلبازند. یا این كه بگویند هر وقت جواب منطقی از یك آدم منطقی درباره یك كنش و واكنش منطقی پیدا كردید مراجعه كنید...
اما تمام این بزن درروها در همان فضای سرشار از هرج و مرج و گیجی روی می‌‌دهد كه هم تماشاگر را می‌خنداند و هم این كه او را سردرگم می‌كند؛ اما فكر كردن به این كه آزبورن كاكس چرا می‌خواهد خاطراتش را در فایلی محرمانه نگه دارد و گاف‌هایی كه در زمان ماموریتش مرتكب شده و چه بوده؟ یا این كه چرا كتی كاكس می‌‌خواهد این طور بیرحمانه به شوهرش خیانت كند چرا این لیندا و چاد كه ظاهرا بدجوری لوده و سمج و كله‌خراب نمایش داده می‌شوند توانسته‌اند تیم اخاذی قدرتمندی تشكیل دهند و اصلا چگونه است كه هیچ كس جلوی هیچ كس را نمی‌تواند بگیرد، از آن دست پرسش‌هایی است كه عمدتا درباره فیلم‌های برادران كوئن پاسخی برایشان نیست و حتی شاید بتوان گفت اصلا پرسش‌هایی مهم نیستند.
آنچه اهمیت دارد خود فیلم است؛ فیلمی كه البته این‌بار بر خلاف دیگر آثار كوئن‌ها كمی تا قسمتی بازیگر محور هم از كار در آمده است. روندی كه شاید و شاید كمی در «جایی برای پیرمردها نیست» هم وجود داشته باشد، اما در پس از خواندن بسوزان این نكته غیرقابل انكار است.
قبلا هرگز در فیلم‌های اولیه این دو مثل «فون ساده» و حتی «بارتون فینك» یا «ای برادر كجایی؟» این روند وجود نداشت. فارگو نیز این گونه بود؛ اما در پس از خواندن بسوزان نوع بازیگری عمده هنرپیشه‌ها كمی تا قسمتی تغییر كرده است. پیش از این هرگز براد پیت را در این هیبت روانشاد و كمیك ندیده بودیم. تیپیكال‌های احمقانه و بهت‌زده مك‌ دورماند و البته از كوره در رفتن‌ها و بیان دیالوگ‌های جان مایكوویچ نیز همین گونه‌اند.
جورج كلونی نیز كه البته برای هر فیلمی مانند یك تنه درخت یا یك بلوك سیمانی می‌ماند و خالی از هر ظرافتی، این بار حداقل سعی می‌كند كمی لوده‌بازی‌  از نوع دل به هم نزن البته  از خودش دربیاورد و سرانجام همگی‌شان به ایجاد همان فضای سرشار از لودگی و بی‌نظمی و هرج و مرج مساعدت كنند.
پس از خواندن بسوزان كه با بودجه 37 میلیون دلاری ساخته شده، 12 سپتامبر به اكران سراسری راه یافت و اكنون پس از 4 هفته نمایش آن در حدود 2400 سالن سینما ادامه دارد و تا اینجای كار حدود 55 میلیون دلار فروخته است. برخی منتقدان عنوان كرده‌اند كه پس از خواندن بسوزان هیچ چیزی ندارد. عده‌ای دیگر باز هم این آخرین كار برادران كوئن را ستودند و باز هم به دلیل زیر و رو كردن قواعد ژانر از سوی آنها، تشویقشان كردند.
به نظر می‌رسد مانند قاتلین پیرزن كه همه یكدست و همراه با هم از فیلم خوششان نیامد یا مانند بیشتر فیلم‌های كوئن‌ها كه عمدتا اغلب مردم و منتقدان آنها را پسندیده‌اند این بار، رای‌ها نصف به نصف است با كمی بالا و پایین. با همه اینها به نظر می‌رسد تماشاگران شیفته سینما، برادران كوئن و سینمای آنها را می‌خواهند.
نمی‌شود از آنها صرف‌نظر كرد. چه روزی فیلمی مانند قاتلین پیرزن بسازند، چه موقعی كه جایی برای پیرمردها نیست را كارگردانی كنند و حتی موقعی كه بیایند و یك كمدی سیاه و تریلر شلوغ مانند پس از خواندن بسوزان ارائه كنند. به هر حال سینما به آنها احتیاج دارد و تماشاگران هم به كوئن‌ها. روندی كه همه از آنها بهره‌مند می‌شوند.

از یك تریلر ویرانگر تایك كمدی سیاه؛ آخرین ساخته  برادران كوئن‌

دربه‌در به دنبال مك گافین‌
جایزه اسكار وقتی با تمام حاشیه‌هایش به كارگردانی می‌رسد، اولین حرف و حدیث‌ها درباره كارگردان فیلم سر زبان‌ها می‌افتد و این‌كه او دیگر اشباع شده و حداقل یكی دو كار بعدی‌اش آثاری تجاری خواهند بود و از این قبیل حرف‌ها...
اما برای برادران كوئن داستان سینما چیز دیگری است. این دو حالا در میانه 50 سالگی به بلوغی رسیده‌اند كه حالا حالاها جا دارد. كوئن‌ها كه بزرگ شده میناپولیس هستند (و چقدر خوب كه آنها در كالیفرنیا بزرگ نشده‌اند) با «بعد از خواندن بسوزان» همه نگرش خود را به سینما اثبات كردند.
آنها پس از «خون ساده» به این طرف و حتی بعد از «فارگو» بصراحت تمام اعلام كردند كه شیفته ذات سینما هستند و نه آنچه در هالیوود به نام سینما شناخته شده است. برای همین اگر چه اسكار را قبول می‌كنند و دریافتش را افتخار می‌دانند ولی هرگز خود را گرفتار سیستم و پروسه تولیدی فیلم در هالیوود نمی‌كنند.
از این رو ممكن است «جایی برای پیرمردها نیست» در كل هفته‌های ابتدایی اكران سراسری‌‌اش بیش از 30 میلیون دلار بفروشد، اما هرچه به روزهای پایانی اكران نزدیك شویم فروش فیلم (دقیقا عكس روال كاری بازار فروش فیلم!) بیشتر شود. جایی برای پیرمردها نیست در نهایت در آمریكا 75 میلیون دلار فروخت و فروش جهانی‌اش 165 میلیون دلار شد و تمام این رقم‌ها وقتی به دست آمد كه خلق‌الله از این و آن شنیدند كه فیلم آنها داستانش چیست و تفاوت‌های آشكار فیلم باعث جلب تماشاگر به سالن سینما و دیدن فیلم شد. روزی كه برای عمده آثار آنها می‌تواند مصداق داشته باشد. آنها كار خود را می‌كنند و اصلا منتظر جشنواره‌ای نمی‌مانند.
پس از خواندن بسوزان نیز به لحاظ نوع كاری كمابیش شبیه به آثار دیگر آنهاست با یك چیز اضافه و آن آیتم جدید شلوغی و هرج و مرج و گیجی داستانش است. روندی كه به طور عمد با چاشنی طنزهتاك و گزنده در طی روایت فیلم و روند شكل‌گیری آن گنجانده شده است. در كدام فیلم موضوع جاسوسی و لو رفتن اسناد و مدارك یك آنالیروز راستكی سازمان سیا به صورت یك «كوری سیاه»‌ تصویر می‌شود و لازمه باور كردن همین كمدی سیاه، همان هرج و مرج و گیجی و منگی قهرمانان داستان است كه با ظرافت روی داستان می‌نشیند و فیلم را بسیار متفاوت از ساخته‌های جاسوسی ‌ كمدی می‌كند.
لحن شیطانی فیلم در بیان بعضی از دیالوگ‌ها و حتی در فیزیك حركتی بعضی از بازیگران بویژه براد  پیت و جورج كلونی و در مواقعی مك دورماند محصول همین شلوغی‌هاست كه خیلی به دل می‌نشیند.
ضمن این‌كه آنها در این كمدی سیاه شیطانی، یك مك گافین فوق‌العاده راستی (فایل‌های آزبورن كاكس، همان آنالیزور كله خراب سیا) هم ارائه می‌كنند كه باعث می‌‌شود این هرج و مرج‌ها در كمال ناباوری، منطقی هم جلوه كند.
بعد از خواندن بسوزان هر پیامی كه داشته باشد احتمالا یك پیام فراگیر دارد كه شاید مهم‌ترین هم باشد و آن این كه برادران كوئن قرار نیست بازنشسته شوند، قرار نیست از این پس به قواعد ژانر پایبند باشند و قرار نیست در سیستم تولید فیلم و پروسه‌های هالیوودی درگیر شوند.
آنها سینماگرانی هستند كه پس از ساخت تریلر ویرانگر جایی برای پیرمردها نیست، كوری سیاه و ماجراجویی پس از خواندن بسوزان را می‌سازند و همه را سرمست از كیفیت كارشان می‌كنند. این یعنی با بودن كوئن‌ها هنوز هم ذات سینما دیدن است و آیا این مهم چیز كمی است؟
 
 
 مطالب مرتبط:
گزارش تصويرى: جديدترين فيلمهاى ستارگان هاليوود
بازیگران افسانه‌ای در مخمصه واقعی
 یك نابغه دیوانه!
آن 7 دقیقه كذایی!
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: جام جم آنلاین