«جانگو فریمن»(با بازی جیمی فاکس) و همسرش «برومهیلدا وان شافت»(با بازی کری واشینگتن) زن و مرد سیاهپوستی هستند که در روزگار حاکمیت تبعیض نژادی به عنوان برده خرید و فروش می شدند ,...

«کوئنتین تارانتینو» کارگردان نامدار و البته پرطرفدار سینمای جهان با تازه ترین ساخته سینمایی اش که یک وسترن است به سراغ مخاطبان خود آمده است. فیلمی با عنوان «جانگو رها شده» که در عین حال هم به واسطه لحن روایی خود مورد توجه قرار گرفته و هم به واسطه ادای دینی که نسبت به وسترنهای کلاسیک داشته. برای آشنایی بیشتر مخاطبان ایرانی با این فیلم، شبکه ایران برای نخستین بار سیناپس کامل آن را ارائه می کند. دقت کنید که برای ترجمه سیناپس از سایتهایی مانند آی.ام.دی.بی و ویکی پدیا استفاده شده است.

جانگو رها شده
Django Unchained

کارگردان: کوئنتین تارانتینو
فیلمنامه: کوئنتین تارانتینو
بازیگران: جیمی فاکس، کریستوفر والتز، لئوناردو دی کاپریو، کِری واشینگتن، ساموئل ال.جکسون، والتون گاگینز، دنیس کریستوفر، جیمز رِمار، دیوید استین، دِینا میچل گوریر
مدت: 165 دقیقه
محصول 2012 آمریکا
ژانر: اکشن، درام، وسترن
سیناپس فیلم:

«جانگو فریمن»(با بازی جیمی فاکس) و همسرش «برومهیلدا وان شافت»(با بازی کری واشینگتن) زن و مرد سیاهپوستی هستند که در روزگار حاکمیت تبعیض نژادی به عنوان برده خرید و فروش می شدند. این زوج در جریان یک حراج انسانی به همراه تعداد دیگری از بردگان به فروش گذاشته می شوند؛ در این میان «جانگو» به «برادران اسپِک»(با بازی جیمز رِمار و جیمز روسو) فروخته می شود و «برومهیلدا» را نیز خریداری ناشناس می خرد. برادران اسپک تصمیم می گیرند «جانگو» را به همراه شماری دیگر از بردگان به نقطه ای دیگر در کشور انتقال دهند و حین این انتقال است که این دو برادر با «دکتر کینگ شولتز»(با بازی کریستوفر والتز) که آلمانی تبار است، روبرو می شوند. شولتز یک آدمکش مزدور است که حرفه سابق خود یعنی دندانپزشکی را پوششی کرده است برای انجام ماموریتهایش!



مواجهه شولتز با برادران اسپک به کشته شدن یکی از برادران انجامیده و برادر دیگر هم در شرایطی که در دام شولتز افتاده به حال خود رها می شود هدف شولتز از این مواجهه آزادی «جانگو» است. گویا شولتز می خواهد از «جانگو» برای پیدا کردن «برادران بریتِل»( با بازی کوپر هاکابی، اِم.سی.گاینی و داک دوهام) استفاده کند. «برادران بریتل» اداره کننده یک گروه از آدمکشان هستند که برای قتل آنها جایزه ای هنگفت تعیین شده است. شولتز هرچند به «جانگو» گوشزد می کند که هدفش از آزادی او برای چه هدفی است اما بر تنفرش از برده داری هم تاکید کرده و همین سبب ساز نزدیکی این دو نفر می شود. در نهایت میان این دو نفر قراری گذاشته می شود با این مضمون که «جانگو» برای پیدا کردن «برادران بریتل» به «شولتز» کمک کند و از آن سو «شولتز» نیز شرایطی را فراهم کند که «جانگو» همسر خود «برومهیلدا» را پیدا کند. به خصوص که «جانگو» دریافته همسرش «برومهیلدا» به یک مزرعه دار به نام «کالوین کندی»(با بازی لئوناردو دی کاپریو) فروخته شده است؛ مزرعه ای دار که ورای ظاهر فریبنده اش به شدت آدمی خشن و ظالم است! «کالوین» در مزرعه خود که به «کندی لند» موسوم شده قوانین گلادیاتوری را حاکم کرده است؛ در مزرعه او زنان برده به فحشا کشانده می شوند و مردان برده هم باید در نبردهایی تن به تن که یک طرف آن مرگ و نیستی است شرکت کنند!



این دو ابتدا به سراغ «برادران بریتل» رفته و بعد از شکار و کشتن آنها است که «شولتز» بد نمی بیند «جانگو» را به عنوان یکی از نیروهای ثابت دسته خویش استخدام کند. «جانگو» در ابتدای کار چندان با موقعیت ویژه حرفه جدیدش آشنا نیست اما دیری نمی گذرد که استعدادهای خود را نشان داده و به یکی از نیروهای زبده «شولتز» بدل می شود. برنامه بعدی رفتن به سراغ «کاولین کندی» است. «شولتز» بعد از به کار گماردن تعدادی نیرو بررسیهایش درباره «کندی» را کامل کرده و سعی می کند با یک نقشه کامل به سراغ این مزرعه دار برود. نقشه آنها به این صورت است که «شولتز» و «جانگو» در قامت خریدار یکی از بردگان جنگاور «کندی» به سراغ او رفته و از طریق این برده به «برومهیدا» برسند.

قرار ملاقات با «کندی» چیده می شود؛ در همان ابتدای دیدار«شولتز» از برابری مابین خود و همراه سیاهش سخن گفته و همین سخن سبب ایجاد یک سری درگیری در «کندی لند» می شود؛ منطقه ای که سختترین قوانین نژادپرستانه بر آن حاکم است. امتداد این درگیریها به تکه و پاره شدن یک برده توسط تعدادی سگ خشمگین منتهی شده و این مساله شوکی عظیم را بر «شولتز» و «جانگو» وارد می کند. اینجاست که «شولتز» می کوشد هر چه زودتر نقشه اش را عملیاتی کرده و کار را تمام کند. او در ابتدا از خرید یک برده جنگاور سخن گفته و به دنبال آن نیز پیشنهادی برای خرید «برومهیلدا» مطرح می کند. جالب اینکه «برومهیلدا» تکلم به زبان آلمانی را هم میداند و همین مساله ای می شود برای اینکه «شولتز» هدف خود از خرید وی را علاقه اش به گذشته ها و خاطراتی که از مادر آلمانی اش داشته، بیان کند.



نقشه «شولتز» برای رسیدن به «برومهیلدا» در میانه های تحقق است که به ناگاه یکی از روسای بردگان «کندی لند» یعنی «استیفن»(با بازی ساموئل ال.جکسون) متوجه می شود که هدف اصلی «شولتز» و «جانگو» نه خریدن یک برده جنگاور که بیشتر تصاحب «برومهیلدا» است. «استیفن» که خود یک سیاهپوست است اما در اوج نقصان فکری، چیزی از همتایان سفیدپوست خود کمتر ندارد بعد از اطلاع از هدف این دو نفر حدس می زند که «جانگو» و «برومهیلدا» باید زن و شوهر باشند. اولین کاری که «استیفن» می کند آگاهی دادن به اربابش «کندی» است. «کندی» که به اندازه خشونت، حرص هم در جانش لانه کرده یک پیشنهاد سبوعانه در برابر «شولتز» و جانگو قرار می دهد؛ وی می گوید یا باید «برومهیلدا» را به قیمت 12 هزار دلار بخرند یا آن که وی این برده را در برابر چشمان آنها خواهد کشت!


«شولتز» و «جانگو» چاره ای جز قبولی پیشنهاد «کندی» نمی یابند برای همین با او بر سر مبلغ 12 هزار دلار توافق می کنند اما «شولتز» که به واسطه رفتار زشت «کندی» به لحاظ روحی اذیت شده بلافاصله بعد از آن که «کندی» اسناد مربوط به فروش «برومهیلدا» را امضاء می کند با اشاره به این نکته که «کندی» بردگانش را با اسامی موجود در کتابهای «الکساندر دوما» نامگذاری می کند در حالی که دوما خود نژادی آفریقایی داشت(!) سعی می کند قوه تعقل او را زیر سوال ببرد. این مساله خشم «کندی» را موجب شده و وی با وجود امضای برگه های فروش «برومهیلدا» به نیروهایش می گوید تا زمانی که او دستور نداده این زن را آزاد نکنند؛ اینجاست که «شولتز» چاره ای نمی بیند جز آن که از تپانچه ای که زیر لباس خود پنهان کرده استفاده کرده و «کندی» را بکشد.



قتل «کندی» با واکنش اجیرشدگان وی روبرو می شود و «جانگو» و «شولتز» در مسیر فرار از «کندی لند» تعداد زیادی از خدم و حشم «کندی» را می کشند؛ در میانه راه «شولتز» هدف گلوله یکی از رفقای «کندی» قرار گرفته و کشته می شود اما «جانگو» به کشتن سفیدپوستان شریک با «کندی» ادامه داده تا اینکه «استیفن»، «جانگو» را تهدید می کند که اگر خودش را تسلیم نکند، همسرش را می کشد. این مساله سبب ساز آن می شود که «جانگو» تسلیم شود.


«استیفن» برای مقابله به مثل کردن با «جانگو» در ابتدا به این فکر می افتد که او را مقطوع النسل کند اما در نهایت او را به کار در یک معدن ذغال سنگ محکوم می کند؛ آن هم کاری از نوع بیگاری تا لحظه مرگ! با این حال در مسیر رسیدن به معدن «جانگو» سعی می کند به صحبت با رانندگانی(نقش یکی از این رانندگان را کوئنتین تارانتینو بازی کرده!) که او را به معدن می برند پرداخته و به آنها بگوید که برده نیست بلکه یک آدمکش مزدور است. وی برای صحت ادعایش آگهی مربوط با یکی از اولین ماموریتهایش را که یافتن مردی بوده که برای قتلش 7 هزار دلار جایزه تعیین شده را به آنها نشان می دهد، در نهایت نیز «جانگو» این دو راننده را کشته و به سوی «کندی لند» بازمی گردد.



در بازگشت به «کندی لند»، «جانگو» که این بار کینه «استیفن» را هم در دل دارد به سراغ افراد باقیمانده از «کندی» رفته، تک تک آنها را کشته و به پاکسازی عمارت بزرگ «کندی» می پردازد. او سعی می کند بعد از کشتن هر یک از عُمال «کندی» با کارگذاری دینامیت، اسباب انفجار کلی عمارت را نیز فراهم آورد. جایی درون عمارت بزرگ «کندی» تقابل «جانگو» و «استیفن» رقم می خورد، با این حال «جانگو» از کشتن «استیفن» پرهیز کرده و تنها گواهی خرید «برومهیلدا» از «کندی» را از درون عمارت برمی دارد. لحظاتی بعد از خروج «جانگو» از عمارت و به واسطه دینامیتهای کارگذاشته در نقاط مختلف، عمارت «کندی» و هر آنچه درون آن هست نابود شده و «جانگو» و همسرش «برومهیلدا» در کنار هم از «کندی لند» دور می شوند.
.



گردآوری:گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع:inn.ir


مطالب پیشنهادی:
بازگشت ابوالفضل پورعرب به سینما
پرکار‌ترین بازیگران زن و مرد جشنواره سی و یکم
یکی از شخصیت‌های فیلم "آرگو" در دنیای واقعی، درگذشت
این سریال ها را نبینید!
آیا "برج آزادی" فرو می ریزد؟ +video مستند