«سرود کریسمس» روایت دیگری از اسکروچ خودمان!
حالا سرود کریسمس برگردان تصویری رمان مشهور چارلز دیکنز پیش روی ماست؛ فیلمی که زمه کیس آن را پایان یک تریلوژی و انقلابی در صنعت- فناوری سینما می‌داند. سرود کریسمس با آن فضای...
 سرود کریسمس
«سرود کریسمس» آخرین ساخته رابرت زمه کیس، اکران جهانی شده؛ فیلمی که همه را دوباره به یاد خالق فارست گامپ دوست داشتنی انداخت
 
رابرت و جعبه شکلاتش*
نمایش «سرود کریسمس» تازه‌ترین اثر رابرت زمه کیس – فیلمساز متفاوت آمریکایی- نشانگر جریان رو به رشد‌هالیوود نوین است و یکی از نقاط اوج استفاده هر چه بیشتر از جدیدترین تکنولوژی‌های صدا و تصویر برای به تصویر کشیدن صحنه‌هایی که تا همین چند سال پیش هم محال به نظر می‌رسیدند. حالا ترکیب این تکنولوژی تازه با ارجاع زمه کیس به اثر کلاسیک چارلز دیکنز که به قول خودش انگار آن را به طور اختصاصی برای او نوشته، بی‌حرف پیش، ترکیبی جادویی به نظر می‌رسد. اما با همه این حرف‌ها، نوستالژی علاقه‌مندان سینمای زمه کیس به او که همگی با تکنیک motion capture ساخته شده اند، طرفداران خاص خود را دارند. مروری بر کارنامه او شاید حسرت ما را بهتر معنی کند، حسرتی برای از دست دادن کارگردانی که روزی «فارست گامپ» را ساخته بود.
 
رابرت زمه کیس را از دار و دسته استیون اسپیلبرگ و پدر معنوی پیتر جکسن- کارگردان سه گانه ارباب حلقه‌ها- می‌دانند. از فیلم‌های کوتاه و تجربی و تلویزیونی دهه 70 تا اوج میانه دهه 80، زیاد طول نکشید که رابرت جوان با سه گانه «بازگشت به آینده» خودش را ثابت کرد. زمه کیس آن دوران شیفته داستان گویی کلاسیک و اسپیلبرگ نیمه دیوانه بود و در عین حال می‌خواست «متفاوت» باشد. با وجود این که تا 1984 فیلم ساز تثبیت شده ای بود، هیچ کدام از کمپانی‌های بزرگ‌ هالیوودی طرح «بازگشت به آینده» را نپذیرفتند، پروژه ای رویایی که قرار بود تلفیقی از ژانر محبوب درام نوجوانانه و گونه علمی- تخیلی باشد.
اما زمه کیس بلند پرواز با کمک دوست و نویسنده همیشگی آثارش- باب گیل- بالاخره توانست شرکت یونیور سال پیکچرز را با هزار جور اما و اگر برای ساخت قسمت نخست راضی کند. توفیق تجاری فیلم در کنار نقد‌هایی نسبتا مثبت در ستایش تخیل و سلیقه‌های بصری او، مسیر حرفه ای زمه کیس را طوری رقم زد که او بتواند در طول دو دهه آينده، ‌با استقلال کامل آثار دلخواهش را بنویسد، تهیه کند و بسازد.
از آن روز‌ها تا آخرین اثرش- سرود کریسمس- شاهد اوج و فرود‌های گاه و بیگاهی در کارنامه اش بوده‌ایم. سه گانه «بازگشت به آینده» و «چه کسی برای راجر رابرت پاپوش دوخت» نوید فیلمسازی را می‌دادند که در عین رعایت معیار‌های آشنای ‌هالیوود می‌خواهد تجربه کند و خلاقیت به خرج دهد. دهان‌های تماشاگرانی که به بده بستان‌های باورپذیر راجر دبیت کارتونی و باب‌هاپکینز نگاه می‌کردند، شاید هنوز هم هنگام تماشای صحنه‌های عظیم «بیوولف» کمی باز مانده باشد و آن‌ها را یاد آن فیلم بیندازد. زمه کیس می‌توانست بعد از موفقیت سه گانه اش کالای تجاری بازگشت به آینده را حالا حالا‌ها عرضه کند یا حتی مثل اسپیلبرگ این سال‌ها که تسلیم فشار‌ها شد و تن به ساخت قسمت چهارم «ایندیانا جونز» داد،‌ برای پول پارو کردن هم که شده، بازگشتی به تریلوژی‌اش داشته باشد اما او همچنان دوست داشته و دارد که تجربه کند.

حماقت فضیلت است
روحیه بازیگوش زمه کیس با فیلم نامه درخشان اریک راث پیوند خورد و تجربه فارست گامپ شکل گرفت. شخصیت فارست گامپ، نمادی از یک شهروند نمونه آمریکایی است که قرار است ترکیب «حماقت و معصومیت» او را به رویای آمریکایی نزدیک‌تر کند. همان زمان خیلی‌ها فیلم را در ستایش «صداقت، سخاوت و وفاداری» نوعی یک آمریکایی خالص در سرزمین فرصت‌های طلایی می‌دیدند اما بودند کسانی هم که لحن شوخ و سبک فیلم را هماهنگ با قصه ای می‌دانستند که «حماقت» را «فضیلت» می‌داند. فیلم، فاتح گیشه‌ها و جوایز آکادمی اسکار شد اما زمه کیس در ادامه راه به جای اسپکتکل (spectacle) سازی (پروژه‌های عظیم و پر خرج) به ایده ای روی آورد که احتمالا می‌خواست با طرحش توجه روشنفکران و منتقدانی که او را فقط تکنسینی صرف می‌دانستند، جلب کند.
 
از فرازتا فرود
«تماس» گام بعدی زمه کیس، فیلمی کامل نیست. لحن دوگانه فیلم و این که می‌خواهد در عین طرح جدی موضوعات فلسفی و مذهبی، فضا را برای تماشاگر بی‌حوصله آمریکایی سهل‌الهضم کند، اثر را به ارکستر اسیونی ناهماهنگ بدل کرده است. به هر حال زمه کیس از متن ‌هالیوود می‌آید و خواه‌ناخواه تلاش برای سرگرم سازی بر هر بخش از آثارش سایه می‌اندازد.  او در مقام کارگردانی در تماس در اوج است اما در مقام اندیشمند کم می‌آورد و می‌شود راوی ماهر قصه ای جذاب با درونمایه ای حرام شده. آنچه اسپیلبرگ «برخورد نزدیک از نوع سوم» را از او و تماس جدا می‌کند، آن چه نهایتا از فیلم به یاد می‌ماند، صحنه تکان دهنده ملاقات شخصیت اصلی فیلم با روح پدرش در آن رویای بهشت است. مثل تک صحنه ای از فیلم بعدی زمه کیس جدا افتاده که تام هنکس با نامزد سابقش رو به رو می‌شود و استیصال خرد کننده آن دو و بعد تنهایی او در آن تقاطع انتهایی فیلم، تماشاگر را درگیر خود می‌کند. غیر از این «جدا افتاده» به نسخه ای امروزی از داستان رابینسون کروزوئه می‌ماند که بیش از هر چیز به بازی تام هنکس متکی است تا قدرت کارگردانی زمه کیس در دوره افولش. فیلم دیگر زمه کیس- «آن چه پنهان است» با بازی هریسون فورد و میشل فایفر- هم فیلمی است قراردادی در ژانر وحشت  با بازی خوب میشل فایفر  که کمتر نشانی از زمه کیس خلاق پیشین دارد.

اسباب کشی به تخیل محض
رابرت زمه کیس چند سال بعد در یک خانه تکانی، دوره ای جدید را در کارنامه حرفه‌ای اش آغاز کرد که مدیون فناوری Image Motion Perdormance Capture است. سه گانه «سریع السیر قطبی» ، «بیوولف» و «سرود کریسمس» با بهره گیری از همین فناوری ساخته شده اند؛ آثاری که ریسک پذیری‌شان حتی برای‌ هالیوود غرق در جلوه‌های ویژه هم بالاست. زمه کیس که پیش تر با «چه کسی برای راجر رابرت پاپوش دوخت» تلفیق انیمیشن و فیلم زنده را تجربه کرده بود، برای تحقق رویا پردازی عظیم سریع السیر قطبی اثر کریس فون البرگ به چیزی فراتر از انیمیشن صرف- حتی از نوع دیجیتالش- نیاز داشت.
ترسیم زنده و واقعی حوادث قصه بودجه ای میلیاردی می‌طلبید اما او توانست با استفاده از این فناوری و هزینه ای به مراتب کمتر، به توصیفات دقیق و شگرف فون البرگ جلوه ای تصویری و قابل باور ببخشد. در فناوری  motion capture سه بعدی، ابتدا حرکات بازیگران را که پیش‌تر به حسگر‌های متعددی متصل شده اند، به صورت دیجیتالی ضبط و سپس با استفاده از تکنیک  skinning شکل‌ها و ترسیم‌های انیمیشن را به آن‌ها اضافه می‌کنند. خود زمه کیس علاقه ای ندارد این فیلم و قسمت‌های بعدی را انیمیشن بخواند و به جایش از واژه ژانر« پیوند» یا  Hybrid استفاده می‌کند، یعنی نه انیمیشن و نه فیلم واقعی. حتی در سال اکران فیلم (4 200) در برابر حضور فیلم در بخش انیمیشن‌های اسکار مقاومت کرد و حالا با نمایش جدیدترین اثر این فناوری، توقع دارد فیلمش هم در بخش فیلم زنده و هم انیمیشن نامزد جوایز بسیاری شود.
سریع السیر قطبی در کتاب رکورد‌های گینس به عنوان نخستین «فیلم زنده تمام دیجیتالی» ثبت شده و فروش قابل قبولش هم باعث شد زمه کیس برای تجربه دوم دور خیز کند. بیوولف با حاشیه صوتی غنی و موسیقی مسحور کننده اش به سینما با هر تعریفی نزدیک‌تر بود. او این بار به جای 70-60 دوربین با 300 دوربین تمام حرکات ریز بازیگران را ثبت کرد تا از تصنع کم کند و به واقعیت بیفزاید. اما منتقدان همچنان عقیده داشتند این فیلم همچون سریع السیر قطبی حس و حالی طبیعی ندارد و مدام یادتان می‌آید که با یک اثر دست ساز رو به رویید. تازه این را کسانی می‌گویند که فیلم را به صورت سه بعدی یا IMAX دیده اند، وگرنه ما که طبعا نسخه کپی دی وی دی آن را با آن وضعیت صدا و تصویر تماشا کرده ایم قطعا قضاوت درستی درباره آن نخواهیم داشت.
و حالا سرود کریسمس برگردان تصویری رمان مشهور چارلز دیکنز پیش روی ماست؛ فیلمی که زمه کیس آن را پایان یک تریلوژی و انقلابی در صنعت- فناوری سینما می‌داند. سرود کریسمس با آن فضای سوررئال و بصری اش شاید بهترین انتخاب برای کامل کردن سه گانه motion capture بود، اثری که ترسیم درستش روی پرده بدون تلفیق بازی‌های قوی برای خلق شخصیت‌های آن و بهره خلاقانه از فناوری به دست نمی‌آید. علاقه وافر زمه کیس به motion capture حتی از طرفداری صرف فراتر می‌رود. او معتقد است این فناوری برای بازیگر قرن بیست و یکم موهبت است و او در این فضا قادر به انجام هر کاری هست. محدودیت‌های فیزیکی و حواس پرت کن وجود ندارد و حد و مرزی برای تخیل و توانایی‌های بازیگر متصور نیست. این ادعا را البته حضور خیلی بازیگران مطرح در این سه گانه تایید می‌کند، آنتونی ‌هاپکینز، جان مالکوویچ، تام هنکس، باب‌هاپکینز، جیم کری، رابین رایت پن و آنجلیا جولی.
 
دلتنگی‌های یک عاشق سینما
اینکه یک دهه تلاش این کارگردان متمایز ‌هالیوود برای تحول و توسعه یک تکنیک سینمایی به دستاورد‌هایش می‌ارزیده است یا نه، پاسخ ساده ای ندارد. فقط این که دلمان برای لحظات پر حس و حال «فارست گامپ»، «تماس» و «جدا افتاده» تنگ شده و کمرنگ شدن زمه کیس سینماگر و اندیشمند را مقابل زمه کیس تکنیسین بر نمی‌تابیم. فعلا که انگار دور، دور دومی است. خودش سال‌هاست که به آکادمی علوم و هنر‌های سینمایی (اسکار) می‌تازد که همسان با هنر به علوم سینمایی اهمیت نمی‌دهد. یعنی هنر سینما باز هم پشتیبان دیگری را مثل کریستوفر نولان، برایان سینگر و دیوید فینچر به خاطر علم و تکنیک از دست داده است؟
 
 * دیالوگ طلایی تام هنکس در نقش فارست گامپ: «زندگی مثل یه جعبه شکلاته؛ تا بازش نکنی نمی دونی چی گیرت میاد».
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع: هفته نامه همشهری جوان/ شماره 236/ مهران آرین
بازنشر اختصاصی سیمرغ