کریستن استوارت
بازیگران جوان و كم‌تجربه این فیلم را تبدیل به ستاره‌هایی كرد كه نوجوان‌های سراسر دنیا هر روز به دنبال شنیدن خبر جدیدی از آنها هستند. جالب‌تر از همه این كه بتازگی شایعه‌ای مطرح شده كه شجره آبا و اجدادی رابرت پتینسون...
 
سینما در تصرف نوجوانان
خیلی‌ها می‌گویند سینما برای درآمد بیشتر سراغ نوجوان‌ها رفته و سعی دارد تا با تهیه فیلم‌های نوجوان‌پسند، درآمد خود را تثبیت كند. این هم می‌تواند یك فكر باشد و دست‌اندركاران این‌جور فیلم‌ها هم در پاسخ می‌گویند چرا كه نه؟ نوجوانان هم باید سرگرمی‌های خودشان را داشته باشند و تهیه سرگرمی برای آنها طبیعتا خیلی مطمئن‌تر از پدر و مادرها پاسخ اقتصادی خواهد داشت كه در این شرایط بحران مالی باید به هزار و یك چیز فكر كنند.
به هر حال می‌توان پذیرفت كه خانم استفانی مه‌یر با همین دو دو تا چهار تا كردن‌ها مجموعه‌ای را پدید آورد كه نه‌تنها در زمینه كتاب پرفروش شد، بلكه فیلم سینمایی آن هم به پدیده‌ای تبدیل شد و بازیگران جوان و كم‌تجربه این فیلم را تبدیل به ستاره‌هایی كرد كه نوجوان‌های سراسر دنیا هر روز به دنبال شنیدن خبر جدیدی از آنها هستند. جالب‌تر از همه این كه بتازگی شایعه‌ای مطرح شده كه شجره آبا و اجدادی رابرت پتینسون انگلیسی به لرد دراكولا خون آشام افسانه‌ای می‌رسد.
 
از این‌رو قسمت اول این افسانه كه با عنوان گرگ و میش در سال 2008 اكران شد را كاترین هاردویك كارگردانی كرد و استفانی مه‌یر با همكاری ملیسا رزنبرگ فیلمنامه آن را نوشتند. در این فیلم كه با عنوان «گرگ و میش» و با بودجه 37 میلیون دلاری ساخته شد، كریستن استوارت در نقش بلا سوان و رابرت پتینسون در نقش خون‌آشامی به اسم ادوارد كالن نقش‌آفرینی ‌كرده‌اند. آنها حسابی در دل تماشاچیان جا باز كردند و در قسمت دوم، یك قهرمان دیگر هم به این گروه اضافه شد كه كسی نیست جز تایلور لانتر در نقش جیكوب. او در كنار دو نفر دیگر راس سوم مثلث را تشكیل داد و در قسمت سوم بخش مهمی از قصه شد.
در قسمت اول كه در روز نخست اكران بیش از 35 میلیون دلار بلیت فروخت، دختر نوجوانی به اسم ایزابلا كه او را بلا صدا می‌كنند، از خانه مادرش كه در آریزوناست، پیش پدرش درشهر كوچك فوركس می‌رود. همه چیز این محیط متفاوت است؛ از جنگل‌های عظیم و هوای مه گرفته و مرطوبش تا دانش‌آموز مرموزی به نام ادوارد كالن... با این حال او هنوز باید راه زیادی را طی كند تا بفهمد كه ادوارد در حقیقت خون‌آشام 109 ساله‌ای است كه مثل نوجوانی 17 ساله‌ به نظر می‌آید. این دو با هم همكلاس هستند و رفتار ادوارد كه می‌كوشد از بلا فاصله بگیرد و با بچه‌های دیگر هم نمی‌جوشد، توجه او را جلب می‌كند. اما او سرانجام مجبور می‌شود به بلا راز خانوادگی‌شان را بگوید: او و خانواده‌اش خون‌آشام هستند، اما از نوع خوب آن یعنی از حیوانات تغذیه می‌كنند، اما كشته شدن مشكوك برخی اهالی نشان می‌دهد كه خون‌آشام‌های دیگری هم در آن محدوده زندگی می‌كنند كه ادوارد باید بلا را از گزند آنها دور نگه دارد.
 
استفانی مه‌یر نویسنده این مجموعه 4جلدی كه بتازگی با نوشتن یك قسمت دیگر آن را به 5 جلد تبدیل كرد با این مجموعه جا پای جی.‌كی رولینگ گذاشت و یك داستان فانتزی را با زندگی نوجوان‌ها درهم آمیخت. در دنیایی كه او آفریده خیر و شر فقط با خون‌آشام خوب و بد تعریف نمی‌شود، بلكه تضاد زندگی خون‌آشام‌ها در كنار انسان‌های معمولی، خطری كه از این همسایگی نصیب انسان‌ها می‌شود و یك جماعت دیگر از انسان‌های متفاوت كه گرگینه‌ها باشند، پیچیدگی‌های زیادی ایجاد می‌كند.
برای انتخاب بازیگری كه باید نقش ادوارد را بازی می‌كرد، رابرت پتینسون انگلیسی از میان 5000 نفری كه داوطلب شده بودند، انتخاب شد. او یك تجربه خوب در كارنامه‌اش داشت و در نقش سدریك دیگوری در چهارمین قسمت فیلم هری‌پاتر بازی كرده بود.
در قسمت دوم كه با عنوان «ماه نو» اكران شد، خون‌آشام‌ها مخفیانه انسان‌ها را می‌كشند و هیچ تصوری از چگونگی به قتل رسیدن این انسان‌ها وجود ندارد. فقط بلا به واسطه دوستی با ادوارد می‌داند كه گروهی از خون‌آشام‌ها دست به این كار می‌زنند، اما در این دوره او یك دوست دیگر هم به نام جیكوب دارد. جیكوب گرگینه است و فكر می‌كند باید بلا را از خطری كه به خاطر دوستی با ادوارد تهدیدش می‌كند، حفظ كند. بلا هم باید بین این دو یك نفر را به عنوان شریك آینده زندگی‌ اش انتخاب كند.
 
قسمت دوم این فیلم توانست از سطح متوسط فیلم اول فراتر برود و آنقدر موفقیت به دست آورد كه بخش مهمی از جوایز ام.تی.وی را به خود اختصاص داد. این قسمت همه تلاشش را كرده تا وفادارانه بیشترین شباهت را به كتاب داشته باشد و به همین دلیل در كنار بخش‌های عاطفی كه به سردرگمی‌های بلا مربوط است، در بخش‌های درگیری‌ها و كشمكش‌ها بشدت اكشن می‌شود و با استفاده از جلوه‌های ویژه، فضای بصری مناسبی با فضایی كه خانم مه‌یر در كتاب ایجاد كرده را تصویر می‌كند. كریس ویتز، كارگردانی این قسمت را انجام داد.
كارگردانی قسمت سوم را دیوید اسلد به عهده داشت كه ساخت یك فیلم خون‌آشامی دیگر به نام «30 روز و شب» را در كارنامه‌اش دارد. در این قسمت اما بازیگران بهتر از قسمت‌های پیش ظاهر شده‌اند و راحت‌تر در نقش خودشان فرو می‌روند. رابرت پیتنسون متولد 13 می ‌سال 1986 در لندن است. او سابقه نوازندگی هم دارد و فعالیتش را از تئاتر بازیگران آماتور بارنرز شروع كرده است. اما تیلور لانتر 17 ساله و متولد سال 1992 است و كریستن استوارت متولد سال 1990 است و در سال 2002 اولین بازی‌اش را در فیلم «اتاق وحشت» فیلمی از دیوید فینچر، در نقش یك دختربچه بازی در كنار جودی فاستر ایفا كرده است. او بازی در چند فیلم دیگر را هم در كارنامه‌اش دارد.

كریستن استوارت اهل كنترل است

زندگی و حرفه تو بعد از بلا چگونه خواهد بود؟
آرزوی خیلی‌هاست كه در نقش بلا بازی كنند و من این خوش‌شانسی را داشتم. با این حال به نقش‌های دیگر هم فكر می‌كنم و وقتی یك نقش دیگر را از دست می‌دهم واقعا احساس ناراحتی می‌كنم. فرقی ندارد چه در فیلم یك استودیوی بزرگ بازی كنی یا یك فیلم مستقل، وقتی در لوكیشن حاضر می‌شوی، داری كارت را انجام می‌دهی.

در این فیلم بلا باید یك تصمیم بگیرد. آیا واقعا چالش بزرگی بود؟

بله. مسلما این كه او باید تصمیمش را بگیرد، خودش یك مبارزه است. اما او بعضی وقت‌ها واقعا مطمئن و شجاع است و گاهی می‌خواهد یك قدم عقب‌نشینی كند. من حس می‌كنم این تصمیم از قبل گرفته شده بود. همان وقتی كه او در فیلم اول ادوارد را دید، همه چیز تمام شده بود. اما اتفاق‌هایی كه می‌افتد كارها را پیچیده می‌كند.

حالا كه 3 فیلم ساخته شده، چیزهایی هست كه در كتاب باشد و بگویی كاش در فیلم هم بود؟
بله، حتما. ما هر بار فیلم را می‌بینیم یك‌جورهایی ناامید می‌شویم. برای همین خیلی خوشحالم كه «سپیده دم» یعنی قسمت چهارم قرار است 2 تا فیلم باشد. این طوری چیزهای كمتری از دست می‌روند.

خودت چه جور شخصیتی هستی؟ سریع و عجولانه سراغ كاری كه می‌خواهی بكنی می‌روی یا در مورد انتخاب‌هایت بیشتر فكر می‌كنی؟

خوب به این بستگی دارد كه درخصوص چه چیزی بخواهم تصمیم بگیرم. برای مسائل كاری، خیلی نگران چیزهای دیگر نیستم. اما وقتی موضوعی برایم نامشخص باشد، می‌كوشم تا همه چیز را كنترل كنم.

از صحنه‌های دوست داشتنی فیلم، رابطه بلا با پدرش است. كار كردن با بیلی بروك چطور بود؟

من عاشق كار كردن با بیلی‌ام. او اصلا متكبر نیست و دقیقا همان چیزی است كه باید باشد. او واقعا رابطه چارلی با بلا را درك می‌كند. این رابطه معمولی پدر دختری نیست، چون آنها همدیگر را خیلی نمی‌شناسند.

فكر می‌كنی چه چیزی تو را به سمت موفقیت هدایت می‌كند؟

احتمالا ترس از شكست و احساس عدم شایستگی.

ادوارد خیلی حسود است. آیا با جلو رفتن داستان تغییر می‌كند؟

در 2 فیلم اول او سعی می‌كند تا از واقعیت فاصله بگیرد، اما وی در كسوف كمی با اطراف بهتر ارتباط برقرار می‌كند و باید امیدوار بود تا در قسمت آخر شبیه بقیه پسرهای هم سن و سال خودش بشود.

برای كسوف مجبور شدی چه چیزهایی یاد بگیری؟
این كه چطور درست بدوم، مهم بود. باید با صلابت بیشتری می‌دویدم. برای همین خیلی روی تردمیل تمرین كردم.

تا حالا رقابتی مثل رقابت ادوارد با جیكوب را تجربه كرده‌ای؟

نه، خیلی اهل رقابت نیستم. من هیچ وقت خودم را در موقعیت جیكوب قرار نمی‌دهم.

كار كردن با تیلور چطور بود؟

خوب بود، چون من جز صحنه‌های كوچك فقط با كریستین كار كرده بودم. در این داستان ادوارد احساسات بدی را تجربه می‌كند و مثلا به جیكوب حسادت می‌كند. برای همین انجام این‌ها با تیلور فوق‌العاده بود.

صحنه‌ای بود كه بیشتر از همه از آن لذت برده باشی؟
آن صحنه‌هایی كه بلا باید جلوی جیكوب و من یك چیزی را فاش كند، خیلی دوست دارم. از آن صحنه‌هایی است كه می‌شود با آن خیلی ارتباط برقرار كرد.

نمی‌ترسی كه نقش‌های دیگرت با ادوارد مقایسه شود؟

اگر چیزی خیلی سریع همه توجه‌ها را به خودش جلب كند، در همان مدت می‌تواند جای خودش را به چیز دیگری بدهد. هرچند امیدوارم درباره این فیلم این طور نشود.
 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: jamejamonline.ir
 
مطالب پیشنهادی:
 گزارش تصویری: قسمت سوم فیلم هالیوودی گرگ و میش
گزارش تصویری "گرگ و میش" فیلم جدید هالیوود
ستاره‌ها دیگر به درد هالیوود نمی‌خورند
گفتگو با تیلور لاتنر بازیگر 17 ساله فیلم «گرگ و میش»
عکس‌های فیلم ترسناک روی پرده هالیوود: کابوس در خیابان الم