هیچکاک گفت: فقط به حمله پرندگان فکر کن!
«آلفرد هیچکاک» در دوره ای بیش از پنجاه سال (از ۱۹۲۵ تا ۱۹۷۶)، ۵۳ فیلم بلند سینمایی (۲۳ فیلم انگلیسی و ۳۰ فیلم آمریکایی) ساخت. در آثار سالهای نخست فیلم سازی وی، میتوان شاهد سیر تحول حرفه ای- هنری و پیدایش و گسترش سبک سینمایی خاص و مضامین ویژه آثارش بود. هیچکاک دو استعداد بی بدیل داشت که از صفات و امتیازات نادر یک کارگردان به شمار میآید. نخست «قدرت روایت داستان از طریق دوربین» و دیگر «توانایی ایجاد دلهره در تماشاگر». شهرت و محبوبیت هیچکاک به عنوان یک کارگردان مولف، بیشتر به این خاطر است که ثابت کرد یک فیلم جدا از سایه سنگین بازیگران سرشناس، به سبب انتساب به نام کارگردان نیز میتواند پرفروش، ماندگار و جاودانه باشد. بدین معنا که تماشاگران حق دارند با اتکا به نام کارگردان، انتظار دیدن اثری متفاوت را داشته باشند. آلفرد هیچکاک تنها کارگردانی است که به گونه ای هوشمندانه و با ترفندهای غیرقابل پیش بینی، تمامی محاسبات تماشاگر را به هم میریزد. وی در تلاش برای پیش افتادن از مخاطب، به ابداع، نوآوری و خلاقیت روی میآورد. در همین مسیر است که این نکته را به اثبات میرساند که هر فردی میتواند توانمندیها و خلاقیتهای فردی اش را، به همگان نشان دهد. حتی اگر در کارخانه ای تجاری، صنعتی و سرگرمیساز همچون هالیوود، مشغول به فعالیت باشد. هنگامیکه هیچکاک قصد داشت فیلم «پرندگان» را بسازد، به «ایوان هانتر» (فیلم نامه نویس سرشناس هالیوود) پیشنهاد کرد که در نگارش فیلم نامه این اثر، با وی همکاری کند. زیرا به خوبی میدانست که «هانتر» این توانایی را دارد که با ایدهها و آرمانهای او، همگام شود. اگرچه بعدها اعتراف کرد که انگیزه انتخاب «ایوان هانتر»، برای همکاری در نگارش فیلم نامه «پرندگان»، جلب توجه منتقدان سرسخت هالیوود و جذب تماشاگر بیشتر بوده است. زیرا آن زمان، «هانتر» برای خودش اسم و رسم بسیاری در هالیوود داشت. «ایوان هانتر» در این گفت وگو، ناگفتههایی از همکاری اش با «آلفرد هیچکاک» و فیلم «پرندگان» را فاش ساخته است.
از نخستین ملاقاتت با هیچکاک بگو.
«آلفرد» را برای نخستین بار، پس از پایان ساخت فیلم «سرگیجه» ملاقات کردم. داستان این فیلم از من بود. اما فیلم نامه آن را من ننوشتم. زمانی که براساس داستانی از «رابرت ترنر» فیلم نامه ای مینوشتم، متوجه دشواری این حرفه شدم. زیرا داستان «ترنر» صرفا شامل تک گوییهای درونی پسری بود که فقط به اعدام پدرش، در ساعت ۱۱ فکر میکرد. من هم براساس موقعیت، شخصیت اصلی داستان را در کافه ای قرار دادم. آن هم در حالتی غیرطبیعی که با خودش سخن میگفت. البته فکر میکنم چنین ایده ای نیز در ذهن هیچکاک میگذشت که مرا، برای نوشتن فیلم نامه «پرندگان»، به همکاری دعوت کرد. بعدها از هیچکاک و دیگران شنیدم که وی در ساخت فیلم «پرندگان»، در پی کسب نوعی احترام هنری بوده است. انتخاب من هم به عنوان یک رمان نویس مشهور، برای نگارش فیلم نامه «پرندگان» نیز به همین خاطر بود. زیرا درهالیوود فیلم نامه نویسان گمنام اما بهتر و توانمندتری بودند کسانی که بیتردید من در مقابل آنها کم میآوردم.
تجربه همکاری با هیچکاک چگونه برایت اتفاق افتاد؟
هیچکاک به من تلفن زد و گفت که با وکیلم تماس داشته و از وی، درباره تمایلم برای همکاری با خود پرسیده است. البته من پیش از آن، در یک کار تلویزیونی با عنوان «آلفرد هیچکاک تقدیم میکند»، با آلفرد همکاری داشتم و تا حدی وی را میشناختم. اما از آن جا که با نوشتههای «دافنه دوموریه» چندان آشنایی نداشتم، از هیچکاک خواستم تا فرصت دهد نخست داستان «پرندگان» دوموریه را بخوانم. پس از خواندن «پرندگان» دافنه دوموریه، پیشنهاد هیچکاک را پذیرفتم. چون ایده آن به نظرم جالب آمد، اما زمانی که با او صحبت کردم به من گفت: «ایوان! داستان را فراموش کن. ما فقط از اسم و ایده اصلی داستان بهره میگیریم. یعنی فقط حمله پرندگان. متوجه شدی! فقط به حمله پرندگان فکر کن! وقتی هم که به ساحل آمدی، باید از خودت ایدههایی داشته باشی. البته من هم نظراتی دارم که آنها را با هم در میان میگذاریم.» همان دو روز نخست، فکرهایمان را روی هم ریختیم و کارمان را از صفر آغاز کردیم.
از نخستین ملاقاتت با هیچکاک بگو.
«آلفرد» را برای نخستین بار، پس از پایان ساخت فیلم «سرگیجه» ملاقات کردم. داستان این فیلم از من بود. اما فیلم نامه آن را من ننوشتم. زمانی که براساس داستانی از «رابرت ترنر» فیلم نامه ای مینوشتم، متوجه دشواری این حرفه شدم. زیرا داستان «ترنر» صرفا شامل تک گوییهای درونی پسری بود که فقط به اعدام پدرش، در ساعت ۱۱ فکر میکرد. من هم براساس موقعیت، شخصیت اصلی داستان را در کافه ای قرار دادم. آن هم در حالتی غیرطبیعی که با خودش سخن میگفت. البته فکر میکنم چنین ایده ای نیز در ذهن هیچکاک میگذشت که مرا، برای نوشتن فیلم نامه «پرندگان»، به همکاری دعوت کرد. بعدها از هیچکاک و دیگران شنیدم که وی در ساخت فیلم «پرندگان»، در پی کسب نوعی احترام هنری بوده است. انتخاب من هم به عنوان یک رمان نویس مشهور، برای نگارش فیلم نامه «پرندگان» نیز به همین خاطر بود. زیرا درهالیوود فیلم نامه نویسان گمنام اما بهتر و توانمندتری بودند کسانی که بیتردید من در مقابل آنها کم میآوردم.
تجربه همکاری با هیچکاک چگونه برایت اتفاق افتاد؟
هیچکاک به من تلفن زد و گفت که با وکیلم تماس داشته و از وی، درباره تمایلم برای همکاری با خود پرسیده است. البته من پیش از آن، در یک کار تلویزیونی با عنوان «آلفرد هیچکاک تقدیم میکند»، با آلفرد همکاری داشتم و تا حدی وی را میشناختم. اما از آن جا که با نوشتههای «دافنه دوموریه» چندان آشنایی نداشتم، از هیچکاک خواستم تا فرصت دهد نخست داستان «پرندگان» دوموریه را بخوانم. پس از خواندن «پرندگان» دافنه دوموریه، پیشنهاد هیچکاک را پذیرفتم. چون ایده آن به نظرم جالب آمد، اما زمانی که با او صحبت کردم به من گفت: «ایوان! داستان را فراموش کن. ما فقط از اسم و ایده اصلی داستان بهره میگیریم. یعنی فقط حمله پرندگان. متوجه شدی! فقط به حمله پرندگان فکر کن! وقتی هم که به ساحل آمدی، باید از خودت ایدههایی داشته باشی. البته من هم نظراتی دارم که آنها را با هم در میان میگذاریم.» همان دو روز نخست، فکرهایمان را روی هم ریختیم و کارمان را از صفر آغاز کردیم.
پس همکاری ات با هیچکاک در «پرندگان»، یک همکاری دوجانبه بوده است. این طور نیست؟
بله، ما زمان زیادی را، برای انتخاب شخصیتهای اصلی داستان صرف کردیم. سپس به این فکر میکردیم که داستان را چگونه و از کجا آغاز کنیم. من هر شب به داستان فکر میکردم. صبح هنگام هم که یکدیگر را میدیدیم، آلفرد از من میخواست داستان را برایش تعریف کنم. او همیشه به نحوه فیلم برداری توجه فراوان داشت و من به منطقی بودن داستان و فیلم. هیچکاک تمایل داشت صحنه ای در فیلم نامه وجود داشته باشد که در آن «ملانی» قایقی را کرایه کند و از عرض دریاچه بگذرد. اصرار زیادی هم داشت که پرندگان برای نخستین بار، در این صحنه به «ملانی» حمله کنند. اما من میگفتم: «چرا ملانی برای کرایه کردن قایق، باید این همه دردسر را تحمل کند. در حالی که میتواند عرض دریاچه را، به راحتی با اتومبیل طی کند.» به هر حال همکاری من و هیچکاک، نوعی ارتباط جالب، دوستانه و همراه با احترام بود.
تو با کارگردانهای دیگر هم همکاری داشته ای. آنها هم گاه تغییراتی در متن فیلم نامه میدادند. چقدر از فیلم نامه «پرندگان» به تو تعلق داشت؟
بیشتر آن. مهم ترینشان نیز بخش حذف شده فیلم نامه بود. بخشهایی که آن گونه که نوشتم، ضبط و فیلم برداری نشد. علاوه بر این من حدود ده صفحه دیگر هم نوشته بودم که کل آنها، از فیلم نامه «پرندگان» حذف شد. اگر هم فیلم شده است، من هرگز آنها را ندیده ام. مهم ترین صحنه ای هم که به فیلم نامه افزوده شده، سکانس جشن تولد بچههاست. در این سکانس، «رد تیلور» دختری را بالای تپه میبرد. در آن جا دختر درباره پوچی زندگی اش، با «تیلور» سخن میگوید. واقعا چه صحنه مسخرهای! نمیدانم آن را چه کسی نوشته است؟ «رد تیلور» متن را به من نشان داد و پرسید که آیا آن را من نوشته ام. من هم پس از خواندن آن گفتم: «این متن نوشته من نیست.» بعدها هم با هیچکاک در این باره صحبت کردم و گفتم: «این صحنه واقعا احمقانه است. زیرا فقط ریتم کلی فیلم «پرندگان» را کند میکند و هیچ نیازی به آن نیست.» هیچکاک هم با عصبانیت به من نگریست و گفت: «آیا به من اعتماد میکنی یا به یک بازیگر نابلد که او را من هدایت میکنم؟»
پایان فیلم «پرندگان» در نوشته تو چگونه بود؟
«میچ» و خانواده اش، سوار اتومبیلی میشوند که سقف آن پوشیده است. زیرا هدف من این بود که پرندگان در حمله نهاییشان، سقف اتومبیل را نشانه بگیرند. در نوشته من هنگامیکه خانواده «میچ» شهر را ترک میکنند، همه شهر مورد هجوم پرندگان قرار میگیرد. زیرا در این صورت میشد احتمال داد که حملات آنها، به خارج از شهر نیز گسترش یابد. «میچ» و خانواده اش در سر راهشان به مانعی میرسند. «میچ» پیاده میشود و مانع را از سر راه برمیدارد. سپس سوار اتومبیل میشود. هنگامیکه دوباره شروع به رانندگی میکند، هم زمان نیز پرندگان حمله شان را آغاز میکنند. جاده مارپیچ است اما پرندگان مستقیم پرواز میکنند. آنها قصد دارند سقف اتومبیل را، با منقارهایشان سوراخ کنند. در نهایت نیز موفق میشوند. اما همین که جاده صاف میشود، آنها از پرندگان پیشی میگیرند. در پایان نیز خواهر «میچ» میپرسد: «میچ! فکر میکنی زمانی که به سان فرانسیسکو برسیم، پرندگان هم آن جا باشند؟» میچ هم پاسخ میدهد: «نمیدانم عزیزم!» و فیلم به پایان میرسد.
چرا هیچکاک پایان فیلم را تغییر داد؟
فکر میکنم زمان ساخت فیلم، بسیار خسته شده بود. متن پایانی من هم به بازنویسی نیاز داشت. زیرا دوربین باید داخل اتومبیل قرار میگرفت. جایی که چهار بازیگر در آن به زحمت کنار یکدیگر نشستهاند. هم زمان نیز باید از منقار پرندگانی که سعی داشتند سقف اتومبیل را سوراخ کنند، فیلم برداری میشد. البته صحنه پرواز پرندگان و انیمیشنها نیز بسیار دشوار بود.
البته در صحنه رستوران فیلم «پرندگان»، دادههایی ارائه میشود که تا حدی سبب حمله پرندگان را توجیه میکند.
من این صحنه را خیلی دوست دارم. هیچکاک به من تلفن زد و گفت که به امکانات بیشتری نیاز داریم. دقیقا به خاطر نمیآورم که چگونه فهمیدیم باید «ملانی» و «میچ» را، به رستوران ببریم. ادامه داستان نیز همین گونه شکل گرفت. در حقیقت سکانس رستوران فیلم، صحنه گیج کننده ای بود. زیرا هیچ کس نمیدانست چه اتفاقی میافتد. ما همان روز نخست تصمیم گرفتیم هیچ گونه توضیحی، درباره حمله پرندگان به تماشاگر ندهیم. زیرا به هیچ وجه قصد نداشتیم این فیلم، به یک رمان علمی تبدیل شود.
کار کردن با «هیچکاک» برایت دشوار نبود؟
به هیچ وجه، من کار کردن با او را بسیار دوست داشتم. هیچکاک همانند پدری بود که همه آرزوی داشتنش را داشتند. پدری باهوش، نکته سنج، دقیق، سرشناس، سرسخت و ستاره ای بی نظیر. من نمیدانم اگر «استیون اسپیلبرگ» در هالیوود وارد رستورانی میشد، چند نفر او را میشناختند. اما در «ایووا»، هیچ کس او را نمیشناخت. اما هیچکاک هر کجا قدم میگذاشت، همه او را میشناختند و به احترامش میایستادند. در حقیقت «آلفرد هیچکاک» نه یک کارگردان معمولی بلکه ستاره ای بی نظیر، درخشان، جاودان و فراموش ناشدنی در تاریخ سینماست.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: khorasannews.com/ مترجم- احمد صبریان
مطالب پیشنهادی:
13 فیلم هیچكاك كه هرگز ساخته نشدند!
بهترین «آدم بد»های سینما!!
بهترین فیلم دلهرهآور تاریخ سینما!
برای 111 سالگی «آلفرد هیچكاك» نابغه سینمای تعلیق
برترین زوجهای بازیگری تاریخ سینمای جهان!