حمید سمندریان و هما روستا
خانه‌‌ی حمید سمندریان و هما روستا همانطور است كه بوده هیچ چیز تغییری نكرده است، نه گلدان‌ها نه كتابخانه، نه تابلوهای نقاشی و نه عكس‌هایی كه یادگار سال‌های دور است....

                                                         
« چهل سال هر روز صبح از خواب بیدار شدم و پرسیدم «حمید جان قهوه می‌خوری؟» ... اما حالا دیگر كسی نیست از او این سوال را بپرسم.»
خانه‌‌ی حمید سمندریان و هما روستا همانطور است كه بوده هیچ چیز تغییری نكرده است، نه گلدان‌ها نه كتابخانه، نه تابلوهای نقاشی و نه عكس‌هایی كه یادگار سال‌های دور است. در جای جای این خانه اما جای خالی حمید سمندریان با عكس‌هایش پُر شده است ... هرجا كه می‌رویم عكسی از او می‌بینیم. تصویری با چهره‌ای متفاوت اما با همان نگاه، با همان نگاهی كه برق شیطنت دارد، با همان نگاهی كه سرشار از زندگی است، توی این خانه هنوز حمید سمندریان زنده است...
همانطور كه در خانه چیزی عوض نشده، در آموزشگاه هم چیزی تغییر نكرده، استادها می‌آیند و می‌روند. آزمون‌ها انجام می‌شود، بچه‌ها كلاس‌هایشان را برپا می‌كنند. نمایش‌های كوتاهشان را اجرا می‌كنند و گپ و گفت‌ها ادامه دارد.
خبرنگار تئاتر خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) با هما روستا در یك غروب پاییزی دیداری داشت، این دیدار به انگیزه تولد هما روستا بود اما او امسال حوصله تولدش را نداشت، تنها فكر او این است همه چیز را مطابق دلخواه همسرش نگه دارد. همسری كه امسال بعد از چهل سال نیست تا تولدش را به او تبریك بگوید. در این غروب پاییزی فكر هما روستا هنوز با مردی است كه جای خالی‌اش پر نمی‌شود.
این هنرمند این روزها خیلی سرش شلوغ است یك پایش در آموزشگاه است و یك پایش در خانه. تئاتر می‌رود، به دیدن هنرمندان بیمار مثل نصرت كریمی می‌رود اما بیشتر فعالیتش در آموزشگاه است، آنچنان كه خودش می‌گوید: «حس می‌كنم بچه‌ها به حضورم نیاز دارند. نمایش‌هایشان را نگاه می‌كنم. گپ می‌زنیم با یكدیگر. آزمون می‌گیریم وقتی من آنجا هستم بچه‌ها خوشحال‌تر هستند. چون حمید دوست داشت آموزشگاه همانطور باقی بماند. سرپا بماند و در حد قدرتم كارهای او را ادامه می‌دهم.»
دوست دارد در آموزشگاه هم همه چیز همانطور بماند كه از پیش بوده و ادامه می‌دهد: «روش و شیوه عین همان است كه از قبل بوده، البته دلم می‌خواهد آموزشگاه كمی بزرگتر شود تا بتوانیم كلاس‌های تئوری هم برپا كنیم. اما فعلا نمی‌دانم چنین شرایطی فراهم می‌شود یا نه.»
هما روستا قرار است چند روز دیگر برود شیراز برای جشنواره استانی دعوتش كرده‌اند، می‌خواهند از حمید سمندریان تجلیل كنند. روز پنجشنبه هم میهمان انجمن منتقدان و نویسندگان خانه تئاتر است كه می‌خواهند در جشن سالانه‌‌شان از گروه «پاسارگاد»، گروه حمید سمندریان تقدیر كنند. در لابه لای همه این فعالیت‌ها تئاتر هم می‌بیند. او می‌گوید: «تا جایی كه قدرت دارم نمایش‌ها را دنبال می‌كنم. من اصلا نمی‌توانم جای حمید را پر كنم. اما بچه‌ها دوست دارند كه چنین كاری انجام بدهم و همه تلاشم را می‌كنم.»
دوست دارد نمایشی را كارگردانی كند از آرزوهایش می‌گوید، نمایش‌هایی كه دوست داشته در آنها بازی كند. «باغ آلبالو» را به یاد می‌آورد و می‌گوید: «خیلی دوست داشتم در نمایش «باغ آلبالو» بازی كنم و اگر بازی نشد ، آن را كارگردانی كنم. چند سال پیش قرار بود با حسن معجونی این نمایش را كار كنیم. حسن كارگردانی می‌كرد و من بازی. دو ماه تمرین كردیم و تقریبا به جایی رسیده بود اما بعد به دلیل یكسری مشكلات اجرا نشد، ما می‌خواستیم اجرا كنیم ولی دیگران نخواستند.»
مانند خیلی از هنرمندان دیگر آرزوهای زیادی در تئاتر داشته كه هنوز به آنها نرسیده است، او ادامه می‌دهد: « هر بازیگری دوست دارد در نقش‌های خیلی زیادی بازی كند اما متاسفانه در جایی هستیم كه تئاتر تداوم ندارد و نمی‌توانیم خیلی از نقش‌های دلخواهمان را بازی كنیم. حالا دیگر برخی از نقش‌ها را به خاطر بالا رفتن سنم نمی‌توانم بازی كنم.»
هما روستا در نبود حمید سمندریان خیلی احساس مسئولیت می‌كند، آنچنان كه می‌گوید: «او این مسئول بودن را به من یاد داد. حمید خیلی مسئول بود. دوست داشت آموزشگاه باقی بماند. دوست داشت من كار كنم. شاید آن زمان كه زنده بود خیلی این چیزها را جدی نمی‌گرفتم ولی الان برایم خیلی جدی است.»
با همان صدای آرام و زیبایش كه غمی پنهان دارد، به سال‌های گذشته بر می‌گردد زمانی كه تازه ازدواج كرده بودند و یادآور می‌شود: «می‌دیدم این مرد كه در خانه این همه مهربان و نرم است، در كار بسیار سختگیر و دیكتاتور است. وحشت كردم فكر كردم نمی‌توانم با چنین مردی زندگی كنم اما اوگفت "همایی اگر زندگی را از كار جدا كنی می‌توانیم با هم باشیم و همه چیز خوب باشد." او این را به من یاد داد، خیلی سخت بود اما توانستم.»

با اینكه 40 سال با حمید سمندریان زندگی كرده، خودخواه نیست می‌داند كه سمندریان متعلق به همه كسانی است كه دوستش دارند و می‌گوید: «به هر حال حمید را همه دوست دارند او به همه تعلق دارد نه فقط به من. من فقط می‌توانم سهم كوچك خود را حفظ كنم. چون خود او اینگونه بود.»
در این خانه قشنگ، در كنار عكس‌های تئاتر‌هایی كه متعلق به سال‌های دور است، عكس‌های خانوادگی هم هست، عكس‌هایی از نوزادی كاوه كه تنها فرزند این زوج است در آغوش هما روستا‌، عكس‌هایی از روزگار جوانی زنی كه چهل سال در كنار حمید سمندریان زندگی كرده است، دلمان می‌خواست این عكس‌ها و خاطرات این خانه در قاب دوربین‌مان ثبت كنیم اما ترجیح دادیم به احترام هما روستا دوربین‌‌مان را خاموش نگه داریم.
حمید سمندریان همیشه نمایش‌نامه‌های خارجی اجرا كرد اما در كتابخانه خانه‌شان، كتاب‌های خارجی كنار دیوان شاعران كلاسیك ایرانی قرار گرفته است.
همیشه روی میز داخل هال، یك كتاب است اما هما روستا می‌گوید:« این روزها كمتر كتاب می‌خوانم. چون خیلی نمی‌توانم روی كتاب متمركز شوم.» با این حال خوشحال است كه از نصرت كریمی كتاب شناخت‌نامه عبدالحسین نوشین را هدیه گرفته است.
پیچك‌ها‌، گلدان‌ها‌، ظرف‌های قشنگ همه از زنی حكایت می‌كنند كه همانگونه كه بازیگر خوبی است، بانوی باسلیقه‌ای هم هست. ساختمان «سهیل» هنوز هم خانه حمید سمندریان است و من خوشحالم كه در دفترچه تلفن خبرنگاری‌ام كنار اسم حمید سمندریان نمی‌نویسم «زنده‌یاد» چون در این خانه بانویی هست كه با آن صدای همیشه قشنگش جواب تلفن‌ها را می‌دهد، بانویی كه صدایش‌ همان اندازه كه صدای هما روستاست، صدای حمید سمندریان هم هست.



گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
  
منبع: isna.ir


مطالب پیشنهادی:
دوبلور پیشکسوت و برادر زنده‌ یاد علی حاتمی درگذشت
خواننده معروف دهه ۶۰ در کما به سر می برد
بستری شدن یک بازیگر پیشکسوت تئا‌تر در بیمارستان
بازیگر معروف زندگی خود را سریال می‌کند
لادن طباطبایی از دلایل خداحافظی با دنیای بازیگری گفت!