بهنام تشکر همزاد من است!
بهرام تشكر از جمله كارگردانان تحصیلكرده هنر تئاتر كشورمان است كه به عرصه حرفه ای فعالیت تئاتری گام گذاشته و با وجود اینكه چند سالی بیشتر از حضورش نمی گذرد، نام و آوازهایی برای خود دست و پا كرده و اكنون نیز با نمایش «ماه زدگان» نوشته علی دنیویساروی به سالن سایه مجموعه تئاترشهر آمده است. به همین مناسبت با او به گفت و گو نشستیم.
معمولا كارگردانان جوان به سراغ آثار نمایشی شناخته شده دنیا میروند. این در حالی است كه شما متنی از یك نویسنده جوان انتخاب كردید.چه شد كه به سراغ این متن رفتید؟
اولا علی دنیوی ساروی یكی از دوستان بسیار فرهیخته من است كه ساكن شهر ساری است. اولین بار كه با او آشنا شدم از طریق نمایشی با عنوان «سهمی بیش از مردار» بود كه با بازی بهنام تشكر در ساری اجرا شد و از فضای آن متن بسیار خوشم آمد و هنوز هم در پس زمینه ذهنی ام باقی مانده است. من سه سال قبل نمایشنامه «ماه زدگان» را مطالعه كردم و فضای كلی متن را پسندیدم،خارج از تمام نقص هایی كه در ساختار متوجه این متن است.
پس خودتان هم موافقید كه متن مشكل دارد.
بله در این نمایش شكل دیالوگنویسی، شخصیتپردازی و فضای نمایش برایم جالب بود و از این دست متن ها كه دارای فضای كمدی سیاه هستند از نمایشنامهنویسان ایرانی كم خوانده ام. به همین دلیل با تمام نواقصی كه در ساختار داشت تصمیم گرفتم آن را برای پایان نامه فوق لیسانسم انتخاب كنم.سپس در جشنواره تئاتر ماه حضور پیدا كردم و موفق به كسب جایزه نخست كارگردانی، طراحی صحنه،بازیگری مرد و به عنوان نمایش برگزیده مردمی انتخاب شد. همان سال نیز در جشنواره بین المللی تئاتر فجر حضور پیدا كردیم.
دلیل تاكید شما برای اجرای این اثر، نام و آوازه تئاترشهر بود یا دلیل دیگری داشت؟
بله، دوست داشتم در تئاترشهر اجرا شود چراكه تئاترشهر تماشاگر مختص به خود را دارد.
شما از آن دست كارگردانانی هستید كه متن را با حداقل تفاوت اجرا می كنند یا فكر می كنید كارگردان این مجوز را دارد كه با نگاه خود متن را اجرا كند؟
دقیقا تمام تلاشم را كردم كه در نمایش «ماه زدگان» جزو دسته دوم كارگردانانی كه گفتید باشم.
ولی به نظرم این اتفاق نیفتاده.
منظور شما را متوجه نمی شوم.
در این نمایش رد پای نویسنده پررنگ تر است و هنوز نواقص متن نمایان است.
وقتی كار برای پایاننامه و جشنواره ماه اجرا شد، با توجه به عكس العملهای تماشاگران، تقریبا چاله های متن را شناسایی كردم و دو بار هم متن را به آقای دنیوی رساندم و نقاطی از آن تغییر كرد. به طور مثال نقطه برخورد «همساق» با «چلك» و لحظهای كه با روشدن عكس برادری این دو اثبات میشود همیشه برایم معضل بوده و برای بازیگران نیز شكل پاساژهای حسیشان مشكل بوده كه چه اكتی بگذاریم. من با این بخش از صحبت شما موافقم كه شاید نتوانستم از یك بخشی از چالشهای آن فرار كنم.
در طراحی صحنه نمایش دو نكته توجه را جلب میكند. نكته اول اینكه صحنه و میزانسن آن به دو بخش تقسیم شده و كاراكتر «چلك» هر لحظه در یك سوی این الاكلنگ قرار دارد.چرا این تقسیمبندی را در نظر گرفتید؟
نباید فراموش كنیم كه بستر اصلی این نمایش بستری رئالیسم است.
البته در برخی صحنه ها به سوررئالیسم گریز میزند، مثل صحنهای كه همساق به دستشویی میرود و در بازگشت از در دیگری وارد میشود و تعجب او را نیز میبینیم.
بله.وقتی در موقعیت یك آپارتمان قرار میگیریم تمام موقعیتهای آن برایمان تعریف شده است.ایده ما نیز در جایی كه بازیگران قرار دارند تقریبا به همین شكل است.
نكته دیگر در طراحی صحنه تعداد درهایی است كه انتخاب شده. چرا پنج در ورودی انتخاب شد؟
آدمهای نمایش من تكثیر میشوند. وقتی در ابتدای نمایش میبینیم كه یك جفت كفش در آوانسن قرار گرفته و در پایان نمایش میبینیم دوباره یك جفت كفش در پایان نمایش قرار میگیرد.وقتی میبینیم همساق،یك قربانی وارد ماجرا میشود و در پایان نمایش چند همساق وارد نمایش میشوند و چندین میزانسن تكراری میبینیم كه به عمد تكرار میشوند.ایدهای هم كه در نمایش قرار میگیرد ایده پنجدری است.
فكر می كنم از این تعداد در ورودی میتوانست استفاده بیشتری شود.چرا این اتفاق نیفتاده؟
طی تمرینات نمایش این اتفاق رخ داد. مثلا در صحنهای كه كابوس و چلك با شمشیر به دنبال همساق میدوند،از این درها استفاده میشد و صحنه كمیكی به وجود میآمد اما خیلی شلوغ بود و نمیخواستم این اتفاق بیفتد و قصد داشتم آمبیانس صدای بازیگران را به حداقل برسانم.از سوی دیگر میترسیدم تابلویی كه درها در یك زمان باز میشوند با استفاده بیش از حد از درها دیده نشود.
در بخش بازیگری سام كبودوند، بهنام تشكر و تینو صالحی دركنار یكدیگرند.این چیدمان از سر اتفاق بوده یا حساب شده انجام شد؟
اولا من معتقدم هر سه بازیگر من از بهترین بازیگران تئاتر هستند. تینو صالحی در تمام سالهای دانشگاه همكلاس من و از دوستان نزدیك من است. از سام كبودوند كارهای زیادی دیدهام و جنس بازیاش را نیز میشناسم و بهنام هم همزاد من است. بنابراین انتخاب ایشان از سر اتفاق نبود. اتفاقاً در پایاننامهام از بازیگران دیگری استفاده كرده بودم.
چرا برای اجرای عموم هم از آنها استفاده نكردی؟
شاید در مرحله نخست انتخابم در مورد آنها اشتباه كرده بودم، بنابراین تصمیم گرفتم برای اجرای بعدی با مطالعه بیشتری انتخاب كنم.
موسیقی انتخابی این نمایش از نكاتی است كه بهجا صورت گرفته اما امروزی نیست و متعلق به اواخر دهه 80 میلادی است. علت چه بوده؟فكر میكنید تماشاگران تا چه اندازه متوجه این مطلب شدهاند و با تاریخ این موسیقی آشنا هستند؟
شاید خیلی كم پیش بیاید.
در نمایش چیزی به عنوان زمان وجود ندارد و تلاش كردهام در انتخاب دیالوگها و مواردی كه اعلامكننده زمان و مكان است دور بریزم. در انتخاب موسیقی نیز سعی كردم این اتفاق بیفتد و از غریبهترین موسیقی استفاده كنم تا موقعیت مرا كامل كند.در تماشاگران من افرادی مثل شما هم هستند كه با موسیقی تا این حد آشنا باشند كه آنها را فاكتور گرفتم.
چرا پیشبینی نكردید كه دستكم از دو جنس موسیقی استفاده كنید؟ چراكه موضوع نمایش شما جهانشمول است.
من موسیقی را برای تكمیلكردن موقعیت نمایش استفاده كردم و تاریخ آن برایم مهم نبود.برایم این مهم بود كه آیا این جنس موسیقی تكمیلكننده فضای نمایش من است یا خیر.
در طراحی لباس نمایش هم تضاد دیده میشود. تینو صالحی با لباس چرم وارد میشود و سام كبودوند با لباس تابستانی. علت چیست؟
در مرحله طراحی لباس وقتی با خانم یزدانی صحبت كردیم به این نتیجه رسیدیم كه علاوه بر اینكه لباس برای بازیگران به عنوان یك عنصر پوشنده محسوب میشود یك پیام نیز همراه داشته باشد.همانگونه كه در زمان و مكان نمایش قید و بندی ندارم در انتخاب فصل نیز قید و بندی نداشته باشم.در حقیقت طراح لباس نمایش به سختی تلاش كرده لباس نیز تكمیلكننده شخصیت و جزوی از میزانسن و دارای تعاریفی باشد كه آرام آرام برای تماشاگر آشكار میشود.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع: tehrooz.com/ پیمان شیخی