گیتی خامنه
زمانی که در سال 58 کار خود را آغاز کردم حقوق ماهانه من دو هزارو پانصد تومان بود و به هرکسی که حقوق مرا می پرسید رقم را که می گفتم....
 
مجری محبوب برنامه‌های کودک در دهه 60 با اشاره به ویژگی‌های اجتماعی آن دوران، کودکان را که در بستر انقلاب و جنگ تربیت شده بودند، خودساخته و قوی دانست.
 خاطرات خوش دوران کودکان در جنگ را مدام با خودم مرور می‌کنم کودکانی که شاید در بستر جامعه آن روز خیلی کودکی نکردند و فقط یک ساعت در روز با برنامه‌ای که ویژه آنها ترتیب داده شده بود کودک می‌شدند، کودکانی که در آن روزگار زود بزرگ شدند و به درستی مهارت زندگی را هم از خانواده و هم از تنها تلویزیون به عنوان تنها رسانه یاد گرفتند؛ اتفاقی که در حال حاضر شاید به ندرت اتفاق بیفتد.
آنچه خواندید بخشی از دل گفته‌های گیتی خامنه مجری محبوب برنامه‌های کودک و تلویزیون در دهه 60 بود که پس از سال‌ها دوری از وطن بار دیگر به سرزمین خود برگشت تا به گفته خود آنچه را که گمان می‌کند در قاب تصویر تلویزیون می‌تواند به کودک ایرانی اهدا کند بی‌هیچ چشمداشتی تقدیم کند.
گیتی خامنه که با حضور خود در خبرگزاری مهر، موجی از شور و احساسات از زنده شدن خاطره‌های دوران کودکی همه همکاران را به همراه داشت در گفتگویی تفضیلی به مهمترین دغدغه خود یعنی کودک در قاب تلویزیون اشاره کرد و با گشاده رویی به مجموع سئوالات در خصوص سهم کودک از رسانه، تفاوت‌های برنامه‌هایی که در امروز در حوزه کودک تولید می‌شود، تاثیر این قاب جادویی در شکوفایی استعداد و یادگیری مهارت‌های زندگی و ...پاسخ داد.

 خانم خامنه جوهر وجودی کودک در ابتدا در دورن هسته اولیه یعنی خانواده شکل می‌گیرد و پس از خانواده، اجتماع و شرایطی که کودک در آن بستر بزرگ می‌شود از مهمترین عوامل رشد و تربیت اجتماعی افراد است. اما در این بین تلویزیون به عنوان یک رسانه فراگیر نقش حساسی را در بحث فرهنگ‌سازی و در نگاه کلی‌تر انسان‌سازی بازی می‌کند. شما به عنوان مجری برنامه‌های کودک که در روزگاری نچندان دور به خانه مردم می‌آمدید و به عنوان کارشناس مسائل کودک چه تعریفی از نقش تلویزیون در شکل‌گیری اندیشه کودکان دارید؟
گیتی خامنه: قبل از پاسخ به این سئوال می‌خواهم کمی‌از تعارف‌های معمول فاصله بگیرم و بدون هیچ درشت گویی محدوده تعارف را کم کنیم و خیلی روشن به این بحث بپردازم، صادقانه مسائل را ببینیم و به خاطر داشته باشیم که با پاک کردن صورت مسئله مشکلاتی که در تربیت کودک و بزرگ شدن او وجود دارد حل نخواهد شد.
به اعتقاد من در جامعه ای که زندگی می‌کنیم افراد صفات برجسته خوبی دارند اما در مقابل از ضعف‌های بسیاری هم برخوردار هستند که مجموع این نقاط ضعف‌ها باید با روش‌های درست حل و فصل شود؛ از همین رو این وظیفه مهم و فرهنگ سازی در جهت داشتن جامعه‌ای سالم و کودکان موفق و خوش‌آتیه همانطور که اشاره کردید در درجه نخست به عهده خانواده است، اما اگر خانواده‌ها به دلیل عدم آگاهی و یا هر مشکل و مسئله دیگر این مهم را انجام ندهند این وظیفه حساس و حیاتی به عهده رسانه‌ها خواهد بود.
 
ولی اگر رسانه هم به این وظیفه مهم به درستی جامه عمل نپوشاند و از سوی دیگر سیستم آموزشی هم ضعیف عمل کند قاعدتا نمی‌توان امیدوار بود که کودکان امروز آینده بهتری در انتظارشان باشد. ضمن اینکه نباید فراموش کرد که دنیا بسیار کوچک شده است و افراد از جهات مختلف مهارت‌های متفاوت و مختلفی را کسب می‌کنند، بنابراین آینده اجتماعی کودکان امروز و آینده‌سازان فردا به عملکرد تک تک مسئولان و مجریان در عرصه فرهنگسازی بستگی دارد؛ در واقع هریک از افرادی که در جایگاه رسانه قرار گرفتند آموختن مهارت‌های زندگی به کودکان است.

با توجه به این مطلب که آموختن مهارت زندگی کردن به کودکان از وظایف مهم اهالی رسانه به خصوص تلویزیون است آیا این امر مهم در حال حاضر انجام می‌شود؟
نمی‌توان به قضاوت نشست و حکم صادر کرد که تلویزیون موفق بوده یا خیر، چرا که قضاوت کردن مسئولیت دارد، ضمن اینکه مسائل را باید در بسترزمان سنجید، اما آنچه مسلم است کودکان علیرغم جثه فیزیکی کوچکی که دارند مسائل آنها بزرگ و مهم است چرا که جامعه انسانی از همین فرزندان کوچک تشکیل می‌شود.
 اما متاسفانه اغلب پدران و مادران چون مربیانی نداشتند که این مهارت‌ها را به آنها آموزش دهند در نتیجه کسب این مهارت‌ها توسط والدین منتفی است، بنابراین باید سراغ ارگان‌هایی رفت که عهده دار این قضیه هستند و من بین تمام ارگان‌های مربوط به این موضوع تنها مدیوم تلویزیون را می‌شناسم ولی متاسفانه باید بگوییم که افرادی که در این رسانه وارد محدوده کودک می‌شوند افرادی نیستند که عاشق کودک باشند و برای انجام یک کار خوب در این حوزه حوصله به خرج دهند و این حوزه از کار را از سر ناچاری و یا به گفته خودشان از بد حادثه وارد این عرصه شده‌اند و کارهایی را انجام داده‌اند اما غافل از اینکه اگر در پس آنچه رسانه به کودک می‌دهد عشق، ایمان و شور در افراد نباشد موفقیتی در پی نخواهد بود.
 در واقع هریک از کسانی که در حوزه کودک با هر درجه و رتبه فعالیت می‌کند این شور و اشتیاق و تفکر را نداشته باشد که علاوه بر برنامه سازی در حوزه مسائل کودک خواسته یا ناخواسته در حال تربیت کودک و معرفی آن به جامعه انسانی است اتفاق تاثیر گذاری رخ نخواهد داد از همین رو وجود این تفکر در ماهیت کیفی برنامه‌هایی که از طریق تلویزیون روی آنتن می‌رود تاثیر بسزایی دارد.

 مسئله تنها تلویزیون نیست بلکه این فرهنگ‌سازی از سوی سایر نهادهای فرهنگی هم نادیده گرفته شده است.
 من فرض را می‌گذارم که تمام نهادهای مربوط به حوزه کودک کار خود را به خوبی انجام می‌دهند ولی با در نظر گرفتن این فرض بازهم به وجود فضایی برای تقویت مجموع فعالیت‌هایی که در حوزه کودک انجام می‌شود نیاز داریم و هیچ فضایی و امکانی تاثیرگذارتر و قابل دسترس‌تر از تلویزیون وجود ندارد، از همین رو وظیفه مسئولان و هنرمندان و افرادی که به نوعی درگیر مسئله کودک اند و در این حوزه صاحب تفکر و ایده هستند به مراتب سنگین‌تر می‌شود من در این رابطه اشاره می‌کنم به صحبت یکی از اساتید که درباره حساسیت رسانه و میزان تاثیرگذاری آن صحبت می‌کرد، این استاد دانشگاه می‌گفت که اگر این رسانه در زمان وقوع حماسه عاشورا حضور داشت این واقعه به شکل دیگری رقم می‌خورد یعنی به این اندازه این تریبون حساس است.

حساسیت یک رسانه یک طرف موضوع است اما آنچه حائز اهمیت است خروجی وقت و هزینه ای است که برای تولید برنامه‌ها صورت می‌گیرد از نگاه شما بازده این فعالیت برای کودکان مفید است؟
بازهم نمی‌توان در خصوص کم و کیف برنامه‌هایی که تولید می‌شود با قاطعیت نظر داد چراکه اگر نگاهی منصفانه داشته باشیم تولیدات قابل قبول برای کودک تولید شده و می‌شود؛ اما مسئله این است که کودکان موجوداتی بسیار حساس هستند و به دلیل کوچک شدن دنیا و در دسترس بودن اطلاعات در روز به دفعات در آماج اخبار و پدیده‌های پر زرق و برق هستند و تمام اخبار و جدیدترین فناوری‌هایی که در جهان اتفاق می‌افتد را با فشار دادن دکمه تلویزیون دریافت می‌کنند ؛ اما دستیابی به امکانات به این معنا است که آیا مخاطب کودک و نوجوان از جهت کیفیت آموزش در شرایط بهتری قراردارند و آیا در نگاه کلی می‌توان به برنامه‌ای که به نام کودک و برای او ساخته شده و روی آنتن می‌رود اعتماد کرد؟ این درحالی است که امکانات موجود با دوران کودکانی که در دهه 60 زندگی می‌کردند قابل مقایسه نیست دورانی که من و همکارانم تنها یک ساعت از روز اجرای برنامه می‌کردیم.

حالا این سئوال مطرح است باتوجه به امکانات امروز آیا کودکان خوشبخت‌تر زندگی می‌کنند آیا به لحاظ روحی و برآورده شدن نیازهای درونی سالم‌تر از گذشته هستند؟
 اگر نگاهی منصفانه به این مسئله داشته باشیم درخواهیم یافت که به معنای واقعی چنین نیست.

 چرا؟
 خیلی واضح است کودکی که در دهه 60 و در شرایط اجتماعی آن روز بزرگ شد نسبت به امروز از کمترین امکانات برخوردار بود او در تلویزیون ملی خود دو شبکه با یک یا دو ساعت برنامه ویژه کودک در شبانه روز داشت، اما در حال حاضر علاوه بر تلویزیون ملی پدیده ماهواره و اینترنت هم با وسعت فراوان وجود دارد.

 ولی به نظر می‌رسد کودک آن دهه 60 نسبت به کودک امروز از شرایط راضی‌تر بود.
 به نوعی می‌توان اینگونه تعبیر کرد چرا که در آن دوران شرایط زندگی به گونه‌ای بود که کودک از طریق رسانه با همان ساعات محدودی که دراختیار داشت مهارت زندگی را می‌آموخت اما در حال حاضر این امر مهم در ساخت برنامه‌های تلویزیونی و حتی سینمایی فراموش شده است و به نظر می‌رسد برنامه سازان در پی آموزش این مهارت به کودکان نیستند و متاسفانه در حال حاضر کودک و نوجوان ما سعی می‌کند به انحای مختلف درست یا غلط اوقات خود را بگذراند.
این درحالی است کودکان دهه 60 از بستر انقلاب می‌آمدند و جنگ را نیز از سر گذراندند و هریک از آنها مسئولیت‌های اجتماعی که در نوع خود قابل توجه و دارای ارزش‌های معنوی بود را بر دوش داشتند و همین مسئله باعث شد اغلب کودکان خود ساخته شوند کودکانی که شاید در آن زمانی که باید کودکی می‌کردند فرصت نداشتند از همین رو من معتقدم به غلط یا درست مفاهیم زندگی در کودکان تعریف شده تر از آن چیزی بود که در حال حاضر شاهد هستیم.

با تعاریفی که ارائه دادید به نظر می‌رسد مقوله رسانه به درست یا غلط سرنوشت‌ساز است.
قطعا همینطور است. رسانه‌های تصویری که از مقوله تصویر، صدا، انواع و اقسام شیوه‌های هنری، تکنولوژی و تمام امکانات و حقه‌های تصویری که می‌تواند سفر به ناممکن را ممکن کند و درنگاه کلی تمام روزنه‌هایی که به روی کودک باز می‌شود تاثیر شگرفی بر سرنوشت کودک دارد و به نوعی برای او تبدیل به نوستالژی خواهد شد.
حالا با توجه به این تعاریف و تفاسیر باید این سئوال را پرسید که آیا افرادی که دست اندرکار تولید برنامه‌های کودک هستند سنگینی وظیفه خود را در مقابل این امر مهم درک کرده‌اند؟ اما متاسفانه در پاسخ به این سئوال باید گفت خیر چرا که بسیاری از فعالان که در عرصه تولید برنامه‌های کودک کار می‌کنند این حوزه را سکوی پرتاب برای دسترسی به فرصت بهتر می‌دانند، اما من شخصا اینگونه فکر می‌کنم که اگر فردی در تلویزیون و در تولید برنامه برای کودکان کار می‌کند باید با وجدان بسیار بیدار و با تاثیر پذیری فوق‌العاده و تعهد و حساسیت مضاعف نسبت به سایر افراد که در حوزه‌های دیگر تلویزیون فعالیت می‌کنند وارد این عرصه رسانه شوند در غیر این صورت حق دیگرانی که جایگاه واقعی درحوزه کار برای کودک را دارند ضایع می‌کنند و در این بین مسئله دردناکتر این است که کسانی هستند که بدون تعهد به اخلاق و وجدان وارد کار در حیطه کودکان می‌شوند.

 برنامه‌های تلویزیون در دهه 60 نقش حیاتی در خانواده‌ها بازی می‌کرد به این دلیل که تعدد رسانه وجود نداشت و همچنین شور و اشتیاق کودکان در تلویزیون محصور شده بود تفکر مجریان برنامه‌های کودک چه تاثیر هم بر اجرا و هم بر شکل گرفتن دیدگاه کودک و خانواده داشت؟
 من از دل جامعه بیرون آمده بودم در خانواده‌ای از طبقه متوسط جامعه بیرون آمده بودم و همین امر باعث برقراری ارتباط  می‌شد، ارتباطی که از طریق مدیومی‌به نام تلویزیون با طیف وسیعی از جامعه برقرار می‌شد، مخاطبی که از جنس واقعی مردم بود.
همین رویارویی کمک فوق العاده‌ای می‌کرد تا مخاطب خود را بشناسیم چرا که من به عنوان یک علاقمند به مقوله کودک و اجرای برنامه‌هایی ویژه کودک و نوجوان از خود مردم سوژه می‌گرفتم و به هیچ عنوان با متن از پیش تعیین شده کار نمی‌کردم؛ چراکه زمانی که از خانه می‌آمدم در خیابان در اتوبوس آدم‌ها را می‌دیدم و بهترین متن و متریال برای اجرا را از خود آنها می‌گرفتم و نکات مطرح را به زبان تلویزیون به مردم معرفی می‌کردم.
من در آن زمان در سایه ارتباط نزدیک با مردم به نوعی کمبودها را می‌دیدم دشواری‌ها را درک می‌کردم البته جوان‌تر از این بودم که مسائل را حلاجی کنم اما حس می‌کردم بد نیست برخی از آنچه می‌بینم را مطرح کنم، در واقع متوجه این مطلب بودم که تلویزیون به عنوان ابزاری همه‌گیر دارای اقبال عمومی‌است و این ویژگی را دارد که مسائل مختلف که جامعه به خصوص کودکان با آن درگیر هستند را مطرح کنم از همین رو از این امتیاز استفاده می‌کردم.

 این نکته را نباید فراموش کرد شبکه رقیب به در عرصه تولیدات کودک وجود نداشت؟
 من هم این نکته را تایید می‌کنم در عرصه تلویزیون به خصوص برنامه‌های کودک و نوجوان رقابت وجود نداشت دو شبکه بود که در ساعت مشخصی از روز برنامه‌هایی را روی آنتن می‌برد ازسوی دیگر تامین برنامه در آن زمان را با آنچه در حال حاضر انجام می‌شود نمی‌توان مقایسه کرد؛ اما با این اوصاف فکر می‌کنم در آن زمان جامعه و به تبعیت از آن رسانه به این میزان درگیر فرم گرایی نشده بود یعنی نوع تفکر انسان‌ها به شکلی که امروز شاهد هستیم به مسائل مادی معطوف نبود.
در آن زمان در سایه زندگی‌ها نوعی معنویت و باور انسانی را می‌دیدیم که در حال حاضر این باور انسانی بی‌نهایت کم رنگ شده است به نظرمن در آن دوران انقلاب و جنگ صفای خاصی به دل‌های مردم بخشیده بود و پیوند زیبایی بین آنها برقرار شده بود درد آدم‌ها درد یک نفر نفر نبود و آدمیزاد تا این اندازه نسبت به یکدیگر بی‌تفاوت نشده بودند ولی متاسفانه این روزها معنویت در تربیت کودکان هم درحال رنگ باختن است.
 
 جذابیت در اجرای برنامه‌های تلویزیون ویژه کودک و نوجوان یکی از فاکتورهای اصلی در جذب مخاطب است ولی متاسفانه جز تعداد انگشت شماری از برنامه‌های عروسکی این جذابیت وجود ندارد ، نظر شما چیست؟
سعی می‌کنم در پاسخ به سئوالات رعایت انصاف را داشته باشم چراکه شاهد تلاش همکاران و افراد مسئول در سازمان صدا سیما هستم که تلاش موثر برای ایجاد تنوع و نوآوری را می‌کنند و برخی از دوستان همکار هم در جهت جذب مخاطب برنامه‌های سازنده ای روی آنتن برده اند و موفق عمل کرده اند؛ به عنوان مثال تلویزیون درحال حاضر مشغول جذب نیروهای جوان در حوزه کودک است و مشغول تربیت نیروهای انسانی است که از نظرمن این رخ داد اتفاق مبارکی است و باید آن را به فال نیک گرفت؛ اما در این بین به نظرمی‌رسد که در انتخاب برخی از این افراد سهل انگاری‌هایی صورت می‌گیرد و تلویزیون به عنوان رسانه ای فراگیر و پرمخاطب محلی برای تجربه کردن شده است این درحالی است که رسانه ای چون تلویزیون ابزاری گران است و این ابزار گران نباید به عنوان سنجش توانایی افراد در حوزه کار در این رسانه به کار گرفته شود چراکه این تجربیات را باید در فضاهای دیگر برای افراد علاقمند ایجاد شود تا علاقمندان خارج از هزینه‌های تولید تلویزیون که متعلق به بیت المال است تجربه‌های لازم را کسب کنند و در نهایت به این نتیجه که آیا به درد این حرفه می‌خورند یا خیر برسند و پس از آن وارد این حرفه شوند؛ به نظرمن نمی‌توان از این امکانات گران قیمت که متعلق به مردم است به نوعی استفاده شخصی کرد البته علاوه بر درنظر گرفتن مسائل مالی، باید مخاطب را نیز درنظر گرفت چون او است که باید وقت، حوصله و سلیقه خود را برای یک برنامه تلویزیونی صرف کند در واقع سالها دوری من از ایران باعث شده این احترام را به انحای مختلف برای مخاطب قائل باشم، بنابراین تلویزیون جای آزمون و خطا نیست.
 
 خانم خامنه چند سال ایران نبودید؟
 15 سال.
 
قطعا وقتی به ایران بازگشتید با تغییرات اساسی در حوزه برنامه سازی برای کودک مواجه شدید.
 قطعا همینطور است به نظر من بهتر است نگاه وسیع تری نسبت به کودک داشته باشیم چراکه پدیده‌های فرهنگی و اجتماعی دستخوش تغییرات خوب و ناخوب شده است ولی متاسفانه تغییرات ناخوب جلوه بیشتری برای شخص من داشت و معتقدم که به معنا واقعی مهرورزی انسان‌ها اندک و انتظارات نابجا از یکدیگر بیشتر شده است.
 
چطور؟
نیازی نیست که من حتما نمونه عینی ذکر کنم چراکه معتقدم که انسان ریزبین بدون اینکه خودش برخورد مستقیم داشته باشند با نگاه به تجربیات دیگران متوجه این مطلب می‌شوند که  مهرورزی در میان مردم کم رنگ شده است و کوچک و ظریف ترین نکات انسانی رعایت نمی‌شود، به نکته ای اشاره می‌کنم که شاید مبین این مطلب باشد من وقتی با عینک طبی در خیابان راه می‌روم مردم مرا با عینک نمی‌شناسند و رفتارهای عجیب و غریبی با یکدیگر و حتی با فرزندان خود را شاهد هستم اما به محض اینکه عینک جادویی را از روی چشمان خود برمی‌دارم رفتار مردم در مواجه با شخص من دگرگون می‌شود یعنی اگر شما به عنوان خبرنگار تعریف دنیای امروز مردم ایران را از من بپرسند می‌توانم راجع به دو شکل متفات رفتار آدم‌ها صحبت کنم از همین رو معتقدم معنویت، مهر و شفقت در اغلب مردم رنگ باخته است و طبیعتا این نوع نگاه در جنبه‌های مختلف علمی‌و فرهنگی و کارکرد آنها نیز تاثیر می‌گذارد.
 
یک اجرای خوب مرهون به کارگیری امکانات موجود در جهت تاثیرگذاری بر مخاطب است اما آنچه از تلویزیون می‌بینیم توجه به این مطلب است که این تاثری گذاری از سوی مجریان به درستی در مخاطب ایجاد نمی‌شود و به عبارت بهتر بردل نمی‌شنید، چرا؟
 قبل از پاسخ به این سئوال باید این نکته را متذکر شوم، زمانی که در سال 58 کار خود را آغاز کردم حقوق ماهانه من دو هزارو پانصد تومان بود و به هرکسی که حقوق مرا می‌پرسید رقم را که می‌گفتم باور نمی‌کرد درحالی واقعا حقوقی که می‌گرفتم همین بود و من هم شکایتی نداشتم چراکه مسئله حقوق به معنای واقعی در مرحله نخست اهمیت نبود چراکه در آن زمان وسوسه‌های مادی و سوداگری بر اندیشه‌ها به این میزان مطرح نبود اما درحال حاضر چنین نیست و شاهد هستم که وقتی درباره حقوق همکاران من در حوزه اجرا صحبت می‌شود مبالغی را بیان می‌کنند که من در زمان خود به خواب هم نمی‌دیدم درواقع به این مسئله فکر نمی‌کردم و از حرفه خود به لحاظ روحی بسیار راضی بودم.
 
اما من پاسخ سئوالم را نگرفتم.
 آنچه گفتم مقدمه ای بر جواب به این سئوال شما بود به اعتقاد من تمایلات بیش از اندازه مادی از سوی برخی از همکاران من باعث شده که روح عدد و رقم بر آنچه روی آنتن می‌رود تاثیر بگذارد؛ ضمن اینکه فراموش نکنیم که بیننده بسیار باهوش و دروبین بسیار صادق است و چون دوربین صادق است صداقت‌ها و ناصادقی‌ها را به درستی منعکس می‌کند به این معنا که  اگر مجری به آنچه می‌گوید باور قلبی نداشته باشد چشمانش او را لو می‌دهد و به راحتی دستش رو می‌شود چون دوربین عدم صداقت و ایمان در گفتار را به وضوح به تصویر می‌کشد, بنابراین اگر قرار است اجرایی موفق باشد باید در کنار فکر کردن برای ادامه حیات به عشق هم فکر شود و اگر عشق در کار جریان داشته باشد قطعا موفق از آب در می‌آید ولی اگرعشق در انجام کار جاری نباشد مخاطب متوجه بی انگیزگی در تولید واجرای برنامه‌ها می‌شود بنابراین نباید منتظر تاثیر شگرف معجزه آسا بود.
 
 حرف آخر....
امیدوارم روزی از راه برسد که همه ما در هر حرفه ای که هستیم با ایمان و تعهد مشغول باشیم و مخاطب را فراموش نکنیم.
 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: mehrnews.com/ پریسا ساسانی
 
مطالب پیشنهادی:
 با آزاده نامداری، مجری برنامه «جمع ما»