امیر و فرزانه بعد از 7 سال صاحب بچه می‌شوند اما طی یك حادثه فرزند خود را از دست می‌دهند. آنها در فرآیند روحی و معرفتی كه در اثر این اتفاق دریافت می‌كنند به این نتیجه می‌رسند كه....
                                                         
سریال «همه بچه‌های ما»، کودکان خیابانی و کودکان کار را محور اصلی خود قرار داده است
توی یكی از كوچه پس‌كوچه‌های بالای شهر، به دنبال در زیتونی رنگ بزرگی می‌گردم كه قرار است «همه بچه‌های ما» را آنجا ملاقات كنم. خیابان پر است از خانه‌های زیبای بالا و بلند. به خانه كه می‌رسم، محمود طائمه مدیر تولید برنامه را می‌بینم. به استقبالم می‌آید و مرا به سمت میزی هدایت می‌كند كه گروه تولید پشت آن نشسته‌اند و خستگی نیمروز را با خربزه‌ای از تن بیرون می‌كنند. ساعت حدود 3 بعدازظهر است و فكر می‌كنم به آخر یكی از سكانس‌های ظهر رسیده‌ام. محل لوكیشن، خانه امیر و فرزانه است.
یعنی خانه‌ای كه2 شخصیت اصلی سریال در آن زندگی می‌كنند و قرار است خیلی اتفاقات در آن رقم بخورد. از حیاط بزرگ به سمت خانه حركت می‌كنم. داخل خانه پر است از اشیای قیمتی. كل خانه زیباست و از مدل چینش خانه برمی‌آید كه صاحب آن، شخص باسلیقه‌ای باشد. نور خانه خیلی كم است. تاجبخش فنائیان پشت دوربین كوچكی نشسته و سكانس مربوط به افتادن دیس چینی از دستان پسربچه‌ای به نام سعید را نظاره می‌كند. دیس چینی از دست سعید پرت می‌شود و چند تكه می‌شود. این سكانس چند بار ضبط می‌شود.

در گوشه‌ای از پذیرایی خانه، علیرضا سبط‌احمدی، تهیه‌كننده سریال ایستاده است. به سراغش می‌روم و درباره انگیزه اولیه ساخت سریال همه بچه‌های ما می‌پرسم. او می‌گوید: همه ما در اطرافمان كودكانی را كه سر چهارراه‌ها یا جاهای دیگر به سختی مشغول كار هستند، می‌بینیم و می‌دانیم كه چه مشكلاتی دارند. زندگی این كودكان تهدید می‌شود و این بچه‌ها قدرت مقابله با ناهنجاری‌های اجتماعی را ندارند.
وی ادامه می‌دهد: همه بچه‌های ما، سریالی نیست كه بخواهد یك بار پخش شود و كنار برود. با پخش این سریال می‌توانیم نگاه اقشار مختلف جامعه و مسوولان را به بچه‌های بد سرپرست ببینیم.
وی در خاتمه سخنانش می‌گوید: نزدیك به 40 درصد كارتصویربرداری شده و تقریبا 11 قسمت از این سریال آماده است.

بچه‌های خیابان، بچه‌های كار
تا قبل از این‌كه تاجبخش فنائیان را ببینم، فكر می‌كردم به علت فشردگی كار روی خوشی نشان ندهد، اما بعد از این‌كه با او صحبت كردم در ذهنم خوش‌برخوردی‌اش را هم به تمام خصوصیاتش اضافه كردم. فنائیان را بیشتر در كسوت كارگردانی تئاتر دیده‌ایم. او در كارنامه كاری خود تئاتر‌هایی همچون «ریچارد دوم»، «لیر شاه» و... را دارد. فنائیان یكی از نویسندگان مجموعه تلویزیونی همه بچه‌های ما نیز است. او استاد دانشگاه هنرهای زیبای دانشگاه تهران است و وقتی از او درباره ایده اولیه این سریال می‌پرسم، می‌گوید: ایده اولیه فیلمنامه این سریال در كلاس نگارش برای تلویزیون در مقطع كارشناسی ارشد شكل گرفت. در این كلاس ما یك موضوع و تم داستانی را انتخاب می‌كنیم و بعد كم‌كم شخصیت‌های قصه را خلق می‌كنیم و در مورد هر كدامشان چیزی می‌نویسیم. از بین شخصیت‌های داستان 8 شخصیت را انتخاب كردیم و جزئیات بیشتری به آنها اضافه كردیم. وی ادامه می‌دهد: باید بگویم فیلمنامه این سریال محصول یك كار گروهی است و روی نگارش آن زحمت زیادی كشیده شده است، با بهزیستی مرتبط بودیم، با روان‌شناسان دائما مشورت می‌كردیم و چون برخی از شخصیت‌های این كار جنبه تخیلی داشت بشدت دنبال نمونه‌های بیرونی واقعی گشتیم و با آنان صحبت كردیم تا شخصیت‌های داستان به واقعیت نزدیك‌تر شده و برای بیننده ملموس‌تر شوند.
وی در مورد داستان سریال می‌گوید: امیر و فرزانه بعد از 7 سال صاحب بچه می‌شوند اما طی یك حادثه فرزند خود را از دست می‌دهند. آنها در فرآیند روحی و معرفتی كه در اثر این اتفاق دریافت می‌كنند به این نتیجه می‌رسند كه همه بچه‌های دنیا می‌توانند بچه‌های آنها باشند به همین دلیل تلاش می‌كنند این بچه‌ها را جمع كنند و یك موسسه تحت نظارت بهزیستی تشكیل می‌دهند. همه بچه‌های ما قالبی اپیزودیك دارد. 6 قسمت اول سریال داستان‌های پی در پی دارد اما بعد از آن داستان‌ها مستقل می‌شوند. ضمن این‌كه یك نخ داستانی درونی كه توسط شخصیت اصلی یعنی امیر و فرزانه آنها را به هم پیوند می‌دهد.

وی ادامه می‌دهد: اپیزودیك به این معنی نیست كه در هر قسمت قصه‌ای كاملا متفاوت را شاهد باشیم. بلكه ضمن این‌كه در هر قسمت داستان یكی از بچه‌های كار و خیابان را نشان می‌دهیم 2 شخصیت اصلی داستان نیز در همه قسمت‌ها حضور دارند.
وی درباره انتخاب بازیگران این سریال نیز اضافه كرد: انتخاب بازیگر براساس ظرفیت بازیگری و خصوصیات رفتاری امیر آقایی و ستاره اسكندری صورت گرفت و به آنها این نقش‌ها پیشنهاد شد. بچه‌های این سریال نیز طی یك فرآیند سه، چهار ماهه از بین 500 نفر انتخاب شدند.
وی در مورد تجربه كار با بچه‌ها می‌گوید: ابتدا فكر می‌كردم این كار خیلی سخت باشد اما وقتی وارد كار شدم دیدم كار در عمل راحت‌تر است. این سریال به لحاظ ساختار، تركیبی از رئالیسم و سوررئالیسم است و مضمونی بدیع دارد كه لازمه این كار است و تمام تلاش خودم را كردم تا در اجرا نیز ساختار، تناسب لازم  با مضمون را داشته باشد.

مرگی كه به زندگی رنگ می‌بخشد
صحبتم كه با فنائیان تمام می‌شود، پسربچه‌ای به سمت ما می‌آید و می‌پرسد «آفیم؟ برم؟» این طور كه نشان می‌دهد خیلی خسته شده است و خبر ندارد تا شب راه زیادی پیش رو دارند. فنائیان در مورد پسر بچه می‌گوید: اسمش سعید است، اسم همان پسربچه‌ای كه از دنیا رفته است. تصادفا شبیه به او نیز هست. این پسربچه، فال‌فروش است و به عنوان اولین پسری كه وارد زندگی امیر و فرزانه می‌شود، جایگزین پسر خودشان نیز می‌شود.
نگاهی به دور و برم می‌اندازم. جز ستاره اسكندری كه با لباسی سراسر سیاه روی مبل سفید خانه لم داده است كسی در صحنه نیست. او دارد با آب و تاب چیزی را برای 2 نفر از دست‌اندركاران تولید تعریف می‌كند. امیر آقایی اما توی حیاط است. او هم سیاه‌پوش است. متوجه می‌شوم سكانسی كه قرار است گرفته شود، مربوط به وقتی است كه این دو نفر تازه پسرشان را از دست داده‌اند. آقایی گوشه‌ای نشسته و خیلی آرام به جایی خیره شده است. اولش از این‌كه خلوتش را به هم می‌ریزم حس خوبی ندارم، اما بعد وقتی تقاضای صحبت با مرا رد می‌كند، كمی از بار عذاب وجدانم كم می‌شود. ستاره اسكندری را پیدا می‌كنم. به سمتش می‌روم و با این‌كه می‌دانم استراحت می‌كند درباره نقشش در این سریال می‌پرسم. كمی مكث می‌كند اما بعد از زنی می‌گوید كه پسرش را در یك حادثه از دست می‌دهد. او می‌گوید: بعد از مرگ فرزند این زن به تمام بچه‌های دنیا علاقه‌مند می‌شود و همه آنها را بچه‌های خودش می‌داند. او نقطه قوت این سریال را پرداختن به مساله و معضلات اجتماعی واقعی در جامعه كه اتفاقا زیاد هم هستند، می‌داند.

زندگی با سپیدی ادامه دارد
دیگر وقت استراحت گروه رسیده است. كم‌كم همه متفرق می‌شوند و تنها تداركات می‌مانند و چند دوربین كه حالا جایشان عوض می‌شود و یكی پشت در نصب می‌شود و یكی دیگر پشت میز. در فهرست حاضران در سكانس آن روز كه پشت در نصب شده است نام محمد پورحسن را می‌بینم. سراغش را كه می‌گیرم متوجه می‌شوم در یكی از اتاق‌های خانه خوابیده است. منتظر می‌مانم تا بیدار شود. در این فاصله فرصتی پیدا می‌كنم تا به دور و بر خانه چرخی بزنم و با دقت به دكور این خانه بزرگ نگاه كنم. اولین چیزی كه توجهم را جلب می‌كند رنگ سپیدی است كه به وسایل خانه غالب شده است؛ پرده‌های حریر سپید، مبل‌های سپید و شمع‌های سپید كه سراسر خانه چیده شده‌اند. كتابخانه‌ای بزرگ نیز آن طرف‌تر است و با پرده‌ای سپید تزئین شده است. همه جای خانه تابلو‌های نقاشی نصب شده است. سراغ خسرو خورشیدی طراح صحنه می‌روم. حتم دارم پشت این همه سپیدی چیزی نهفته شده است. او می‌گوید: فرزانه وكیل است و امیر معمار. در طراحی دكور نیز به سمتی رفتیم كه به نوعی اصالت خانوادگی و سلیقه خاص آنها را نشان دهیم. سپیدی دكور نیز نگاه مثبت و آرام آنها را نشان می‌دهد. نگاه آنها به مقوله مرگ متفاوت است تا آنجا كه در مراسم ختم نیز زمانی كه از فضای عمومی خارج می‌شوند در فضای خصوصی خودشان خانه را با شمع‌های سپید تزئین می‌كنند كه این نشان‌دهنده ادامه زندگی توسط آنهاست.
صحبتم با طراح صحنه تمام می‌شود. حالا سپیدی صحنه برایم معنادار شده است. آن طرف‌تر محمد پورحسن را می‌بینم كه حالا آماده ایفای نقش است. سراغش می‌روم. درباره نقشش می‌گوید: نقش ابراهیم را بازی می‌كنم كه معمار ساختمان است. از داربست زمین افتاده و پاهایش در گچ است. پسرش در قبرستان، گلفروشی می‌كند تا خرج زندگی را دربیاورد. یك روز خانم و آقایی متشخص وارد خانه این پسرك می‌شوند و آنها از مرد می‌خواهند كه همراه پسرش به خانه آنها بیاید و مدتی با آنها زندگی كند و داستان ابراهیم از همین جا آغاز می‌شود... وی ادامه می‌دهد: داستان این سریال به موضوعاتی اجتماعی و به روز می‌پردازد. داستانی بدیع و نو دارد. بدیع از این نظر كه ما كمتر شاهد سریالی هستیم كه بچه‌ها محور اصلی آن باشند، اما در همه بچه‌های ما علاوه بر دستمایه قرار دادن آسیب‌های اجتماعی، به بچه‌ها - آن هم كودكان آسیب‌پذیر جامعه- به عنوان محور اصلی سریال پرداخته شده است.




گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
  
منبع: jamejamonline.ir


مطالب پیشنهادی:
نگاهی به سریال «یك لحظه دیرتر»
گزارشی از عوامل مجموعه تلویزیونی «سهمی برای یك دوست»
گفت وگو با انوشیروان ارجمند بازیگر سریال پشت كوه‌های بلند
همه چیز درباره سریال‌های شبکه دوم سیما در سال 91 +عکس
درباره سریال پشت كوه‌های بلند