شیرینیهای زندگی فراموش نمیشود
باید در دهه 60 زندگی میكردید و مخاطب تلویزیونی بودید كه فقط صاحب دو شبكه بود. این دو شبكه هم تا بعد از ظهر نوارهای رنگی بیبرنامگی را با حاشیه صوتی ممتد نشانتان میدادند و تازه بعد از آن، عكسهای گمشدگان همراه با نام و تاریخ ناپدیدشدن آنها پخش میشد و بعد مجری تلویزیون پشت میزی كوچكتر از خودش روی صفحه تلویزیون ظاهر میشد تا با اعلام برنامه، خانوادهها را به دیدن برنامههایی كه قرار است تا شب پخش شود، دعوت كند.
میدانستید دوشنبه در تقویم برنامههای هفتگی تلویزیون چه مفهومی داشت؟ دوشنبه روزی بود كه به نام یك مجموعه پرطرفدار ایرانی ثبت شده بود؛ مجموعه خانوادگی «آینه» كه به مفهوم واقعی كلمه، مناسب مخاطب هدف خود یعنی خانوادههای ایرانی بود.
باید بپذیریم در آن مقطع با وجود كم بودن تنوع برنامهها و محدودیت گزینههای انتخاب، مخاطب به نوعی مجبور و محكوم به تماشای هر آنچه از تلویزیون پخش میشد، بود.
اما همان برنامهها از وجه كیفی و بخصوص رعایت اصول اولیه تعریف شده برای ارتباط با مخاطب آن زمان تلویزیون، آثاری قابل قبول بودند.
مهمترین دلیل یاد كردن از مجموعه آینه و اكثر آثار آن مقطع نیز به همین وجه برمیگردد؛ به تأثیری كه این برنامهها در شكلگیری خاطرات آن زمان در ذهن تك تك افراد خانوادهها داشتند.
هرچند بخشی از این تأثیر به نوستالژی گذشته و آنچه مخاطب آن روزگار (از بزرگ تا كوچك) در فاصله این سی سال بزرگ شدن از دست داده، بازمیگردد اما نباید این نكته را نادیده گرفت كه چنین مجموعههایی بخصوص در زمان حال كه تنوع و قدرت انتخاب مخاطب بالا رفته، میتوانند از وجه كیفی و مضمونی مورد ارزیابی بهتری قرار بگیرند.
مجموعه تلویزیونی آینه به كارگردانی غلامحسین لطفی با هدفی برگرفته از نام سریال در واقع قصد داشت آینهای باشد از رفتارهای روزمره مردم در اجتماع كوچك خانواده و ارتباطات بین افراد كه گاه روابط چند خانواده و دوست و آشنا و همسایه را در برمی گرفت.
همان وجهی كه امروز و بخصوص با افزایش حجم تولیدات تلویزیون بشدت مورد توجه قرار میگیرد؛ یعنی پرداختن به روابط ایرانی در درون یك خانواده ایرانی با جنس مسائل اینجایی و قابل لمس.
این نكته یكی از مهمترین ویژگیهایی بود كه در این سریال بهگونهای شفاف و روشن به تصویر درآمد و ما به ازای واقعی داشت.
وقتی این ویژگی را در كنار حجمی از مجموعههای امروزی قرار میدهیم كه در همان اولین گام دچار مشكل دوری از نمونههای واقعی و اینجایی هستند، این ویژگی مفهوم جدید و عمیق تری پیدا میكند كه همان تكیه بر اصالتها در سریال آینه است.
بازگشت به اصالتهای خودی و هر آنچه ریشه در بنیادی ترین وجوه رفتاری و كرداری ما دارد و برآمده از فرهنگ و رفتارشناسی ماست، هیچگاه كهنه نمیشود و ما را به آنچه هستیم و داشتههایمان امیدوار میكند.
این وجه مهمترین نكتهای است كه در كنار نوستالژی گذشته و خاطره بازی، یادآوری مجموعه آینه را به تجربهای آرامشبخش تبدیل میكند.
اگر كتاب جامعهشناسی خودمانی حسن نراقی برجستهترین و در عین حال جزئیترین رفتارهای ما ایرانیان را در قالب كلمات یك كتاب به رخمان میكشد و همچون آینه دراماتیزه شدهای روحیات و رفتارهای ما به زبان تصویر و درام است.
مجموعهای كه این آینه را مقابل دیدگان مخاطب قرار داد تا از تماشای خود با همه نقاط قوت و ضعف و در واقع با برجستهترین ویژگیهای خود آشتی كند و در مرحله اول آنها را بپذیرد تا اگر زمینهای مساعد فراهم شد، بتواند آنها را تقویت یا برطرف كند یا حداقل به آنها اشراف داشته باشد.
با چنین ایدهای البته دراندازه تلویزیون دهه 60 كه طبعا ممیزی سخت تر و محدود كنندهتر بود، طبعا یكسری از رفتارهایی كه میتوانند امروز بهدلیل رخ نمایی در جامعه و مجموعهها و فیلمها آزاردهنده شده باشند، خود به خود از گردونه درامپردازی حذف شدند و مضامین محدود شد به مسائلی كه هرچند به نظر سهل ممتنع میآیند، اما اگر منصف باشیم، همانها در رفتارهای امروز درون خانوادههای ما كمرنگ و محو شدهاند.
یكی از این روحیات و ارزشها، احترام به بزرگتر و در اندازه بزرگتر حضور بزرگترها و افراد مسن در كنار خانوادههاست كه در جای خود میتواند حلال مشكلات جوانها باشد.
اما امروز، هم خانواده و هم جامعه بتدریج این رفتار را پس میزند و انعكاس آن هم اینكه به جای سریال ساختن درباره اهمیت چنین حضوری مجموعههایی با محوریت خانه سالمندان ساخته شدند و میشوند.
شاید مهمترین نكتهای كه بخصوص از تحلیل مجموعه آینه و مجموعههای اینچنینی در زمان حال میتواند مورد توجه قرار بگیرد، این باشد كه سریالسازی (و در اندازه بزرگتر فیلمسازی) در این سرزمین بیش از هر چیز تابعی از شرایط روز است كه باید هم باشد، اما آنچه فراموش شده این نكته ظریف است كه هنرمند، درامپرداز، كارگردان، نویسنده، برنامهساز و... امتیازش این است كه شاخكهای حسی قویتری دارد و باید یك قدم از مردم عادی، زمان حال و روزمرگیها جلوتر باشد.
در چنین شرایطی است كه میتوان امید داشت در كنار وجه سرگرمیسازی، همراه كردن مخاطب و... به شكلی غیرمستقیم مخاطب را به یك مقصد روشن و هموار پیش براند، وگرنه نشان دادن همه آن چیزی كه هست و همگان میدانند و خود به نوعی درگیر و غرق آن هستند فی نفسه امتیاز و هوشمندی هنرمند را نشان نمیدهد.
انتخاب ساختار روایی كه به سادهترین شكل ممكن یعنی میاننویس، دو روی سكه یك زندگی را به تصویر میكشید، این امتیاز را داشت كه بدون درگیر كردن ذهن مخاطب برای باز كردن گرهی پیچیده یا كنار هم قرار دادن قطعات پازل، ذهنش را بسپارد به تفاوتها و تضادها و از دل این قیاس بتواند به یك تحلیل شخصی از كلیات و جزئیات برسد.
شاید بتوان همین ساختار روایی ابتدایی را یكی از وجوه موفقیت و مقبولیت این مجموعه نزد مخاطب تلویزیون آن زمان بدانیم؛ مخاطبی كه خواهناخواه ذهنش متأثر از شرایط روز اجتماع و جامعه، به نوعی خطكشی شده بود؛ خطكشی بین بد و خوب، زشت و زیبا، سیاه و سفید و... در واقع روزگاری كه رنگ خاكستری كمتر خودنمایی میكرد.
در چنین شرایطی این ویژگی خواسته یا ناخواسته كمك كرد تا مخاطب در کمترین زمان ممكن بدون وعظ و خطابه و شعارهای مستقیم بتواند داستانی دراماتیزه از روزمرگیها و مسائل خود و اطرافیانش را دنبال كند و جالب تر اینكه غم و غصه پایان و سرانجام تلخ شخصیتها و قصه را نخورد.
چراكه میدانست «زندگی شیرین میشود» در انتظار است و شخصیتهای نمایشی این شانس را دارند كه برخلاف تجربه زندگی واقعی، خشتی را كه از اول كج نهادهاند، بردارند و عمارتی نو بنا كنند.
طبیعتاً این ویژگی برای مخاطب دهه شصتی كه در معرض بحرانهای اجتماعی همچون جنگ بود، نوعی آرامش خاطر و ثبات درونی به همراه داشت كه میتوانست روح امید را در ناخودآگاهش فعال كند؛ مخاطبی كه نیاز داشت این امید به او داده شود كه میتوان بدون تاوان گران به آرامش رسید و جبران كرد.
به نظر میآید اگر بخواهیم با همین شیوه - زندگی شیرین میشود - مجموعههای امروز تلویزیون را حداقل در ذهنمان مرور كنیم و به نقاط امید و ثباتی كه ذهن خسته مخاطب امروز نیاز دارد برسیم، كار با یك میاننویس و جابهجا كردن یك آجر یا تغییر نگاه یك یا چند كاراكتر به زندگی ممكن نباشد!
بپذیریم بخش اعظم مجموعههای امروز ما در همان بخش اول و روی تلخ سكه زندگی متوقف شدهاند و در واقع همه در حال تكرار موقعیتهای بحرانی و بی ثبات و متزلزلی هستند كه متأسفانه مخاطب را با همه ترسها و نگرانیهای تشدید شده تنها میگذارند بدون آنكه این اطمینان و آرامش را به او بدهند كه این سكه روی دیگری هم دارد و زندگی میتواند شیرین شود.
راوی بیادعا
هنوز هم وقتی به الگوی یك مادر هوشمند كه دختر نازپرورده اش را به شكلی دراماتیك در موقعیت كنش و حركت قرار میدهد، فكر میكنم، یاد یكی از مادران همین مجموعه آینه میافتم كه در قابلمه غذایی كه به شكل پنهانی برای مهمانان دختر تازه عروسش فرستاد به جای غذا، كتاب آشپزی گذاشت و دختر ماند و تصویر دروغینی كه مقابل همسر و خانواده شوهر و دوستان از دستپخت و خانه داری خود ساخته بود و كتاب آشپزی در دست! این راهكار پیشنهاد نویسنده بود برای خروج از این بن بست و البته رفتاری كه هم مادر را از یك كاراكتر كلیشهای جدا و هم دختر را از انفعال خارج كرد.
مجموعه آینه با تكیه بر همین رفتارهای ساده و عام كه خود به خود امتیازی به جهت ملموس و قابل درك بودن به كار میداد، ادعای عجیب و غریبی در ساختار و لحن و شیوه بیان این مضامین هم نداشت.
در واقع شاید بتوان گفت شیوه روایت هوشمندانه آن كه متناسب با مسائل مطرح شده، ساده و بیتكلف بود باعث شد به نوعی ظرف و مظروف یكدیگر را كامل كنند.
باید در دهه 60 زندگی میكردید و مخاطب تلویزیونی بودید كه فقط صاحب دو شبكه بود. این دو شبكه هم تا بعد از ظهر نوارهای رنگی بیبرنامگی را با حاشیه صوتی ممتد نشانتان میدادند و تازه بعد از آن، عكسهای گمشدگان همراه با نام و تاریخ ناپدیدشدن آنها پخش میشد و بعد مجری تلویزیون پشت میزی كوچكتر از خودش روی صفحه تلویزیون ظاهر میشد تا با اعلام برنامه، خانوادهها را به دیدن برنامههایی كه قرار است تا شب پخش شود، دعوت كند.
میدانستید دوشنبه در تقویم برنامههای هفتگی تلویزیون چه مفهومی داشت؟ دوشنبه روزی بود كه به نام یك مجموعه پرطرفدار ایرانی ثبت شده بود؛ مجموعه خانوادگی «آینه» كه به مفهوم واقعی كلمه، مناسب مخاطب هدف خود یعنی خانوادههای ایرانی بود.
باید بپذیریم در آن مقطع با وجود كم بودن تنوع برنامهها و محدودیت گزینههای انتخاب، مخاطب به نوعی مجبور و محكوم به تماشای هر آنچه از تلویزیون پخش میشد، بود.
اما همان برنامهها از وجه كیفی و بخصوص رعایت اصول اولیه تعریف شده برای ارتباط با مخاطب آن زمان تلویزیون، آثاری قابل قبول بودند.
مهمترین دلیل یاد كردن از مجموعه آینه و اكثر آثار آن مقطع نیز به همین وجه برمیگردد؛ به تأثیری كه این برنامهها در شكلگیری خاطرات آن زمان در ذهن تك تك افراد خانوادهها داشتند.
هرچند بخشی از این تأثیر به نوستالژی گذشته و آنچه مخاطب آن روزگار (از بزرگ تا كوچك) در فاصله این سی سال بزرگ شدن از دست داده، بازمیگردد اما نباید این نكته را نادیده گرفت كه چنین مجموعههایی بخصوص در زمان حال كه تنوع و قدرت انتخاب مخاطب بالا رفته، میتوانند از وجه كیفی و مضمونی مورد ارزیابی بهتری قرار بگیرند.
مجموعه تلویزیونی آینه به كارگردانی غلامحسین لطفی با هدفی برگرفته از نام سریال در واقع قصد داشت آینهای باشد از رفتارهای روزمره مردم در اجتماع كوچك خانواده و ارتباطات بین افراد كه گاه روابط چند خانواده و دوست و آشنا و همسایه را در برمی گرفت.
همان وجهی كه امروز و بخصوص با افزایش حجم تولیدات تلویزیون بشدت مورد توجه قرار میگیرد؛ یعنی پرداختن به روابط ایرانی در درون یك خانواده ایرانی با جنس مسائل اینجایی و قابل لمس.
این نكته یكی از مهمترین ویژگیهایی بود كه در این سریال بهگونهای شفاف و روشن به تصویر درآمد و ما به ازای واقعی داشت.
وقتی این ویژگی را در كنار حجمی از مجموعههای امروزی قرار میدهیم كه در همان اولین گام دچار مشكل دوری از نمونههای واقعی و اینجایی هستند، این ویژگی مفهوم جدید و عمیق تری پیدا میكند كه همان تكیه بر اصالتها در سریال آینه است.
بازگشت به اصالتهای خودی و هر آنچه ریشه در بنیادی ترین وجوه رفتاری و كرداری ما دارد و برآمده از فرهنگ و رفتارشناسی ماست، هیچگاه كهنه نمیشود و ما را به آنچه هستیم و داشتههایمان امیدوار میكند.
این وجه مهمترین نكتهای است كه در كنار نوستالژی گذشته و خاطره بازی، یادآوری مجموعه آینه را به تجربهای آرامشبخش تبدیل میكند.
اگر كتاب جامعهشناسی خودمانی حسن نراقی برجستهترین و در عین حال جزئیترین رفتارهای ما ایرانیان را در قالب كلمات یك كتاب به رخمان میكشد و همچون آینه دراماتیزه شدهای روحیات و رفتارهای ما به زبان تصویر و درام است.
مجموعهای كه این آینه را مقابل دیدگان مخاطب قرار داد تا از تماشای خود با همه نقاط قوت و ضعف و در واقع با برجستهترین ویژگیهای خود آشتی كند و در مرحله اول آنها را بپذیرد تا اگر زمینهای مساعد فراهم شد، بتواند آنها را تقویت یا برطرف كند یا حداقل به آنها اشراف داشته باشد.
با چنین ایدهای البته دراندازه تلویزیون دهه 60 كه طبعا ممیزی سخت تر و محدود كنندهتر بود، طبعا یكسری از رفتارهایی كه میتوانند امروز بهدلیل رخ نمایی در جامعه و مجموعهها و فیلمها آزاردهنده شده باشند، خود به خود از گردونه درامپردازی حذف شدند و مضامین محدود شد به مسائلی كه هرچند به نظر سهل ممتنع میآیند، اما اگر منصف باشیم، همانها در رفتارهای امروز درون خانوادههای ما كمرنگ و محو شدهاند.
یكی از این روحیات و ارزشها، احترام به بزرگتر و در اندازه بزرگتر حضور بزرگترها و افراد مسن در كنار خانوادههاست كه در جای خود میتواند حلال مشكلات جوانها باشد.
اما امروز، هم خانواده و هم جامعه بتدریج این رفتار را پس میزند و انعكاس آن هم اینكه به جای سریال ساختن درباره اهمیت چنین حضوری مجموعههایی با محوریت خانه سالمندان ساخته شدند و میشوند.
شاید مهمترین نكتهای كه بخصوص از تحلیل مجموعه آینه و مجموعههای اینچنینی در زمان حال میتواند مورد توجه قرار بگیرد، این باشد كه سریالسازی (و در اندازه بزرگتر فیلمسازی) در این سرزمین بیش از هر چیز تابعی از شرایط روز است كه باید هم باشد، اما آنچه فراموش شده این نكته ظریف است كه هنرمند، درامپرداز، كارگردان، نویسنده، برنامهساز و... امتیازش این است كه شاخكهای حسی قویتری دارد و باید یك قدم از مردم عادی، زمان حال و روزمرگیها جلوتر باشد.
در چنین شرایطی است كه میتوان امید داشت در كنار وجه سرگرمیسازی، همراه كردن مخاطب و... به شكلی غیرمستقیم مخاطب را به یك مقصد روشن و هموار پیش براند، وگرنه نشان دادن همه آن چیزی كه هست و همگان میدانند و خود به نوعی درگیر و غرق آن هستند فی نفسه امتیاز و هوشمندی هنرمند را نشان نمیدهد.
انتخاب ساختار روایی كه به سادهترین شكل ممكن یعنی میاننویس، دو روی سكه یك زندگی را به تصویر میكشید، این امتیاز را داشت كه بدون درگیر كردن ذهن مخاطب برای باز كردن گرهی پیچیده یا كنار هم قرار دادن قطعات پازل، ذهنش را بسپارد به تفاوتها و تضادها و از دل این قیاس بتواند به یك تحلیل شخصی از كلیات و جزئیات برسد.
شاید بتوان همین ساختار روایی ابتدایی را یكی از وجوه موفقیت و مقبولیت این مجموعه نزد مخاطب تلویزیون آن زمان بدانیم؛ مخاطبی كه خواهناخواه ذهنش متأثر از شرایط روز اجتماع و جامعه، به نوعی خطكشی شده بود؛ خطكشی بین بد و خوب، زشت و زیبا، سیاه و سفید و... در واقع روزگاری كه رنگ خاكستری كمتر خودنمایی میكرد.
در چنین شرایطی این ویژگی خواسته یا ناخواسته كمك كرد تا مخاطب در کمترین زمان ممكن بدون وعظ و خطابه و شعارهای مستقیم بتواند داستانی دراماتیزه از روزمرگیها و مسائل خود و اطرافیانش را دنبال كند و جالب تر اینكه غم و غصه پایان و سرانجام تلخ شخصیتها و قصه را نخورد.
چراكه میدانست «زندگی شیرین میشود» در انتظار است و شخصیتهای نمایشی این شانس را دارند كه برخلاف تجربه زندگی واقعی، خشتی را كه از اول كج نهادهاند، بردارند و عمارتی نو بنا كنند.
طبیعتاً این ویژگی برای مخاطب دهه شصتی كه در معرض بحرانهای اجتماعی همچون جنگ بود، نوعی آرامش خاطر و ثبات درونی به همراه داشت كه میتوانست روح امید را در ناخودآگاهش فعال كند؛ مخاطبی كه نیاز داشت این امید به او داده شود كه میتوان بدون تاوان گران به آرامش رسید و جبران كرد.
به نظر میآید اگر بخواهیم با همین شیوه - زندگی شیرین میشود - مجموعههای امروز تلویزیون را حداقل در ذهنمان مرور كنیم و به نقاط امید و ثباتی كه ذهن خسته مخاطب امروز نیاز دارد برسیم، كار با یك میاننویس و جابهجا كردن یك آجر یا تغییر نگاه یك یا چند كاراكتر به زندگی ممكن نباشد!
بپذیریم بخش اعظم مجموعههای امروز ما در همان بخش اول و روی تلخ سكه زندگی متوقف شدهاند و در واقع همه در حال تكرار موقعیتهای بحرانی و بی ثبات و متزلزلی هستند كه متأسفانه مخاطب را با همه ترسها و نگرانیهای تشدید شده تنها میگذارند بدون آنكه این اطمینان و آرامش را به او بدهند كه این سكه روی دیگری هم دارد و زندگی میتواند شیرین شود.
راوی بیادعا
هنوز هم وقتی به الگوی یك مادر هوشمند كه دختر نازپرورده اش را به شكلی دراماتیك در موقعیت كنش و حركت قرار میدهد، فكر میكنم، یاد یكی از مادران همین مجموعه آینه میافتم كه در قابلمه غذایی كه به شكل پنهانی برای مهمانان دختر تازه عروسش فرستاد به جای غذا، كتاب آشپزی گذاشت و دختر ماند و تصویر دروغینی كه مقابل همسر و خانواده شوهر و دوستان از دستپخت و خانه داری خود ساخته بود و كتاب آشپزی در دست! این راهكار پیشنهاد نویسنده بود برای خروج از این بن بست و البته رفتاری كه هم مادر را از یك كاراكتر كلیشهای جدا و هم دختر را از انفعال خارج كرد.
مجموعه آینه با تكیه بر همین رفتارهای ساده و عام كه خود به خود امتیازی به جهت ملموس و قابل درك بودن به كار میداد، ادعای عجیب و غریبی در ساختار و لحن و شیوه بیان این مضامین هم نداشت.
در واقع شاید بتوان گفت شیوه روایت هوشمندانه آن كه متناسب با مسائل مطرح شده، ساده و بیتكلف بود باعث شد به نوعی ظرف و مظروف یكدیگر را كامل كنند.
www.seemorgh.com/culture
منبع: jamejamonline.ir
مطالب پیشنهادی:
مطالب پیشنهادی:
یانگوم سازی در حوالی اصفهان!
ستاره اسکندری برای همه بچه ها مادری میکند!
از خاطرات «کارآگاه درک» تا «معاون کلانتر»
گفتگو با صداپیشه «ببعی» و «همساده» / خودم شیرازی هستم! (+عکس)
گفت و گو با مهدی باقربیگی درباره یک اتفاق تلخ
ستاره اسکندری برای همه بچه ها مادری میکند!
از خاطرات «کارآگاه درک» تا «معاون کلانتر»
گفتگو با صداپیشه «ببعی» و «همساده» / خودم شیرازی هستم! (+عکس)
گفت و گو با مهدی باقربیگی درباره یک اتفاق تلخ