لادن طباطبایی را وقتی می‌بینم كه به من می‌گوید لباسم خاكی شده است. در حال تكاندن خاك‌هاست كه سر صحبتمان باز می‌شود و...
 

علم به روایت تصویر
تنور سریال سازی این روزها در ولایت تلویزیون داغ است. تا نانوا كه باشد و خمیرش چه. اگرچه گاه خمیر مرغوب هم نان خوب نمی‌دهد. نانوا اگر نانوا نباشد، نان یا خمیر است یا سوخته. حالا چه خمیر ارزان به تو داده باشند و چه از آن نوع كه نانش روزگاری بركت سفره همه بود و امروز طعام از ما بهتران.
 
سریال «فاكتور هشت» كه از 20 شهریور كلید خورده، از جمله كارهایی است كه به واسطه موضوع علمی ‌و پزشكی خود و با پیش‌زمینه‌ای كه برخی كارهای ارائه شده در زمینه معرفی خدمات و كارآمدی نظام كه پروژه ای چندان موفقی نبود ایجاد كرد، به نوعی از همان ابتدا فضای مخاطب گریزی در اطراف خود شكل می‌دهد اما آنچنان كه ما شنیدیم و دیدیم، گویا داستان قرار نیست ما را در فضای خشك و خسته‌كننده تحقیقات علمی‌سرگردان كند.
داشتن یك موضوع انسانی از یك سو و حساسیت‌های رضا كریمی‌از سوی دیگر، تمام این پیشداوری‌های ذهنی را از تو می‌گیرد تا تو امروز منتظر باشی و شاید هم روزی همراه!
برای هماهنگی با گروه تنها یك شهاب علی‌بخشی به عنوان مدیر تولید كافی است كه هیچ سنگ بزرگی مانع راهت نباشد. اگرچه رضا جودی به عنوان تهیه كننده، راهت را از وجود خرده سنگ‌ها هم هموار می‌كند.
آنها را در یك روز سرگردان میان تابستان و پاییز و در نقطه ای دور از شلوغی شهر پیدا می‌كنم. در دانشگاه آزاد اسلامی‌ حصارك كه وقتی از راه‌های پر پیچ و خم میان تپه‌های آن بالا می‌روی، خیال می‌كنی آموختن برای نسل ما این روزها چه رنج عمیقی است. اگر چه در نظام آموزشی ما خود مفهوم غریبی هم هست.
رفت و آمد دانشجوها در راهروهای دراز آزمایشگاه و جریان عادی زندگی متخصصان فردا، خبری از حضور یك گروه فیلمبرداری در آزمایشگاه نمی‌دهد. اما همین‌كه در جستجو برای یافتن عوامل سریال، چشمت به عبور سیمی ‌از گوشه دیوار بیفتد و مسیر رد شدن آن را دنبال كنی، كم كم سر و كله آدم‌هایی را پیدا می‌كنی كه حضورشان درهر جا و هر زمان، در ارتباط با هنرشان شكل می‌گیرد.
اگر در آزمایشگاه یك دانشگاه خارج از نقشه وكاخ سلطنتی شاهان گذشته، خیابان‌های شلوغ شهر و یا دكورهای ساخته شده درگوشه و كنار یك آبادی هم كه باشند، همه آن مكان‌ها تنها قرار است بستر روایتشان باشد.
سینك نه چندان بزرگ
آزمایشگاه هم دیگر به جای لوله و وسایل دیگر آزمایشگاهی، دوستان دیگری مثل عطر خوش چای و نمكدان و قاشق و چنگال پیدا كرده است. در گوشه دیگری از اتاق، ردیف لباس‌های آویزان بر ریل آهنی، قلمرو طراح لباس را مرز بندی كرده است و میز وسط آزمایشگاه، به جای كالبد شكافی گونه‌های گیاهی و جانوری، جای طرح ریختن داستان و برنامه‌ریزی‌های مداوم و چای خوردن و هر آن چیز دیگری است كه در خدمت پادشاهی‌اند به نام: كارگردان!
اما داستان دارد در جای دیگری روایت می‌شود. در آزمایشگاه كوچكی كه برای رفتن به آنجا باید در انتهایی سالن را به آرامی‌ باز كنی، به آهستگی از پله‌ها و از كنار آدم‌های كه به طور پراكنده روی پله‌ها نشسته‌اند بگذری و در بالایی‌ترین و انتهایی‌ترین نقطه ساختمان به اتاقی برسی كه شبیه اتاق شیروانی قصه‌های قدیمی ‌است. اما آنقدر آدم دورو برش را گرفته است كه خیال نمی‌كنم كسی از پنجره روبه‌رو، برای خرگوش‌های توی اتاق، غذاهای رنگارنگ بیاورد.
بازی در اتاق خرگوش‌ها
مونیتور رضا كریمی‌ و دم و دستگاه صدابرداری جواد مقدس در پاگرد كوچك پله‌ها و درست پشت در بسته اتاق قرار دارند. فقط دوربین محمد افسری داخل اتاق است و جز او می‌توانم از پنجره كوچك آن، ستاره اسكندری و كورش سلیمانی را هم ببینم و البته صداهایی هم می‌شنوم. مثل این‌كه كسی گفته باشد: صبر كن! نباید هیچ كس از این موضوع با خبر شود!
در اتاق كه باز می‌شود، از لابه‌لا‌ی بچه‌های گریم و صحنه داخل می‌شوم و به یكی از قفس‌های گوشه اتاق تكیه می‌كنم و زل می‌زنم به تمرین بازیگرها و خرگوش‌های توی قفس. هوای اتاق گرفته است و بوی عجیبی می‌دهد كه فكر می‌كنم تنها برای خرگوش‌ها قابل تحمل باشد. بیشتر بچه‌های گروه ماسك زده‌اند. همین‌كه در رفت و آمد عوامل جابه‌جا می‌شوم، چشمم می‌افتد به موش‌های سفید كوچكی كه در قفس‌های پشت سر من وول می‌خورند و یكهو از جا می‌پرم.
اسكندری و سلیمانی در حال تمرین حركات را برای خودشان و یكدیگر توضیح می‌دهند. كریمی‌هم حالا به كمك آنها آمده است.
این‌كه كی موبایل باید زنگ بزند، كی قفس خرگوش را از روی میز بردارد، كی و كجا و چگونه و...
دوباره همه اتاق را ترك می‌كنیم برای تمرین دوباره.
 چكار داری می‌كنی؟
 دارم عوضش می‌كنم .
 این‌كار درست نیست خانم دكتر، این كار خلاف است‌
 مگر خودت ندیدی چطوری داشتند پروژه را منحل می‌كردند
هنوز از داستان چیز زیادی دستگیرم نشده است. خرگوش‌ها توی این سر و صدا از جایشان جنب نمی‌خورند. اما موش‌ها انگار ترسیده‌اند. تفاوت‌هایشان مثل تفاوت احساس ما در روزهای تعلیق میان 2 فصل است. پاییز كم كم از راه رسیده است و نمی‌شود مرز مشخصی میان سرما و گرما كشید. برخی لباس گرم پوشیده‌اند و برخی هنوز رخت و لباس تابستانی به تن دارند.
كریمی‌ می‌گوید : همانجایی كه قفس را برداشتی خیلی خوب است. مخاطبش ستاره اسكندری است كه گویا نقش یك دكتر به نام مائده ایرانمنش را بازی می‌كند. بازیگری كه یك روز به نیت متوقف نشدن پروژه سیروس مقدم، پذیرفت كه در نقش نرگس كه پیش از آن مرحوم پوپك گلدره آن را بازی می‌كرد، ظاهر شود. با همه سرو صداها و دلهره‌هایی كه همان روزها سریال نرگس ایجاد كرده بود. خبرها نوشتند: از فردا ستاره اسكندری در نقش نرگس ظاهر می‌شود و همان كار زمینه شناخت او را در تلویزیونی فراهم كرد كه پیش از آن هم در سریال‌هایی چون خانه شماره 13، ماه مهربان، ایستگاه و حامی آن را آزموده بود.
تمرین بارها تكرار می‌شود. مقدس درباره بالا و پایین رفتن صدا، به بازیگرها یادآوری می‌كند. كوروش سلیمانی در یك فرصت كوتاه روی پله‌ها می‌نشیند تا دیالوگش را حفظ كند. اگرچه عكاس روزنامه به او مجالی نمی‌دهد. از پژمان بازغی و قطب‌الدین صادقی و ایرج راد و حسن جوهرچی، دیگر بازیگران سریال خبری نیست.
رضا كریمی‌گوشه‌ای نشسته و به فكر فرو رفته است. ساختن سریالی با موضوع پیشرفت‌های پزشكی برای تلویزیون از جانب كارگردان «انعكاس»، «تب» و «هزاران زن مثل من» البته ما را هم به فكر می‌برد.
فیلمنامه تمام نشده: هرگز!
كارگردان سریال «فاكتور هشت» درباره انتخاب داستانی كه بر محور تحقیقات علمی ‌و پزشكی نگاشته شده است می‌گوید:
داستان سریال به واسطه تازگی موضوع یكی از نقاط قوت كار بود. اگرچه این موضوعات این خطر را هم می‌تواند داشته باشد كه تماشاگر را جذب نكند. اما در واقع مكملی در كنار موضوع اصلی بود كه همان روابط خانوادگی و عاطفی است و من فكر می‌كنم این دو موضوع در كلیت تبدیل به مجموعه‌ای شده است كه برای تماشاگر جذاب است.
كریمی‌ درباره نحوه شخصیت‌پردازی در داستان سریال هم می‌گوید:
یكی از مواردی كه ما را برای كار امیدوار كرد این بود كه ما با یك قصه كامل مواجه بودیم و این خودش زمینه‌ای را فراهم می‌كرد كه پیش از تولید و فیلمبرداری از نظر شخصیت‌پردازی روی قصه كار كنیم. البته در عین فیلمبرداری هم ما تلاش كردیم اگر نقاط ضعفی در شخصیت‌پردازی‌ها وجود دارد آنها را بپوشانیم. اما كلیت كار درست بود و شروع و پایان و ارتباط اجزای قصه بخوبی در آمده بود. جزییات را هم سعی كردیم در بازنویسی‌های قبل از فیلمبرداری رفع كنیم. به هر حال من وقتی وارد كار شدم كه فیلمنامه كامل بود. البته نظراتی هم داشتم كه برخی از آنها توسط گروه فیلمنامه نویسی اصلاح شد و برخی را هم خودمان در حین كار رفع كردیم.
خرگوش شناسی آقای مجری‌
كوروش بعد از حركت یك كات بگذار!
كوروش شروعش را یك هیجان بگذار مثل تمرین‌ها. آره خوب است....
كوروش این‌طور جابه‌جایی توی كادر خوب نیست‌.
بهترین تصویری كه من از بازی كوروش سلیمانی در ذهن دارم، نقش كوتاه او در «اتوبوس شب» است. همیشه در یك كلیت قوی، جزییات هم به خوبی دیده می‌شوند. این روزها كوروش سلیمانی غیبت تصویرش را با حضور در برنامه «سینما یك» جبران كرده است. اگر چه تعداد حضورش در سینما و تلویزیون و تئاتر، عدد بی‌شماره‌ای است، اما امروز گاهی یك حضور موفق در سینما و تلویزیون نیازمند زمینه‌هایی است كه همه آن البته به توانایی‌های بازیگر بر نمی‌گردد. رموز و فوت و فنی دارد كه اهالی سینما خودشان خوب می‌شناسند. بعد ازآن دیگر مساله وارد شدن به بازی است یا خارج شدن از دور.
اولین شناخت ناخودآگاه در آغازین لحظه‌های برخورد با سلیمانی، نوع ادب و فروتنی خاصی است كه این روزها در میان برخی اهالی این سمت و سو، با توهم حرفه‌ای شدن، رنگ می‌بازد.
برای گفتگو با او كه مدت‌ها در نشریات مختلف به نقد تئاتر و نوشتن مقاله نیز پرداخته است، آغاز كردن گفتگو با موضوع درد دیرینه نوشتن، شاید در واقع  میل گفتن همان حرف‌هایی است كه برای نگفتن هستند . اما درباره نقش او در این سریال هم البته حرف می‌زنیم:
نقش دكتر رضا احسان، از معدود نقش‌هایی است كه شخصیت‌پردازی خوبی در داستان دارد و به سبب لحظات ویژه حسی و رفتاری، توان بازیگری را به چالش می‌كشد.
سلیمانی می‌گوید دیالوگ‌های هر سكانس را شب قبل مطالعه می‌كند. اما حفظ نمی‌كند. چرا كه به نظر او حفظ كردن دیالوگ‌ها سر صحنه تازگی خاصی دارد. از نظر او اگرچه باید دیالو گ‌ها را شخصی و قابل بیان كرد، اما او به كار كارگردان احترام می‌گذارد و معتقد است نویسنده به متن خود اشراف كامل دارد. برای همین میزان تغییری كه با مشاوره كارگردان در دیالوگ‌ها می‌دهد خیلی محسوس نیست.
وقتی از او درباره پذیرفتن بازی در سریالی كه ممكن بود به خاطر زمینه علمی‌دارای جذابیت زیادی نباشد می‌پرسم، می‌گوید كه این مساله برای خودش نیزاهمیت داشته است. اما بعد از خواندن متن متوجه می‌شود، زمینه‌های رفتاری و انسانی و بعد اجتماعی و اخلاقی كار خیلی پررنگ‌تر است.
 دور زدن ممنوع!
لادن طباطبایی را وقتی می‌بینم كه به من می‌گوید لباسم خاكی شده است. در حال تكاندن خاك‌هاست كه سر صحبتمان باز می‌شود و می‌رسد به «فاكتور هشت».
او نقش دكتر آذر را به عهده دارد كه پزشكی است اهل تحقیق، جاه طلبی، پایبند به اصول، تیز هوش و موشكاف.
به زعم او نمی‌شود دكتر آذر را یك نقش منفی دانست. فقط باید بدانی كه به سبب همان تیزهوشی نمی‌شود او را دور زد.
طباطبایی به بازی در راه وروش از پیش تعیین شده اعتقادی ندارد. می‌گوید بازی در موقعیت و در تقابل با سایر بازیگرها شكل می‌گیرد. او اول شخصیت را می‌شكافد، درك می‌كند و بعد می‌گذارد در وجودش ته نشین شده و از فیلترهای درونی اش بگذرد تا به مرحله عمل برسد. مرحله ای كه آغاز قضاوت ما برای نتیجه حاصل شده از این سیر معنوی و راه پر پیچ و خم درونی هم هست.
به همین سبب به قول او آذر می‌توانست یك شكل دیگر باشد، یك برداشت دیگر، اما شكلی كه حالا او به فعلیت می‌رساند؛ شخصیتی است كه در عین جدیت، شیرین است و از موضع زن بودن خودش دور نمی‌شود.
سخت‌ترین كار دنیا!
وقت ناهار، در كنار عوامل یك سریال، وقت گوش كردن به بحث‌هایی است كه گاهی تكراری‌اند مثل بحث خرید خانه در حاشیه‌های خوش آب و هوای شهر تهران كه این روزها خیلی از آدم‌های عاصی شهر خاكستری را به خود مشغول كرده است یا گوش كردن به شوخی‌های رضا جودی، تهیه‌كننده سریال كه فكر می‌كنم چهر‌ه‌اش در هر پروژه‌ای تغییر می‌كند. مثلا حالا اصلا شبیه روزهای سخت ساخته شدن «اغما» نیست و می‌تواند در آرامشی كامل، كنار عوامل گروهش بنشیند و درباره بازیگری نظر بدهد كه معتقد است سخت ترین كار دنیاست. این را در پاسخ به یكی از بچه‌های پشت صحنه می‌گوید كه گویا گفته است: كاش بازیگر بودیم!
وبعد هم می‌رسد به خاطره روزی كه گویا قصد داشته ریش‌هایش را بزند و دنبال مجید اسكندری می‌گشته است و باقی ماجرا... اسكندری هم كه روبه‌روی او نشسته می‌گوید: اصلا همه را بزن یك ریش مصنوعی برایت بگذاریم.
بیرون از اتاق همه چیز در حالت تعلیق است. دو تا از دانشجوها از یكی از عوامل نام سریال را می‌پرسند و می‌روند. برخی‌هایشان هم در اتاق‌های دیگر در حال ایجاد محیط كشت برای باكتری‌ها هستند.
بازیگرها دوباره به اتاق خرگوش‌ها می‌روند و زندگی در هر دوسوی دوربین ادامه می‌یابد. چه آن سوی دوربین كه قصه نگاشته شده «فیاض موسوی»، «سینا وزیری» و «مهرداد نیكنام» است و چه این سو كه قصه سرنوشت است.
سرنوشتی كه در آن برای برخی از آدم‌ها، بیمار هموفیلی بودن و كمبود داروی فاكتور هشت دیگر قصه آن قصه گوها نیست.
 
 
 
 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: جام جم آنلاین