بعد از "خانه ای با طرح نو" با اجرای رامبد جوان و اشكان خطیبی، دیگر لازم نیست برای به خاطر آوردن چهره خطیبی خیلی فكر كنیم. خطیبی از خواننده های مجله نیز هست و از اینكه در رویداد در هفته، ضرغامی را عمو عزت صدا میزنیم، حال میكند. حالا او با گل های گرمسیری از پس یك نقش اول مثبت خوب برآمده. مصاحبه با خطیبی در لابه لای روزهای پركارش، فرصت طولانی ای نبود اما سعی كردیم درباره موضوع های اصلی گلهای گرمسیری و شخصیت "رسول" با او حرف بزنیم. البته بخش زیادی از حس و حال حرف های خطیبی هنگام تبدیل حرفهاش به نوشته از بین رفت. او با اینكه روزها مشغول بازی در فیلم سینمایی "به هدف شلیك كن" و شب ها هم مشغول تمرین نمایش "مانیفست چو" است، با هیجان درباره جنوب و جنوبی ها حرف میزد.
2 سالی كه در قسمت های اول سریال دیده ایم، سال هایی هستند كه تا به حال هیچ سابقه تصویری از آنها نداشته ایم. چطور آن فضاها را پیدا كردید؟
فكر میكنم پیدا كردن آن فضاها چندان ربطی به بازیگر ندارد. فضا را اول فیلمنامه نویس خلق میكند و بعد كارگردان آن را اجرا میكند؛ ضمن اینكه شاید آن سال ها برای گروه سازنده مهم بود ولی حقیقتش من چندان به آن فكر نمیكردم كه داستان در آن سال ها اتفاق میافتد. محور اصلی، یك داستان و رابطه عاشقانه بود كه قرار بود گره هایی هم سر آن رابطه ایجاد شوند؛ از جمله به كما رفتن دختر، شروع جنگ، گیر افتادن مادر پسر و ... خب، مسلما این پس زمینه، داستان را جذاب تر میكند. دو برهه روزهای بعد از انقلاب و جنگ، دو برهه مهم در تاریخ ما هستند كه به ما كمك كردند ضمن به تماشا نشستن آن روزها، داستان هم جذاب تر شود.
منظورمان این بود كه چی كار كردید؟
فقط كمی با پدرم درباره آن روزها صحبت كردم. گریم خانم شیرازی هم خیلی كمك كرد و به هر حال، آقای عسگرپور هم كاملا با آن فضاها آشنا بود چون خودش در آن سال ها زندگی كرده و جوان بود. بیشترین مشورتی كه از پدرم گرفتم، درباره روابط دختر و پسرها در آن روزها بود چون به هر حال، رسول یك جوان شهرستانی است كه به تهران آمده و پدر من هم در آن سال ها، هم دانشكده های زیادی داشت كه شمالی، جنوبی یا ... بودند. سعی كردم اطلاعاتی درباره روابط دانشجویان آن دوره بگیرم.
حسین مجد هم رنگ و نوع لباس ها را خیلی خوب انتخاب كرده بود و طراحی لباس و صحنه هم بیشتر كمك میكرد در فضا قرار بگیرم. وقتی عوامل و انتخاب ها درست انتخاب شده باشد، معمولا همه چیز خوب پیش میرود.
حسین مجد هم رنگ و نوع لباس ها را خیلی خوب انتخاب كرده بود و طراحی لباس و صحنه هم بیشتر كمك میكرد در فضا قرار بگیرم. وقتی عوامل و انتخاب ها درست انتخاب شده باشد، معمولا همه چیز خوب پیش میرود.
البته ما جزییات، زیادی درباره روابط دانشجویان آن روزها نمیبینیم.
بله. روابط و اتفاقات مربوط به فضای دانشگاه فیلمنامه هم بیشتر از این نبود.
یكی از ویژگی هایی كه باعث شده شخصیت رسول باور نكردنی بشود، خوب از كار در آمدن لهجهاش است. این لهجه را چطور پیدا كردید؟
یك ماه و خرده ای قبل از اینكه كارم شروع شود با گروه به جنوب رفتم. در شهر میچرخیدم تا فضاها را پیدا كنم . بعد از چند روز شروع كردم به ادای لهجه جنوبی ها را درآوردن كه خیلی هم بد بود ولی این كار را ادامه دادم. بیشترین چیزی كه در جنوب با آن برخورد كردم، این بود كه جنوبی ها میگفتند ما را چرا اینطوری بازی میكنید؟ شاكی بودند كه ما كی اینطوری حرف میزنیم. من تمام آن روزها انرژیام را برای پیدا كردن لهجهام گذاشتم تا زمان فیلم برداری پلان ها به لهجه ام فكر نكنم. عملا از هفته دومی كه در جنوب بودم، جنوبی حرف میزدم؛ چه بلد بودم ،چه بلد نبودم ،چه درست حرف میزدم چه غلط؛ مثلا بعضی از واژه ها اصلا در زبان جنوبی نیست اما من میگفتم و آنهایی كه جنوبی بودند و دور و بر من بودند- مثل راننده و بازیگران جنوبی- كلمه هایم را تصحیح میكردند. اولین باری كه با آقای عسگرپور صحبت كردم وقتی بود كه میخواستم سكانسی را كه بازنویسی كرده بودم بخوانند؛ وارد اتاق آقای عسگرپور شدم و شروع كردم جنوبی حرف زدن. آقای عسگرپور خنده اش گرفته بود و میخواست بخندد اما وقتی دید من جدی ام خنده اش را خورد و بعد از آن روز من با آقای عسگرپور و با تمام عوامل و حتی در ساعت های استراحت و و ناهار هم جنوبی حرف میزدم. چند بار هم با گوشی موبایلم كه در جیبم مخفی كرده بودم، حرف های عادی مردم شهر را ضبط كردم. الان یك آرشیو 17-18 قطعه ای از آن لهجه ها را دارم. به هر حال تمام سعیام این بود كه درانتها جنوبی ها از بازیام ناراحت نباشند.
البته انتقاد خیلی ها به لهجه رسول مربوط به وقتی است كه رسول تهرانی حرف میزند.
خب هر كسی اگر یك بار جنوب برود، میبیند كه جنوبی ها وقتی با آدم های غیرجنوبی دارند حرف میزنند لهجه ندارند، لحن دارند؛ خیلی عادی مثل تهرانی ها حرف میزنند و فقط لحن دارند. من فكر میكنم چون خیلی ها پیش زمینه چندان درستی از لهجه جنوبی ندارند و نهایتا اطلاعاتشان درباره جنوب از فیلم ها و سریال هایی است كه دیده اند، توقع لهجه غلیظ دارند كه ما نمیخواستیم به آن سمت برویم.
در بین حرف هایتان گفتید سكانس ها را بازنویسی میكنید. چطور؟ چرا؟
اصلا قصد توهین به فیلمنامه نویس ها و كارگردان ها را ندارم. همه آنهایی كه با من كار كردهاند، حسن نیت مرا در این باره دیده اند. برایم مهم است كه چه دیالوگی از دهنم بیرون میآید؛ چون نوع صحبت كردن هر كسی و ادبیات هر كسی، شخصیت او را میسازد و مشخص میكند اما متاسفانه در بیشتر فیلمنامه ها آدم ها شبیه هم حرف میزنند. به همین دلیل ترجیح میدهم دیالوگ هایم را بازنویسی كنم. اولین باری كه فیلمنامه را خواندم به آقای عسگرپور گفتم كار خوبی است و مطمئنا میتواند بهتر از این هم شود. ولی دیالوگ ها را دوست ندارم. به هر حال خدا را شكر، من این توانایی را دارم یا یاد گرفته ام كه یك سكانس را بازنویسی كنم. این پیشنهاد را به آقای عسگرپور دادم، گفت بنویس ببینم چه میشود. من هم نوشتم و دیدند و خوششان آمد و اینطوری كار ادامه پیدا كرد.
جز این بازنویسی درباره نقشتان و كل سریال چه تبادل نظرهایی با آقای عسگر پور داشتید؟
خب واقعیت این است كه كارگردان های زیادی در سینما و تلویزیون وجود ندارند كه اهمیت كار گروهی را بدانند و متوجه باشند كه فیلم ساختن مثل نقاشی نیست كه به تنهایی پالت دست بگیرد و اثری خلق كند. در فضای ساختن یك سریال و یا فیلم سینمایی، همه عوامل از آبدارچی كه چای میآورد تا عوامل پشت دوربین، تا خود كارگردان و بازیگر، مهم و تاثیر گذارند و آقای عسگر پور از معدود كسانی هستند كه معنای كار گروهی را درك میكنند؛ مثلا بیشتر سكانس هایی كه مربوط به من و هم دانشگاهیام (مهران نائل) بود فی البداهه بازی كردیم. آقای عسگرپور دستمان را باز گذاشت. سكانس را برای خودمان و فیلم بردار و صدابردار تعریف میكردیم و بعد حركت! آقای عسگرپور در این زمینه خیلی خوب بودند؛ با هم راحت بودیم و جاهایی كه لازم بود بازیگر را مهار میكردند و نكته هایی را گوشزد میكردند. فكر میكنم تمام گروه همین حس همراهی و همكاری را داشتند.
نظر كارگردان
حس خوبی داشت
عسگرپور:" بارها هنگام ساخته شدن گل های گرمسیری میگفتند كار، كار دفاع مقدس است. من نمیخواستم تابع كلیشه های سینمای دفاع مقدس باشم. قهرمان داستان من، جوانی بود كه پیش از انقلاب به دانشگاه رفته بود، رگه های مذهبی هم داشت. برای نقش رسول دنبال چهره متفاوتی بودم كه باید درست انتخاب میشد. وقتی دستیارم اشكان خطیبی را پیشنهاد كرد، اولین تصویرهایی كه به ذهنم آمد، تصویرهایی از بازی او بود كه عمدتا مثبت نبودند اما ترجیح دادم خودش را از نزدیك ببینم و بعد تصمیم بگیریم. وقتی برای اولین بار اشكان را دیدم، حس خوبی به من منتقل كرد و خودش هم به نقش رسول ابراز علاقه كرد".
حس خوبی داشت
عسگرپور:" بارها هنگام ساخته شدن گل های گرمسیری میگفتند كار، كار دفاع مقدس است. من نمیخواستم تابع كلیشه های سینمای دفاع مقدس باشم. قهرمان داستان من، جوانی بود كه پیش از انقلاب به دانشگاه رفته بود، رگه های مذهبی هم داشت. برای نقش رسول دنبال چهره متفاوتی بودم كه باید درست انتخاب میشد. وقتی دستیارم اشكان خطیبی را پیشنهاد كرد، اولین تصویرهایی كه به ذهنم آمد، تصویرهایی از بازی او بود كه عمدتا مثبت نبودند اما ترجیح دادم خودش را از نزدیك ببینم و بعد تصمیم بگیریم. وقتی برای اولین بار اشكان را دیدم، حس خوبی به من منتقل كرد و خودش هم به نقش رسول ابراز علاقه كرد".
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: مجله نسیم هراز/ شماره 35
بازنشر اختصاصی سیمرغ
مطالب مرتبط:
دلایل دیده شدن گلهای گرمسیری از نگاه بازیگر نقش ناهید
گزارشی از پشت صحنه سریال «گلهای گرمسیری» عسگرپور
بهنوش طباطبایی از گلهای گرمسیری میگوید
هومن كیایی با نقش ناصر چهره شد!