او با چهره معصومانه‌اش از یك سو و رویاها و آرزوهای بزرگی كه در سر می‌پروراند از سوی دیگر، تصویر كارگردان را از قهرمان اصلی قصه خود ترسیم كرده است. گرچه گاهی احساس می‌شود...

«به كجا چنین شتابان» ابوالقاسم طالبی گویی خود ابتدا مصداق این سخن قرار گرفت، چرا كه این مجموعه قرار بود پیش از اینها و در ایام ماه رمضان روی آنتن برود و این البته با مناسبتی بودن داستان نیز همخوانی داشت. طالبی در سینما نیز به نوعی فیلم‌های مناسبتی می‌سازد؛ مثلا همین آخری، یعنی دست‌های خالی كه مناسب پخش در ایام محرم است. البته این تاخیر به شكل دیگری جبران شد و سریال به كجا چنین شتابان، همزمان از شبكه‌های دوم و پنجم پخش می‌شود كه این خود می‌تواند تجربه تازه‌ای در شیوه پخش مجموعه تلویزیونی تلقی شود.
 
این سریال در تولید نیز با تاخیر اجرایی مواجه شد و دلیل آن هم مرگ خسرو شكیبایی بود كه طالبی قصد داشت از او به عنوان یكی از بازیگران اصلی سریال استفاده كند. او پیش از نیز در دست‌های خالی تجربه همكاری با مرحوم شكیبایی را داشت. اگرچه سریال به كجا چنین شتابان در فضایی متفاوت با دست‌های خالی روایت می‌شود و اساسا به 2 گونه مختلف تعلق دارند، اما كارگردان تلاش كرده تا تصویری سینمایی از این داستان ارائه دهد و ساختار تلویزیونی آن را بشكند. این سریال 25 قسمتی كه هر بخش آن 45 دقیقه‌ است، بی‌ارتباط با دنیای شخصی كارگردان نیست و به نوعی بازتولید گفتمان ایدئولوژیك ابوالقاسم طالبی در تلویزیون است كه در ساختار زمینه‌ای اجتماعی روایت می‌شود و در واقع دغدغه اخلاقی كارگردان را در مناسبات اجتماعی و انسانی بررسی می‌كنند. در واقع، به كجا چنین شتابان را می‌توان دارای 2 سویه اجتماعی و اخلاقی دانست كه به اعتقاد نگارنده از 2 منظر تكراری است؛ اول در شیوه و ژانر روایت كه در سال‌های اخیر مدام شاهد هستیم كه در لبه خانواده و جامعه به صدور یك بیانیه اخلاقی اقدام می‌كند و به جای این‌كه این انگاره‌ها و گزاره‌های اخلاقی در ساختاری داستانی دراماتیزه شود، خیلی رو و مستقیم به مخاطبان تحمیل می‌شود و بیننده در همان ابتدا احساس می‌كند كه یك زبان ناصح و ارشادگر دائم می‌خواهد او را به تایید یك گزاره اخلاقی تشویق كند.
 
دوم این‌كه این سریال بازتولید همان گفتمان همیشگی طالبی در سینماست كه بدون توجه به مقتضیات تلویزیون، قصه خود را روایت می‌كند. البته طالبی در انتخاب بازیگرانش هوشمندانه عمل می‌كند و تركیب مناسبی از بازیگران را با توجه به شخصیت‌پردازی قصه كنار هم می‌چیند. آهو خردمند یا همان عزیزخانم در نقش یك مادربزرگ، با توجه به مهربانی و معصومیتی كه در چهره‌اش هست، به دل می‌نشیند. همچنین رضا رویگری كه توانایی خود را در نقش‌های منفی در فیلم و سریال‌های دیگر به اثبات رسانده نیز گزینش درستی بود برای یك سرمایه‌دار به عنوان نماد بورژوازی ظالم. البته در تصویری كه از او ارائه می‌شود كمی اغراق شده و موقعیت او را بیشتر به رئیس یك باند مافیایی نزدیك كرده است. فریدون احتشام شباهت‌هایی به شخصیت رضا رویگری در فیلم بوتیك هم دارد.
 
در نهایت، انتخاب بابك حمیدیان در نقش جوانی كه می‌خواهد یك‌شبه ره صدساله را طی كند، قابل توجه است. او با چهره معصومانه‌اش از یك سو و رویاها و آرزوهای بزرگی كه در سر می‌پروراند از سوی دیگر، تصویر كارگردان را از قهرمان اصلی قصه خود ترسیم كرده است. گرچه گاهی احساس می‌شود نوعی ظاهربینی و سطحی‌نگری در رفتار او دیده می‌شود كه شاید به تلقی كارگردان از نسل جوان مربوط می‌شود و نوعی یكدستی و یكسونگری در شخصیت‌پردازی او دیده می‌شود كه در عین زرنگ دانستن خود، خیلی زود و كودكانه فریب می‌خورد. او نمادی از جوانان احساسی و هیجانی است كه نوعی شتاب‌زدگی در آنها وجود دارد و البته همین شتاب‌زدگی است كه گاهی زمینه سقوط آنها را فراهم می‌آورد. طالبی اگرچه به سمت یك داستان اجتماعی درباره نسل جوان رفته است اما قصه دست‌كم این امتیاز را دارد كه به جای طرح مساله ازدواج و عشق‌های دختر و پسری، تفكر، رویكرد و نگاه به زندگی را در نگاه غالب جوان امروزی، بویژه طبقه متوسط شهری محور كار خود قرار ‌دهد. البته تعاملات و تضادهای اجتماعی را نیز در نسبت سنت و مدرنیته در ذات خود پنهان دارد و در فرآیند قصه بازگو می‌كند. بابك حمیدیان جوان سردرگمی است كه در میانه سنت و اخلاقیات و ارزش‌های آن از یك سو ایستاده و عزیزخانم مادربزرگش نماد تجسم‌یافته آن ارزش‌هاست. دنیای مدرن و پرزرق و برق در شخصیت فریدون احتشام تجلی می‌یابد.
البته طالبی، سویه تاریك و منفی مدرنیته را به تصویر می‌كشد و از این منظر می‌توان به یك‌بعدی بودن اندیشه حاكم بر قصه انتقاد كرد و این‌كه چرا در سریال‌های ما، این تصویر كلیشه‌ای غالب شده كه اساسا سرمایه‌داران و افراد متمول آدم‌های بدی هستند و در مقابل، هر كسی كه به دنیای سنت یا طبقه پایین‌تر جامعه تعلق دارد، خوب و مثبت است؟ تجربه‌ای كه كارگردان شكل اعتقادی و ایدئولوژیك‌تر آن را در دست‌های خالی تجربه كرده بود. به طور كلی طالبی به چالش‌های اعتقادی و برساخته آن كه در مناسبات عاطفی و اجتماعی خود را نشان می‌دهند علاقه‌مند است و همواره هشدار و نصیحت در آثار او نمود دارد؛ منتها گاهی صدای این تلنگرها آنقدر بلند است كه به جای بیداری و هشدار به مخاطب او را آزار می‌دهد. شاید این نگاه ژورنالیستی به مسائل اجتماعی و خانوادگی در عنوان سریال هم قابل درك باشد؛ عنوانی كه از نام شعری از استاد شفیعی‌كدكنی گرفته شده و با مصرع شعری دیگر كه «حكایت همچنان باقی است»، به پایان می‌رسد و به طور تلویحی تداوم وضعیت موجود را مورد تایید قرار می‌دهد. با این حال، نباید از كشش اثر به دلیل بازی‌های قابل قبول بازیگران سریال غافل بود در عین این‌كه نمی‌دانم آیا این سریال می‌تواند سرعت مخاطبانی را كه در مسیری غلط (به زعم كارگردان) قرار دارند كند كند یا حكایت همچنان ادامه می‌یابد!
 
 گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: jamejamonline.ir
 
مطالب پیشنهادی:
«سكه‌های شانس» در جیب سوراخ سیامك!
یادداشت مهراوه شریفی‌نیا درباره هنرمند و آشپزباشی
با ترانه، بی‌ترانه!
نگاهی به سریال‌های تاریخی به بهانه پخش سریال «در چشم باد»
افول یا طلوع یك ستاره؟!