داستان این سریال كه با بازی نغمه بدوی و كارتیا كعده درباره میشل ابوفاضل، دیپلمات لبنانی مقیم ایران است كه به همراه همسرش آیدا برای تعطیلات و دیدن اقوام به لبنان باز می‌گردد. اما حادثه‌ای مسیر زندگی آنها را به هم می‌ریزد...
 
تلویزیون پس از تجربه انواع و اقسام سریال‌سازی و توجه به مضامین و ژانرهای گوناگون كه از سریال‌های 90 شبی تا ژانر ماورایی و معناگرا را دربر می‌گیرد یا حتی تنوع بخشی به زمان و نحوه پخش سریال‌ها كه شامل طرح زوج و فرد هم شده بتدریج میزانسن خود را در جغرافیایی فرامرزی گسترش داده و مضامین و سوژه‌های خود را بسط مكانی می‌دهد.
 این البته تجربه و آزمون خوبی در سریال‌سازی است هم از این لحاظ كه تنوع دیگری در ساخت مجموعه‌های تلویزیونی به وجود می‌آید و از كلیشه‌ای و تكراری بودن رها می‌شود و هم از این حیث كه به تبلیغ و ‌ترویج سینمای ایران در كشورهای دیگر كمك كرده و به معرفی محصولات تلویزیونی ما دست‌كم در كشورهای همسایه دامن می‌زند منتها به شرطی كه این همكاری در ساخت بیش از هر چیز به لحاظ دراماتیك و كاركردهای سرگرم‌كننده رسانه‌ای كارآمد باشد و در درجه اول بتواند رضایت مخاطب را تامین كند. اصلا بیش از این باید این جنس از فیلم یا سریال‌ها در مرحله اول بتواند مخاطب را متوجه خود كند و پای تلویزیون بنشاند.
 
اتفاقی كه درباره سریال سایه‌های شهر مرتضی آتش زمزم رخ نداده است. البته همین كه او جسارت این تجربه را كرده و به سمت ساخت سریالی دوجانبه پرداخته قابل تقدیر است اما شیوه پرداخت او به سوژه خوب از آب درنیامده و قصه كشش و تعلیق لازم را برای درگیر كردن مخاطب با خط داستانی سریال ندارد. هرچند آتش زمزم برای این‌كه سوژه اصلی كه در پس زمینه داستان در جریان است جاذبه‌ای خلق كند یك درام عاشقانه را بستر روایت خود قرار می‌دهد تا مولفه‌های داستانی دیگر مثل بحث موساد و انرژی اتمی و مباحث سیاسی ـ امنیتی دیگر به جذابیت درام لطمه نزند چرا كه اساسا مخاطبان ایرانی به ویژه در تلویزیون و سریال‌ها به دنبال ملودرام و طنز و ژانرهای سرگرم‌كننده دیگر هستند تا مثلا طرح و روایت برخی مسائل سیاسی و علمی مگر این‌كه این هسته در قالب یك پوسته دراماتیك جذابی بسته بندی شود.
كارگردان البته این كار را می‌كند اما آن گیرایی و «آن» لازم كه انگیزه پیگیری و دنبال كردن قصه را در مخاطب برانگیزاند دیده نمی‌شود. بخشی از این كاستی به شیوه بازیگری در سایه‌های شهر برمی‌گردد كه خیلی تئاتری و نمایشی و تصنعی است و حتی استفاده از صداهای خوب در دوبله هم نتوانسته است آن را جذاب و باورپذیر سازد.
قطعا حضور خسرو خسرو شاهی به عنوان مدیر دوبلاژ، امتیاز بزرگی برای این سریال است كه می‌تواند بسیاری از ضعف‌ها و كاستی‌ها در بازی بازیگران یا شیوه كارگردانی را پپوشاند و فراتر از این حتی جاذبه و قدرت بیشتری به كاراكترهای قصه بدهد اما این مساله در سایه‌های شهر به چشم نمی‌خورد.
زمزم دست روی موضوعی گذاشته كه بالقوه، ظرفیت نمایشی خوبی دارد. داستان این سریال كه با بازی نغمه بدوی و كارتیا كعده درباره میشل ابوفاضل، دیپلمات لبنانی مقیم ایران است كه به همراه همسرش آیدا برای تعطیلات و دیدن اقوام به لبنان باز می‌گردد. اما حادثه‌ای مسیر زندگی آنها را به هم می‌ریزد. در واقع این قصه هم از پتانسیل نهفته در سوژه‌های سیاسی ـ امنیتی برخوردار بوده كه از یك نوع پیچیدگی و رمز و راز برخوردار است و هم این‌كه مشتركات تاریخی سیاسی ایران و لبنان می‌تواند به این جذابیت دامن بزند.
 
علاوه بر آن درام عاشقانه همواره برای مخاطبان ایرانی دارای جاذبه لازم بوده و قطعا تلفیق این دو باهم می‌توانست به روایت قصه‌ای جذاب منتهی شود اما كارگردانی اثر و جنس و كیفیت نقش آفرینی بازیگرانش به این نقطه مطلوب ختم نشده است برای درك بهتر این معنا می‌توان فیلم به رنگ ارغوان و سریال وفا را با این فیلم سنجید و مقایسه كرد.
فضای كلی داستان در این سریال را با سوژه فیلم به رنگ ارغوان مقایسه كنید یعنی ‌تركیب و تضاد عشق و سیاست و وظیفه و عاطفه و... كه پیرنگ مشتركی با این سریال دارد اما گرما و جاذبه آن دو را در شیوه روایت و كارگردانی اثر مقایسه كنید با این سریال.
البته مدیوم سینما با تلویزیون متفاوت است و هركدام مقتضیات خود را دارد اما به هر حال سنخیت مضمونی این اثر امكان مقایسه را به ما می‌دهد. اما نگاهی بیندازید یا به یاد بیاورید سریال وفا ساخته محمد حسین لطیفی را كه آن هم در كشور لبنان ساخته شده بود و توانایی آن را در جذب مخاطب ببینید كه به یكی از ماندگارترین سریال‌های تلویزیونی بدل شد.
خوب شاید حضور بازیگران ایرانی و آشنای وطنی در این جذابیت بی‌تاثیر نبود اما به لحاظ ساختاری در اینجا هم یك مساله سیاسی و اعتقادی با درام عاشقانه تلفیق می‌شود با این تفاوت كه نحوه پرداخت و شیوه روایت كارگردان از این موقعیت آنقدر كشش و جاذبه دارد كه مخاطب را راضی نگه می‌دارد. اگر هویت بازیگران و مضمون سایه‌های شهر را لحاظ نكنیم خود كارگردانی اثر مشكل دارد.
 
مثلا در یك سكانس گفتگو كه دو بازیگر در نزدیك هم قرار دارند و می‌توان با یك نمای بسته و میان شات این صحنه را به تصویر كشید دوربین دائم از صورت یكی به چهره دیگری در رفت و آمد است كه هم ببینده را خسته می‌كند و هم نمی‌تواند هدف كارگردان را كه شاید ایجاد هیجان و دلهره به تماشاگر باشد، تامین كند.
اساسا سایه‌های شهر ریتم كندی دارد كه با توجه به بیگانه بودن فضا و مناسبات انسانی در لبنان برای مخاطب ایرانی مزید بر علت می‌شود تا در نهایت این سریال ملال انگیز و كشدار شود. لبنان به دلیل جاذبه‌های طبیعی و شهری دارای ظرفیت زیبایی‌شناسی بالایی برای قاب بندی و تصویربرداری است كه كم و بیش در این سریال برخی از وجوه آن قابل مشاهده است اما بیش از اینها می‌شد از این ظرفیت بهره برد و فرم كار را زیباتر كرد.
كاش كارگردان دست كم از تعدادی از بازیگران ایرانی آشنا مخاطبان هم استفاده می‌كرد تا فضای ملموس‌تر و حس و حال آشنا‌تری به كلیت داستان تزریق می‌شد با این حال باید تجربه ساخت چنین سریال‌هایی را غنیمت شمرد تا كارگردان‌های ما به تعامل بیشتر با سینمای منطقه بپردازند ضمن این‌كه این‌گونه آثار می‌تواند به همكاری فرهنگی بیشتر و صمیمیت و نزدیكی میان آنها نیز كمك كند.
تجربه ساخت چنین سریال‌هایی را باید غنیمت شمرد تا كارگردان‌های ما به تعامل بیشتر با سینمای منطقه بپردازند.
 
 گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع:jamejamonline.ir
 
مطالب پیشنهادی:
تلخی و شیرینی‌های ساخت سریال در خارج از كشور
یك روز در پشت صحنه سریال کمدی «باغ شیشه‌ای»
اگر کارگردانان سریال‌های نوروزی امسال تغییر می‌کردند...!!
نگاهی به سریال «در چشم باد»
کارگردان‌های سینما و تجربه‌های تلویزیونی