می‌خواهم بنویسم، اما نمی‌دانم باید از فرناندو برایس بگویم یا والتر بنیامین، همچنان كه نمی‌دانم باید تجربه زیبایی‌شناختی آثار برایس را بازگو كنم یا...
 
كلمه تاریخ دو معنی دارد: یكی آن چیزی است كه حقیقتاً در گذشته اتفاق افتاده و دیگری بازنمایی گذشته در آثار تاریخنگاران است. آنچه در تحلیل تاریخنگاری مورد توجه قرار میگیرد، معنی دوم آن است؛ چون هیچ یك از منابعی كه تاریخنگار از آنها استفاده میكند، الزاماً موثق و به دور از جانبداری نیست. به همین دلیل روش مدرن تاریخنگاری- كه دیگر از روش سنتی وقایعنگاری بسیار فاصله گرفته است- به آنچه تاریخنگاران گذشته نوشتهاند، تكیه ندارد، بلكه متكی به بررسی دوباره منابع اصلی است. در تاریخنگاری مدرن، انسان در مركز تاریخ است و خود تاریخ را میسازد (نه تقدیر یا مشیت الهی). بنابراین، تحلیل وارد تاریخنگاری میشود و افكار انسان، شرایط محیطی و اجتماعی اهمیت مییابند. در اینجا تاریخنگار به دنبال آن چیزی است كه اشخاص فكر میكردند، اتفاق افتاده و نه آنچه واقعاً اتفاق افتاده است. همین افكار فردی است كه در طول زمان رشد مییابد، دستخوش تغییر می‌شود و به بازتولید مفهوم آن تاریخ میپردازد. فرناندو برایس با روایتی هنرمندانه از منظر خود به عنوان هنرمند- تاریخنگار دست به بازآفرینی بخشهایی از تاریخ میزند.

برایس، در 1965، در پرو به دنیا آمد. تا اواخر دهه80، در برلین زندگی كرد. وی آرشیو عظیمی از مجموعه طراحیهایی دارد كه برخی مربوط به شخصیتهای تاریخی میشوند و بعضی مربوط به پدیدههای اجتماعی نظیر جنگهای داخلی اسپانیا، انقلاب كوبا یا توسعه سیاسی امریكای جنوبی پس از جنگ جهانی دوم. در روشی كه هنرمند به كار میگیرد، میتوان رد پای عقاید والتر بنیامین را یافت. برای مثال، این كه هنرمند باید بدون فرق گذاشتن میان حادثه اصلی و فرعی یا كوچك و بزرگ آنها را روایت كند. برایس نشان میدهد، هیچ چیز از نگاه تاریخ پوشیده نمیماند. وی همواره تأكید می‌كند، منبع مورد استفاده در آثار او قابل ردگیری است. برای مثال، گاهی اوقات صفحه كامل روزنامه را كپی میكند تا متن آن قابل مشاهده باشد و سپس به بازآفرینی تاریخ در بستر دوران خود می‌پردازد. هرچند مضامین به كار رفته اغلب بسیار با هم متفاوتاند، اما روش طراحی مشتركی در همه آنها به چشم میخورد: اشیا و اشخاص به سایههایی سنگین و گاهی به یك طرح كلی تبدیل میشوند. شاید هنرمند میخواهد همراه با تبدیل عكس به طرح، مضمون مورد نظر خود را در آن دخیل كند. بیشباهتی سندهای اصلی با آثار برایس میتواند، به این مطلب اشاره كند كه تاریخ همچنان در زمان در حال بازسازی است. برای مثال، او مجموعهای دارد، شامل ده اثر با عنوان والتر بنیامین. در بین این طراحیها، كه پرترهای از بنیامین است، طرحی وجود دارد از سندی كه نشان میدهد، رایش سوم، در مارس 1939، حق تابعیت را از والتر بنیامین یهودی میگیرد.

تحلیل آثار برایس با رویكردی پسااستعماری میتواند، جالب توجه باشد. در زیر ترجمه مطلبی را می‌خوانیم از فوندازیو تاپیز كه در مجله فرایز در اسپانیا چاپ شده است: “میخواهم بنویسم، اما نمیدانم باید از فرناندو برایس بگویم یا والتر بنیامین، همچنان كه نمیدانم باید تجربه زیباییشناختی آثار برایس را بازگو كنم یا ... شاید این بدان دلیل است كه به نظر میرسد، نمایشگاه برایس انعكاس این ایده بخردانه بنیامین باشد: كپی خاطره است.”

تا میانه دهه 90، هنرمند از یك متد سیستماتیك بهره میگرفت كه خود آن را آنالیز تقلیدی مینامید. این متد به معنی نگهداری آرشیوی از كپی روزنامهها، مجلات، اسناد و نشریات برگرفته از تاریخ است. این هنرمند آن گاه دست به بازتولید این منابع از طریق طراحی با جوهر میزند و آنها را به صورت مجموعهای ارائه میدهد.

برای یكی از نمایشگاههایش برایس شعار والتر بنیامین را برگزیده بود كه: “ماده تاریخ همان چیزی است كه دانش را میسازد، دانشی كه خود رهاییبخش آن ماده است. تاریخ به تصویر تجزیه می‌شود، نه به روایت.” مجموعههای برایس با نامهای والتر بنیامین (2002) و  Trotsky (2003) پیشكشی است به دو انسان خردمند كه به خاطر تراژدی سرسخت شدهاند و در گذر زمان به عنوان بیانیه هنرمند برای بروزرسانی متریالیسم تاریخی و خودآگاهی شورشآمیز در نظر گرفته شده است.

با وجود این، نوعی خودآگاهی در استفاده پراكنده این ارجاعات ایدئولوژیك به عنوان یك زره تئوریك وجود دارد. بسیاری از طراحیهای برایس شامل متون و جملاتی است كه معرف وجه تمثیلی اثر است، اثری كه در آن تصویر به مثابه متن و متن به مثابه تصویر خوانده میشود. این مسأله به یك تناقض بارور میان مضمون انتخابی (تاریخ) و تكنیك تقلیدی به كار گرفته شده راه میجوید و رویكرد هنرمند ممكن است به اشتباه به عنوان یك حركت پستمدرن (تئوری به تصویر درآمده) تعبیر شود. اما، جدا از اشاره بدبینانه به پایان تاریخ، برایس اصرار دارد كه ما با دیدگاهی سیاسی به گذشته نظر بیفكنیم. در جایی كه یكی از گرایشهای تئوری نقادانه در دهه 80، بازنویسی متون گذشته بر حسب زیباییشناختیشان و بالاخص مفهوم پست مدرن زبان بود، به نظر میرسد، امروزه فعالیتهای هنری بیشتر درگیر اصلاحات نقادانه دوره مدرن شده است. گویی ما در درون یك روند باستانشناختی قرار گرفتهایم، جایی كه آرشیو به وسیلهای تبدیل شده است تا اسناد را به بت تبدیل كند. در هنر برایس، مناظره (دیالكتیك) میان كپی و اصل به طور موقتی این اسناد را از حالت بت و طلسم خارج میكند.

با وجود این، نمیتوان به طور قطع گفت، هنرمند متد رونویسی را به كار میگیرد تا اسناد و تصاویر فراموششده را نجات بخشد یا خطابهای رسمی بیافریند. این یك كلیشه قدیمی است و به وسیله كسانی كه در آرزوی نوشتن یك تاریخ جایگزین به سر میبرند، به كار گرفته میشود؛ تاریخی كه به وسیله قدرتها در سكوت فرو میرود و با تاریخ مسلط به مخالفت برمیخیزد. اما چه تاریخی صحیح است؟ آیا نگارش یك ضد تاریخ نمیتواند به همان اندازه یك تاریخنگاری مشكوك باشد؟ آنچه واضح است، این است كه تاریخنگاری شامل یك سری تناقضات متدولوژیك است: هر سندی از گذشته، هرچند عوامانه یا غیر مهم جلوه كند، مفهوم پنهان ساكنان زمان حال را برای ما آشكار میسازد. هر نشانهای از گذشته میتواند، مجدداً قاببندی شده و به ایدئولوژی تبدیل شود. این منفعت صحبت كردن از گذشته، از چشم انداز زمان حال است.

امروزه در اسپانیا و دیگر نقاط اروپا شاهد احیای حافظه تاریخی به عنوان حربهای هستیم كه هر دو جناح چپ و راست سیاسی با آن وارد بحث سیاسی میشوند. قابلیت بازتولید آرشیوها (برای مثال: اسناد قربانیان جنگ) هنوز در میان گروههای سیاسی مایه درگیری است. مجموعههای جنگ اسپانیا (2002) و انقلاب (2004) - كه به انقلاب كوبا مربوط میشود - تنها دو مثال است كه از گذشته استفاده‌ای غیر رمانتیك و غیر شاعرانه دارد. برایس قصد دارد با هنرش تاریخی را به ما معرفی كند كه به عنوان وسیلهای انقلابی به كار رود.

 
 
 
تهیه شده توسط: مجله تندیس
www.seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ
 
مطالب پیشنهادی:
ادموند دولاك، تصویرگری از عصر طلایی
هنرمندی با پوسترهای به‌یادماندنی
میركوایلیچ؛ تصویرسازی كه گرافیست شد
كاریكاتورهایی كه گُم نمی‌شوند!
از بینوایان آبی رنگ تا روزهای شاد گل‌های رز