علی اصغر در ایام هنرستان بانوان است که با دختر خلیل ستوده آشنا می‌شود، به خانه پدر او راه می‌یابد و در 1323 با ایراندخت ستوده ازدواج می‌کند (دامادهای خلیل ستوده از عجیب‌ترین...


نیم رخ علی اصغر پتگر
نوجوان بود که به کلاس‌های نقاشی میرمصوّر ارژنگی در تبریز راه یافت. پدر و اقوام او از خاندان «برادران اکبری» بودند، که در محله گازرها (رختشویان) با تخصص قالیبافی می‌زیسته‌اند. ده - چهارده ساله بود که میرمصوّر حیفش آمد او همچون پدر و فامیل خود گرفتار چارچوب قالی و نقش ونگار فرش زیر پا شود. در 1312، همراه برادر خود- جعفر- و به سفارش و توصیه میرمصوّر، تبریز را به بهانة آموزش نقاشی و کسب علم از محضر استادان مدرسه صنایع مستظرفه با کالسکه به مقصد تهران ترک کرد.
مدرسه صنایع مستظرفه آن زمان، که هنوز دانشگاه در ایران تأسیس نشده بود، حکم دانشگاه را داشت. تعداد زیادی از جوانان تبریزی از این سال به بعد به تهران آمدند، نظیر دکتر احمدخان محسنی (عمادالملک)، رئیس معارف آذربایجان، که به کفالت وزارت معارف کشور منصوب شده بود. و خیلی از دفتریان و اداره چی‌های این وزارتخانه لهجه غلیظ ترکی داشتند!

یک بررسی نشانه شناختی- با توجه به این  که تاریخ ماه و سال تولد نقاش ما متفاوت نوشته شده و دقیق نیست- نشان می‌دهد، عکس‌های بجا مانده از پتگر- هر آنچه در تبریز و در حلقه شاگردان میرمصوّر دیده می‌شود- وی را با کلاه پهلوی (با لبه جلویی) می‌بینیم؛ و این نشان می‌دهد که او تا قبل از 1314 قطعاً در تبریز بوده؛ چون در خرداد این سال کلاه مردم ایران تغییر کرد و همه موظف به استفاده از کلاه شاپو (تمام لبه) به جای کلاه پهلوی شدند. جوان‌ترین- و احتمالاً اولین- عکسی که علی اصغر و جعفر پتگر را در کنار هم، در یکی از باغ‌های تهران، نشان می‌نمایاند، هر دو کلاه پهلوی دارند؛ و این نشان می‌دهد که قطعاً ورود آن دو به تهران پیش از 1314 و، به روایتی دقیق‌تر، در هفده سالگی علی اصغر بوده است. حضور او در تهران مقارن با اوج نقاشی کمال‌الملکی و شاگردان اوست. در شمایل‌شناسی از شاگردان کمال‌الملک پیوسته دیده شده که این نقاشان از یک شبکه محلی تغذیه می‌کنند؛ یعنی همه - به طور کلی- دارای یک زیربنای ایدئولوژیک با گرایش توده و مردم‌اند؛ یعنی همه  تلاش برای به تحقق بخشیدن آرا و مشکلات مردم به کار می‌رود، و اصولاً هیچ چشمی‌ جز چشم توده بینوا نمی‌تواند رضایت دیدار یک تابلو را برای نقاش به ارمغان آورد. این نوع نگاه، نهایت نقاشی را شمایل‌کشی و تصویر گل و بُته و عمارت می‌داند؛ در نتیجه، غالباً فاقد یک نوع روی داد و رخ‌داد هستند و بیشتر به تصویر کردن طبیعت ثابتی مشغول‌اند که با چشم سر می‌بینند و نه حتا طبیعتی که تصور می‌کنند. اسامی ‌تابلوهای همه شاگردان صنایع مستظرفه حاکی از این حقیقت است. بنگرید به اسامی ‌تابلوهای پتگر که نام‌هایی چون گازران تبریز، توچال، کارگاه خیابان نادری، بازار صاحب‌الامر تبریز، گذرگاه لاله، ... بر خود دارند. به همین علت است که در میان ده‌ها نقاش برآمده از این مدرسه، در هیچ کجای یک اثر تیتر گُنگ دیده نمی‌شود؛ یعنی هر آنچه مربوط به مکان، جا یا شخصی نیست؛ هم با نام کُلی «طبیعت بیجان» تصویر می‌شود! علاقه کمال‌الملک به «چیز»های اطراف، و مهم‌تر از همه «شبیه نگاری» از چیزها و کسان، یکی از دلایل عمده عقب افتادن کاروان نقاشی ایرانی- از جنبه سبک شناسی- از قطار نقاشی جهان است. حضور شخص کمال‌الملک همچون دامادی سرخانه در قصر حکومتی و به اجبار تصویر کردن صورت پادشاه و خانواده و اطرافیان ایشان و ترس از غریب‌سازی یا شکل دیگر شدن هیأت آقا، سبب می‌شد قریحة توّهم یا تصور ماورایی، داهاء و جنون هنری از اندیشه نقاش در موقعیت خالق دوباره چیزها، زدوده شود.
 
آموزش دیدگان این مدرسه، که در شهرهای دیگر به تأسیس مدرسه صنایع مستظرفه- از روی شکل مدرسه پایتخت- روی آوردند، از پی همین اندیشه کمال‌الملکی رو به واقع گرایی و طبیعت نگاری آورده و، در حقیقت، با نوعی نقاشی، که بیشتر به معنابخشی و ارتباط همگانی نزدیک بود، عنوان «نقاشان سبک کلاسیک» از نوع کمال الملکی نام گرفتند؛ و این در شرایطی بود که با به پایان رسیدن قرن و شروع قرن جدید، هویت جهان سوم به دو شقه قبل (کلاسیک) و اکنون (نو- مترقی- جدید) تبدیل شده بود.1
در مدرسة نقاشی تبریز نیز میرمصوّر و دیگران تأکید داشتند به شاگردان حُقنه کنند، نقاشی به منزله تغییر چیزها یا از چهره انداختن چیزها نیست، بلکه مجازی کردن حقیقت بیرون از تابلو است، تا جایی که شخصیت درون تابلو- که غالباً نیز باید تهی‌دست و فقیر باشد- نفس کشیدنش به نظر آید و، در حقیقت، اشیا آنچنان به جلوه گری درآیند که گویی قابل استفاده‌اند. و این از اندیشه‌های طبقات کارگری در نقاشی روسیه می‌آمد و همین شوروشوق جنگی و توده پرستی و مبارزه در هر جا و به هر صورت ممکن باعث شد، شاگرد مهمی ‌چون شیخ محمد خیابانی را از پشت میز مدرسه، تفنگ به دست به پیشواز توده بکشاند.2
 
این نوع آموزه‌ها در نوجوانی، علی اصغر را خُبرة کپی‌کاری و به عینه کشیدن دنیای بیرون بر بوم کرد، آنچنان که در نخستین روزهای حضور در پایتخت توانست در نقاشخانه «جهان نما» مشغول به کار شود. این نقاشخانه از اولین تابلوسازان سردر مغازه‌های لوکس تهران بود، و به واسطه رفیع حالتی نیز پرده‌های نمایش نامه‌های گراند هتل و چند محل نمایش دیگر را سفارش می‌گرفت. علی اصغر، علی رغم کار در نقاشخانه، به سرعت وارد جریانات هنر نقاشی در پایتخت می‌شود. کسی به او می‌گوید، حسین شیخ، که جوان‌ترین معلم مدرسه مستظرفه است، روزهایی از هفته را در کافه قنادی لاله زار با شاگردان و نقاشان جوان دیگر مجلس‌آرایی می‌کند. با شناخت حسین شیخ، علی اصغر وارد هنرستان هنرهای مستظرفه می‌گردد و از همو- که عکاسی خُبره و درجه یک نیز هست- عکاسی می‌آموزد و برای خود یک دستگاه دوربین عکاسی می‌خرد.3
حضور پتگر با شاگردان دیگر در گروه گردی‌های حسین شیخ از اتفاقات مهم هنر نقاشی در دهه دوم قرن جدید در تهران است. شیخ مجرد بود؛ هیچ گاه ازدواج نکرد. علی اصغر، پس از گذران چندساله در مدرسه، با کسب مدرک مراحل عالی آموزش از این مدرسه فارغ‌التحصیل می‌شود. در حقیقت، به محض دریافت مدرک لیسانس، از آنجا که از لحظه ورود به تهران در نقاشاخانه‌ها کار می‌کرد، علاقه‌مند به دایر کردن آموزشگاه طراحی و نقاشی است. به علت حضور او به عنوان معلم در هنرستان بانوان، دختران تهرانی به آموزشگاه آزاد او هجوم آوردند. کارگاه او را اولین کلاس آزاد نقاشی بانوان در ایران می‌دانند؛ و با توجه به سال تأسیس (1319)، او را باید از جمله اولین خدمتگزاران به فرهنگ بانوان در ایران جدید دانست.
 
او، که در مدرسه صنایع مستظرفه با نام «علی اصغر برادران اکبری» ثبت‌نام کرده بود، حالا صفت «پتگر» را بر سردر نقاشخانه خود نوشته بود. در حقیقت، کار حرفه‌ای او نیز از ابتدای دهه 20 شروع شد. تابلوهایی از او، که متعلق به قبل از 1320 باشد، دیده نشده. در دهه 20 نیز او را نقاشی کم کار می‌بینیم؛ چون به موازات اداره نقاشخانه سمت معلمی ‌در هنرستان بانوان را نیز دارد. این هنرستان، که پیشتر با نام «هنرستان نسوان» شناخته می‌شد، وابسته به مدرسه صنایع قدیمه بود و مهم‌ترین هنرمندان قرن جدید را از میان دختران تهرانی، به جامعه هنر شناساند: فروغ فرخزاد، کلارا آبکار، شوکت شقاقی، مهربانو زندشاهی. و هنرمندان بسیار دیگری نیز در این مدرسه آموزش می‌دیدند.
سبک کار پتگر تا سال‌ها تحت تأثیر هنر کمال‌الملک و آشتیانی است. بعدتر با تأکید جلیل ضیاءپور به شناخت شاخه مهم‌تری از نقاشی کلاسیک دست می‌یابد و شیفته عالم رنگ در نزد «رپین» می‌شود. رپین، که از نمایندگان برجسته نقاشی رئالیسم انتقادی روس است، تأثیری شدید بر پتگر می‌گذارد، آنچنان که تا سال‌های آخر عمر همچون رپین رنگ‌های قهوه‌ای تیره استفاده می‌کرد و حتا همچون رپین به دنبال نقاشی تک چهره (پرتره) از کسانی بود که همچون شخصیت‌های آثار داستایوفسکی، چهره‌هایی پر از درد و رنج و یأس این جهان را با خود داشتند!
 
در نقاشی پتگر- و اصولاً شاگردان کلاسیک‌گرای کمال‌الملک- به نوعی اثر؛ خود را فاقد مسائل نشانه‌شناسی می‌کند، رمز و نشانه خاصی وجود ندارد و همه چیز همان است که در بیرون از بوم نیز دیده می‌شود. یک دهه بعد، با فهم نقاشی جدید و دانش نقاشی نوین و خصوصاً با حضور جلیل ضیاءپور و مبحث اختفای اطلاعات در اثر هنری، نقاشانی چون پتگر به پس پرده برده شدند. هرچند اغلب طرح جلدهای مجلات معروف دهه 30 از آثار این کسان نیز بود.4
اصولاً کلاسیک گرایان کمال الملکی اعتقادی به تخیل، تصور و ابداع نداشته اند. تا سال‌ها، هر وقت در مجله یا روزنامه‌ای نقاشی کمال‌الملک از سردار اسعد را چاپ می‌کرده اند، در زیر آن مکتوب می‌شد، «این عکس نیست، نقاشی است»، و از این جمله تأکید این نوع نقاشی و ایدئولوژی آن به وضوح مشخص است. اما چرا کسانی چون آشتیانی، که توانستند از کمال‌الملک جلوتر بروند، نتوانستند یا جامعه هنری نخواست جلوه‌گری کند؟! در حقیقت، بجز کمال‌الملک، دیگر هیچ کس نتوانست نقش رهبر فکری نقاشان طبیعت‌گرای ایران را به دست گیرد. آنچنان که به تعبیر خود این کسان، با مرگ کمال‌الملک- که سال هجرت او از تهران به نیشابور بود و نه سال مرگ جسمانی- گروه نقاشان یتیم شدند!
 
اصغر پتگر
 
این نوع آموزش و دوری از آمیزش با جهان جدید و دنیای نوین رنگ و بوم، سبب شد، هیچ گاه کسانی چون علی اصغر پتگر نتوانند در نقاشی از «موقعیت مکانی» دوری گزینند. در نتیجه، این نوع نقاشی، ناخودآگاه نقش تاریخی‌ای نیز بر عهده می‌گرفت. ضیاءپور این نقش تاریخی را در نقاشی ایرانی از بین برد. نقاش ایرانی هر گاه که می‌خواست از نقش تاریخی بگریزد، دچار نقاشی تخیلی (یا قدسی) می‌شد. ضیاءپور قداست را از تخیل ایرانی گرفت و ذهن منحنی نقاش ایرانی را دچار مکعب و زاویه کرد. هرچند او خود، تثبیت واقعی هنرش را تا هنگام مرگ از زبان هنرنویسان نشنید!
علی اصغر در ایام هنرستان بانوان است که با دختر خلیل ستوده آشنا می‌شود، به خانه پدر او راه می‌یابد و در 1323 با ایراندخت ستوده ازدواج می‌کند (دامادهای خلیل ستوده از عجیب‌ترین بستگان در آن  زمان پایتخت به شمار می‌رفتند). علی اصغر پتگر به خانه همسری راه یافته بود که خواهر او شوهری داشت که دشمن مسلم نقاشی کمال‌الملکی شناخته می‌شد و به خیال شاگردان کمال‌الملک: شیطانی بود که نقاشی کوبیسم را وارد ایران کرد. و او کسی نبود جز جلیل ضیاءپور!
 
زندگی در خانه ستوده و دیدارهای پی درپی و مجادلاتی که مابین این دو هم ریش به وجود می‌آمد، علی رغم این که دلخوری‌ها و دعواهایی خانوادگی و ایدئولوژیک به وجود می‌آورد، هیچ گاه باعث نشد در ساختمان اندیشه تک روانه هر یک خللی به وجود آید. زندگی زناشویی؛ پتگر را از نقاشی به معلمی‌ نقاشی کشانید. سپس تر، گاه گاه در زاویه‌های مختلفی از خانه خود می‌ایستاد و بوم‌هایی رنگ آمیزی می‌کرد. نوجوانان تهرانی، که حالا پا به دهه ششم یا هفتم عمر خود گذارده‌اند، معترف‌اند راه رسیدن به مدرسه خود را کج می‌کردند تا از جلوی ویترین شیشه‌ای نقاشخانه پتگر بگذرند و زیباترین زنان و هنرپیشگان پایتخت را بینند که همچون مجسمه نشسته‌اند تا از روی چهره آنان نقاشی شود.
زندگی علی اصغر پتگر را در موقعیت نقاش تا حدود همین سال‌ها جزء تاریخ هنر نقاشی در ایران می‌دانیم. جلیل ضیاءپور از فرانسه به ایران آمد و همه یتیمان کمال‌الملک را زخم دار کرد. در حدود همین سال‌هاست (1334) که گیتی آراسته نیز پس از شش سال تحصیل در فرنگ به ایران می‌آید و پارچه‌های چاپی مشهورش را در میان زنان پایتخت پخش می‌کند. گیتی آراسته تقریباً اولین طراح مدرن پارچه در ایران است. همان تأثیر ویرانگری را که ضیاءپور بر پیکره کلاسیک، مکتوب کرد، گیتی آراسته با چاپ‌های کوبیستی و خطوط پیکاسویی بر پارچه، نقش زد. موجی از شگفتی و شور برای پوشیدن لباس‌هایی با طرح‌های کوبیستی تهران را فرا گرفت. دیگر در خانه خود علی اصغر پتگر هم روتختی‌هایی از این طرح دیده می‌شد.
 
گفته‌اند پتگر از سال‌های 1324 به بعد به سوی قلم‌های آزاد رفت و در مکتب رئالیسم و امپرسیونیسم و حال وهوای ویژه خودش تنوع و تکامل ویژه‌ای به حرکت‌های رئالیستی هنر نقاشی بخشید. گفته‌اند او نقاشی بود که لحظاتی از کار و زندگی را به ثبت رساند. گفته اند در 1349 همسرش را از دست داد و از او چهار چهره داشت.5 گفته‌اند به سرعت و برای گریز از پریشانی‌های روان، به علت فقدان همسر، همسر دومی ‌اختیار کرد. گفته اند بعد از انقلاب 1357، منزوی و گوشه‌گیر شد و در خانه ای، که با نظر خود ساخته بود، با دو فرزند آمده از همسر دوم (شهرزاد و مهرزاد) عمر گذراند. گفته اند عصر پنج شنبه، 17 اردیبهشت 1371، پس از سه بار سکته، دچار حمله قلبی شد و از این جهان درگذشت. گفته‌اند نقاش خوبی بود؛ شعر هم می‌گفت. گفته اند شخصیت را عمل تعریف می‌کند. یقیناً عمل او برای نقاشی طبیعت گرای ایران خواهد ماند.6

پی نوشت
1- به موازات فعالیت ادارة هنرهای زیبا در تهران، در تبریز و چند شهر دیگر، مدرسة صنایع مستظرفه با امکانات و وضعیت مشابهی شروع به فعالیت کرد. درباره شعبه تبریز، خانم شیرین صور اسرافیل می‌گوید: هنرمندانی نظیر میرمصوّر، رسام ارژنگی و عبدالله باقری در ایجاد و فعالیت و گسترش آن فعال بوده اند. بنگرید به کتاب: طراحان بزرگ فرش در ایران، چاپ سروش، 1371.
2- شیخ محمد خیابانی نیز از جمله شاگردان مدرسه صنایع مستظرفة تبریز بوده است.
3- حسین شیخ جوان ترین معلم مدرسة صنایع مستظرفه بود. او کمتر از بیست وپنج سال داشت که در 1306 به حکم کمال الملک با دستمزدی بالا به معلمی‌این مدرسه گماشته شد. در محافل آن سال‌های پایتخت پچ پچه شده بود که کمال الملک به خاطر دوستی با دکتر احیاء و پافشاری- یا تحکم سردار اسعد بختیاری- حسین احیاء (شیخ) را نور چشمی‌خود و مدرسه کرده است!
4- نگاه کنید به طرح جلدهای مجلات پرتیراژ دهة 30 با آثاری از امثال بهزاد، تجویدی، شوکت شقاقی و کاتوزیان.
5- نامی، نیما، میترا و مانی فرزندان همسر اول اویند.
6- همة سپاس برای خانم مهرزاد پتگر، که بی‌مطالعه دست نویس او- که روایتی عاطفی را از برهه‌ای از زندگی پدر خود مکتوب کرده بود- نمی‌توانستم نیم رخ علی اصغر پتگر را این  گونه به وضوح ببینم.


 
تهیه شده توسط: مجله تندیس/ داریوش کیارس
www.seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ
 
مطالب پیشنهادی:
معرفی هنرمندان معاصر ایران؛ محمد احصایی
این هنرمند، نامی‌جز آیدین آغداشلو ندارد
طلیعه کامران؛ از افسرده‌ترین نقاشان معاصر ایران
رسام ارژنگی؛ نقاش جنجالی دوران قاجاریه و پهلوی
به بهانه دومین سال خاموشی هنرمند معاصر، عمران صلاحی