از سال ۶۰ که توی تهران، در خانه‌ی هیچ‌کس به‌روی من باز نبود ـ حتی اصفهانی‌هایی که مقیم مرکز بودند و در تهران زندگی می‌کردند...
 
شجریان آدم با معرفتی است
صفحات هنری جدیدترین شماره‌ی هفته‌نامه‌ی «ایران‌دخت» حاوی یک گفت‌وگوی جالب و خواندنی‌ست با علیرضا افتخاری. در این مصاحبه، پرسش‌هایی پیرامون تغییر مشی هنری افتخاری در سال‌های اخیر و چرایی آن مطرح شده است. همچنین در خلال صحبت‌ها، افتخاری از رابطه‌اش با استاد شجریان و خاطراتش با او می‌گوید. نکته‌ی جالب آنکه به‌رغم انتقادهای صریح و پیاپی مصاحبه‌کننده نسبت به روندی که افتخاری در پیش گرفته، وی با صبوری خاصی پاسخ می‌دهد. در ادامه گزیده‌ای از جالب‌ترین بخش‌های این گفت‌وگو را می‌خوانیم.
 
* اگر تا به‌حال هم کار پاپ انجام گرفته، کارهایی بوده که اساتید کار کرده‌اند. در واقع می‌خواستند لباس روز را به تن موسیقی بپوشانند. موسیقی، همان موسیقی قدیم است و آن چیزی است که از اساتید برای ما به امانت گذاشته شده و ما آن را بایستی پیگیر باشیم. اگر اثر پاپی ضبط شده، آنها پاپ ضبط کرده‌اند؛ من سنتی خوانده‌ام. راستش خواننده یک بهاری دارد. من نمی‌توانم زمانم را تلف کنم. من باید بنشینم تا یک کاری خلق بشود، یک غذایی پخته بشود تا بروم سر سفره؟ خب می‌روم سر یخچال یک نان و پنیری برمی‌دارم و می‌خورم! چون من خواننده‌ام؛ باید بخوانم.
 
* این را باید از خود آقای مشکاتیان بپرسید که چرا کم‌کار شده‌اند. بنده احساس می‌کنم آقای مشکاتیان وقتی کار نمی‌کنند؛ شاید فکر می‌کنند برای جاودانه شدن بایستی کارهای دیگری انجام بدهند. حتماً برای آیندگان کار می‌کنند. الآن اگر نیستند و خانه‌نشین هستند، دلیل این نیست که فعالیت‌شان تعطیل است. من اعتقاد دارم یک دست مرموزی می‌خواهد که پرویز مشکاتیان خانه‌نشین باشد. ایشان هم تسلیم شده‌اند؛ در صورتی‌که نباید این‌گونه باشد. آیا دستور از جایی می‌آید که آقای پرویز مشکاتیان یا آقایان دیگر! کار نکنید؟ و شما هم تسلیم می‌شوید؟ این وسط گناه مردم و موسیقی چیست؟ یک شب تا چهار صبح با آقای مشکاتیان گفتیم و اشک ریختیم. آخر سر دیدم پرویز به هیچ صراطی مستقیم نیست. گفتم پرویز جان، باشد؛ می‌خواهی کار نکنی نکن! به من گفت تو چرا این‌ها را می‌خوانی؟ گفتم خب تو بساز تا من بخوانم. آواز خواندن با زندگی من و حال و روز من عجین شده. من نمی‌توانم نخوانم.
 
* والله به هر کسی که بگویید، همین کلمه و همین نام را می‌برد. من صدای استاد شجریان را هم می‌پسندم و هم گوش می‌کنم. هم صدایش را دوست دارم و هم شخصیتش را دوست دارم. این را هم بگویم که آدم با معرفتی است. چون من از سال ۶۰ ایشان را می‌شناسم. از سال ۶۰ که توی تهران، در خانه‌ی هیچ‌کس به‌روی من باز نبود ـ حتی اصفهانی‌هایی که مقیم مرکز بودند و در تهران زندگی می‌کردند ـ تنها کسی که در خانه‌اش به‌روی من باز بود، محمدرضا شجریان بود. عشق من از همان‌جا درگرفت؛ وگرنه من اصلاً نمی‌خواستم خواننده بشوم. اصلاً نمی‌خواستم بیایم تهران. این‌ها در اثر تشویق‌های محمدرضا شجریان بود. این هم که می‌بینید من گاهی آواز نمی‌خوانم، می‌بینم شجریان می‌خواند و خوب هم می‌خواند. من شجریان را خیلی دوست دارم و خیلی خوشحالم که خواننده‌ای بین اساتید هست به‌نام محمدرضا شجریان. شاید چند سال هم هست که ایشان را ندیدم و نمی‌خواهم خدای‌ناکرده مدح کسی را هم بگویم؛ ولی انسان بسیار خوبی است.
 
* من می‌گویم اگر یک نفری پایش لغزید و افتاد در گل، ولی بعد خودش را تطهیر کرد و پاک شد که ما نباید دائم گل را ببینیم. این جوانمردی نیست. ایرج اگر رفت و «استاد چلوکبابی» را خواند، در عوض «شب‌های زاینده‌رود» را هم دارد. آواز شور بسیار زیبایی دارد. آوازهای مختلفی دارد. ما متأسفانه آن‌ها را نمی‌بینیم؛ متأسفانه حال عمومی ما این است که عیب‌ها را بزرگ می‌کنیم.
 
* من یک آوازی خوانده بودم قدیم با نی استاد محمد موسوی. یکی از دوستان می‌گفت آقای محمدرضا شجریان تا ۴ صبح این آواز را می‌شنیدند. آواز هم این بود که «رفیق مهربان و یار همدم / همه‌کس دوست می‌دارند و من هم» غزل سعدی بود و ایشان تا ۴ صبح گوش می‌کردند و تحت تأثیر قرار گرفته بودند. هر چه هم به آقای موسوی گفته بودند این کیه، او هم نمی‌گفت! حالا هم اگر یک روز به من بگویند این سبک را نخوان؛ گوش می‌کنم. صادقانه می‌گویم. چون آوازهای خوبی خوانده، من هم می‌نشینم گوش می‌کنم. می‌گویم مسئله‌ای نیست، آوازش را شما بخوانید؛ تصنیفش را من می‌خوانم. چه ایرادی دارد؟
 
* این جوان‌هایی که این سال‌ها کار آواز می‌کنند، همگی‌شان ماشاالله خوب می‌خوانند و خدا را شکر همگی هم موفق‌اند؛ اما نمی‌روند خودشان را پیدا کنند. چون همه عاشق شجریان‌اند. خب ایشان هم یک آنی دارند که هر کس رفت خدمت‌شان، مثل خودشان می‌شود. یعنی از آن به بعد می‌خواهد عین آقای شجریان بخواند. البته هنوز مثل من کسی نیامده (با خنده)! اگر می‌آمد من را اذیت می‌کرد. مشابه آقای ناظری آمده، مشابه آقای شجریان چند تا آمدند؛ اما هنوز حس افتخاری را کسی نتوانسته بگوید. چون صدای من لب تیغ است. نه این طرفی، نه آن طرفی. من از یک‌جایی می‌خوانم که هر جوری بخواهی تقلیدش کنی، می‌گویی نه! این توی جاده نیست. لب دره است. از لب دره حرکت می‌کند این صدای من! باور کنید به گونه‌ای تو جاده نیست که بتوانی تقلیدش کنی... (خنده)
    
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: musicema.com
 
مطالب پیشنهادی:
بهترین‌های استاد شجریان!
انتقادی‌ترین مصاحبه با علیرضا افتخاری
آثار شجریان در ماه رمضان هم پخش نمی‌شود
چرا آواز سراج را دوست دارم؟!
سخنرانی محمدرضا شجریان در جشن موسیقی