حاج قربان وقتی رفت بیشتر شناختیمش ، مثل همه هنرمندان بزرگ دیگر ،اما دیگر دیر شده است حتی برای ملامت کردن خودمان....
 حاج قربان وقتی رفت بیشتر شناختیمش ، مثل همه هنرمندان بزرگ دیگر ،اما دیگر دیر شده است حتی برای ملامت کردن خودمان ،پس بیائید یادش را گرامی بداریم وآنهائی که هستند و از نامهربانی وکم مهری روزگار در گوشه ای به خلوت خویش پناه برده اند دریابیم  . تعداد این هنرمندان بخصوص در رشته موسیقی کم نیست ،انانی که نغمه های دل خود را با سرانگشتان عشق می نوازند و هیچ متاع دنیایی از جنس شهرت ، پول و...خلوت آنان را آشفته نمی سازد  ، گویی نوای آسمانی را شنیده اند که هیچ صدای دیگری خلوت آنان را برهم نمی زند.بقول سهراب " کار مانیست شناسائی راز گل سرخ     کار ما شاید اینست که در افسون گل سرخ شناور باشیم " با خواندن گوشه ای از زندگی حاج قربان دوباره یادش را در اولین بهاری که نیست  گرامی میداریم.وسعی میکنیم یادمان باشد هنرمندان گوشه گیر رافراموش نکنیم . 
 مرحوم "حاج قربان سلیمانی" استاد پیشكسوت موسیقی مقامی خراسانی در سال ‪ ۱۳۰۲هـ.ش در روستای علی‌آباد واقع در هفت كیلومتری قوچان متولد شد.
حاج قربان سلیمانی ،تنها بازمانده از بخشی های خراسان از هشت سالگی دو تار به دست گرفت و نزد پدرش که از نوازندگان صاحب نام دو تار شمال خراسان به شمار می رفت ،به شاگردی پرداخت او هنگام در گذشت پدر، 22 سال سن داشت و از آن پس نزد غلامحسین بخشی جعفر آبادی ، حاج محمد بخشی قیطانی و عوض بخشی به آموختن دو تار روی آورد
اما کار حاج قربان ازدو تار نوازی در مراسم عروسی،ختنه سوران، شیرینی خوران از سال 1321 آغاز شد.
او ازسال 1346 تا 1366 دست به ساز نبرد ،علت آن هم اعتقادات و پای بندی وی به سخنان متشرعین بود که باعث شد اوبر اساس گفته شیخی ساز را به کناری نهد اما وقتی روحانیون دیگری به وی توصیه کردند که موسیقی موهبتی الهی است ،دوباره ساز در دست گرفت و به نواختن پرداخت .
او فعالیت مجددش را از سال 1367 با برنامه تلویزیونی " اندیشه هنر" شروع کرد ودرسال 1369 در جشنواره موسیقی فجر ،نوازنده برتر انتخاب شد و از آن سال به بعد هم به عنوان داور در جشنواره موسیقی فجر حضور یافت .
این استاد صاحب نام در سال های اخیر 8 بار به فرانسه اعزام شد و به عنوان پدیده و ستاره "آوینیون" فرانسه معرفی شد .
او همچنین به کشورهای بسیاری مانند پرو ، هلند، تونس، ترکیه، بلژیک ،انگلستان ،سوئیس، کلمبیا ، اکوادور ،پاناما، فرانسه و چند شهر آمریکا نیز عزیمت کرده است .
حاج قربان سلیمانی معتقد است : مردم جهان بخصوص فرانسوی ها ، بهتر از ایرانی ها مرا می شناسد چون هنر طلبند و هنر را دوست دارند ،آنها واقعا موسیقی را می فهمند چون اهل تحقیق و پژوهش اند .
این نوازنده چیره دست خراسانی که دوتار را شوق دل می داند ، به عنوان گنجینه ملی لقب گرفت و از دست سید محمد خاتمی رییس جمهوری وقت نشان درجه 2 فرهنگ و هنر دولتی دریافت کرده است .
 در فرهنگ خراسان "بخشی" به كسی گفته می‌شود كه تمامی مراحل ارتقا علمی در زمینه موسیقی مقامی یعنی "ساخت ساز(دو تار)، نقالی، سرایندگی و خوانندگی اشعار و نیز تاریخ نتها" را بلد باشد.
«موسیقی مقامی و یا نواحی» به نوع خاصی از موسیقی سنتی گفته می‌شود كه بر اساس فرهنگ، سنن بومی و محلی یك منطقه جغرافیایی بوجود آمده است، سینه به سینه و نسل اندر نسل به آیندگان منتقل می‌شود.
در گذشته موسیقی مقامی را در زمان جشن، عزا، كاشت، داشت و برداشت محصول و نیز مراسمی مشابه می‌خواندند كه گاه این موسیقی با حركات موزون و خاصی تركیب شده و رقص محلی را خلق می‌كرد.
 رییس اداره موسیقی اداره‌كل فرهنگ وارشاد اسلامی خراسان رضوی كه خود از شاگردان حاج قربان است در این خصوص گفت: مرحوم قربان سلیمانی از معدود بازماندگان بخشی در خراسان بود.
مجتبی قیطاقی افزود: از آنجا كه هر فردی قادر نیست خود را به تمام این مدارج برساند لذا در فرهنگ فولكلور خراسان، آن گروهی كه توان صعود به این مراتب را بیابند "بخشی" یعنی برخوردار از بخشش موهبت الهی هستند.
حاج قربان سلیمانی را می توان آخرین روایتگر از نسل بخشی ها ی بزرگ شمال خراسان به شمار آورد که خوشبختانه در قید حیات است
او بخشی را یک موسیقیدان کامل در عرصه موسیقی مقامی می داند و بر این باور است : بخشی هم باید ساز بسازد ،هم بتواند آنرا کوک کند و هم از حافظه خوبی بهره مند باشد تا بتواند تمام افسانه های فولکلوریک خراسان را حفظ کند .یک بخشی ،همیشه افسانه هایش را با یک شعر و نثر آمیخته و با ساز و آواز همراه می سازد 
او از جنس دیگری می نواخت که متعلق به آواهای  زمینی نبود ،برای همین بود که او فقط متعلق به موسیقی مقامی ایران نبود نغمه های حاج قربان جهان را فرا گرفت. برای ما بسیار جای تاسف است که بگوییم بقول حاج قربان فرانسویها بیشتر اورا میشناختند.
حاج قربان میگفت: وقتی که ساز و نوایش آدم را گیر بیندازد دیگر نمی‌توانی از چنگش خلاص شوی. در این حال است که از خود بیخود می‌شوم، حساب زمان از دستم در می‌رود و تمام بدنم خیس عرق می‌شود. ساز گویی بال در می‌آورد. خودش را به این طرف و آن طرف می کشد. سیم هایش جان می گیرند و با هر پنجه من به فریاد و لرزه در می آیند.
 وی هشت بار به فرانسه دعوت شد و در سال 1991میلادی که این هنرمند بزرگ در فستیوال موسیقی و تئاتر سنتی ایران در جشنواره شهر آوینیون فرانسه شرکت کرده بود حضار را مجذوب و حیران هنر خویش ساخت و تحسین موسیقى دانان و آهنگ سازان نامى غرب را برانگیخت. هنگام برگزاری جشنواره جهانی موسیقی آوینیون در فرانسه ، مطبوعات آن کشور برایش تیتر زدند : « گنج راستین ملی » و آن موقع 72 ساله بود .
در ژوئیه سال 1991 «لوموند» عكس او را روي جلدش چاپ كرده و زير آن نوشته: «كسي كه درهاي بهشت را روي غرب گشود.»
و نوول آبزرواتور در مورد او نوشت: "حس عمیق او نسبت به موسیقى و مهارت او در نوازندگى، در عین حال که بسیار طبیعى جلوه می کند، بسیار حیرت انگیز است".
درصفحه اول نشریه لیبراسیون شماره ی ۳۱۶۹ به تاریخ 31 / 7 / 1991 درسایه عکس بزرگ استاد حاج قربان سلیمانی ذکر نمودند: اصالت بارز و توان بالای نوازندگی دوتار و قدرت عالی ایشان در ارایه آوازهایی به زبان های فارسی،ترکی وکردی علاقمندان موسیقی را چنان تحت تاثیر قرارداد که با ابراز احساسات ممتد ، آنان را وادارساختندکه برنامه خودرا تکرارکنند و درپایان تماشاگران بسیاری حتی آنان که بازبان فارسی هم آشنایی نداشتند ، حاج قربان را درآغوش کشیدند و بسیاری از موسیقی شناسان ، مدیران ، دست اندرکاران فستیوال های جهانی ، خبرنگاران وگزارشگران مطبوعاتی وهمچنین رادیو و تلویزیون های کشورهای مختلف برای دیدار و گفتگو بااین هنرمند زبردست وناشناخته به دفترفستیوال وهتل محل اقامتش مراجعه می نمودند تاعکس وگزارش تهیه کنند. ازجمله (پیترزسلرز)مدیر فستیوال لوس آنجلس اعلام کرد که سعی می کنم تابرای سال ۱۹۹۳ استادسلیمانی را به جشنواره دعوت نمایند.
این استاد صاحب نام به عنوان پدیده و ستاره "آوینیون" فرانسه معرفی شد . وخود در مورد برنامه آوینیون می گفت :«  آن  روز ساز به من می گفت: تو در زمین بزن و من از آسمان. »
حاج قربان سلیمانی بر این باور بود : « مردم جهان بخصوص فرانسوی ها ، بهتر از ایرانی ها مرا می شناسد چون هنر طلبند و هنر را دوست دارند ،آنها واقعا موسیقی را می فهمند چون اهل تحقیق و پژوهش اند . »
او در مصاحبه ای با یک دختر خبرنگار به وی گفت :« چهره تو من را یاد دختری می اندازد كه ساكن فرانسه است و به من می گوید بابا بزرگ. هر بار به فرانسه می روم او و خانواده اش می آیند هتل و من را به خانه شان می برند تا روز آخر. هر بار هم كه می خواهم به ایران برگردم این دختر اشك می ریزد و التماس می كند كه پیش ما بمان.»
او مي‌گفت: «اگر عكس مرا به هر فرانسوی نشان دهيد مرا می‌شناسد؛ ولي از هر 100 نفر مشهدی  حتی يك نفر هم اسم مرا نشنيده است.»
حاج قربان  در 30 دی 1386در سن 87 سالگی در قوچان دارفانی را وداع گفت. او سه ماه قبل از مرگ دچار بیمار شدیدی بود .گفتنی است که "فرشاد فداییان" یک فیلم 115 دقیقه ای از زندگی حاج قربان سلیمانی ساخته است که تنها اثر باقی مانده درباره زندگی این هنرمند موسیقی نواحی است.گفتنی است استاد حاج قربان  14 فرزند  داشت که  دو دخترش ویک پسر ش که در حال حاضر پنجاه سال دارد  بنام علیرضا به موسیقی روی آورده اند واین پسرش در بیشتر اجراهای پدر به عنوان همنواز حضور جدی داشت .
حال  بیائید با صفای دل این هنرمند بزرگ بیشتر آشنا شویم .تا در یابیم چرا موسیقی او هیچ مرزی را نمیشناسد وبه همه دلها رسوخ می کند. یادش گرامی وروحش شاد.
 
 نقل خاطره آوینیون فرانسه در آخرين گفت‌وگو ی حاج قربان سليماني با امير اطهر سهيلی
«اولین سفر خارجیم فستیوال فرانسه بود. اولین شركت ما در سال 69 بود. آنجا ما به عنوان پدیده فستیوال شناخته شدیم. بعد از آن، در سال 70، اول مردادماه ما را بردند فرانسه، در شهری حدودا در 840 كیلومتری جنوب پاریس، یك شهر تاریخی در كنار رود سن كه چشمه برنادت هم همانجاست. آنجا كه رفتیم، یك دنیا آدم جمع شده بودند. از همه دنیا هنرمند دعوت كرده بودند. معاون وزیر برای ما سخنرانی كرد. از ایران 5 یا 6 گروه بودیم. خلاصه، پس از شش شب كه ما آنجا بودیم، نوبت اجرا به ما رسید. قبل از مراسم آقای هوشیار آمد و گفت ما چند سال است می‌خواهیم هنر ایران را به اروپا نشان دهیم، ولی آنها قبول نمی‌كردند. حالا خدا خواسته، خودشان دعوتمان كرده‌اند. اولین گروهی كه روی سن رفت، گروه سرور احمدی از تربت‌جام بود. هر گروه فقط 40 دقیقه وقت داشت. اجراها هم در فضای باز انجام می‌شد، خلاصه، آقای احمدی 40 دقیقه اجرا كردند و بعد از آنها ما رفتیم. خدا شاهد است در هیچ یك از برنامه‌های ما در ایران صدا درست نبود، آنجا یك هكتار زمین بود و آن همه مخاطب، اما صدا كاملا درست بود. شروع كه كردم، قرار شد 5 دقیقه دوتار بزنم و بعد علیرضا [پسرش] شروع كند به نواختن. من نوایی را گرفتم و زدم. بعد از 40 دقیقه اجرای برنامه، حركت كردیم كه برویم. مردم هورا كشیدند. خلاصه آقای معاون آمد گفت اینها خواستند باید بنشینی و دوباره ساز بزنی. ما نشستیم40 دقیقه دیگر برنامه دادیم. خلاصه هر 40 دقیقه ما بلند می‌شدیم و آنها ما را می‌نشاندند. دو ساعت و بیست دقیقه بعد، آقای معاون آمد گفت این پیرمرد خسته شده و ما را خلاص كرد. بعد خبرنگارها ریختند سر ما. اگر بگویم جمعیت ما را روی دست بردند، دروغ نگفتم. آقای معاون به خبرنگارها گفت این خسته است باشد برای بعد. خلاصه ما رفتیم هتل، خسته شده بودیم یك چای خوردیم و دراز كشیدیم. ساعت یك و نیم بعد از ظهر صدای در آمد. من خوابیده بودم علیرضا بلند شد و در را باز كرد. 24 نفر ریختند داخل. از لیبراسیون، نیویورك تایمز، بی‌بی‌سی و... ریختند داخل اتاق. از من 200 تا عكس گرفتند از تارم هم كلی عكس گرفتند. فردا صبح از هتل كه آمدیم بیرون، دیدم یكی از عكس‌ها در صفحه اول روزنامه لیبراسیون بزرگ چاپ شده. بعد به ما گفتند سه برنامه برای ما دارند چون برنامه‌مان گل كرده. بعد آمدند گفتند با فلانی نگرد. حرف فلانی را گوش نكن. فلان كار را نكن. من هم برنامه‌ها را قبول نكردم. گفتم رفیقم را نمی‌فروشم. برگشتم ایران. یك ماهی نكشید كه باز ما را خواستند تهران. گفتند باید بروید آلمان. ما هواپیما سوار شدیم و رفتیم فرانكفورت. شجریان هم با گروهش با ما بودند. آنجا یك نفر آمد گفت هنوز برنامه پاریس شما سر جایش است و باید اجرا كنی. این بود كه ما از فرانكفورت برنگشته، رفتیم پاریس و برنامه‌ها را اجرا كردیم.یك نویسنده هم از فرانسه آمد گفت دارم یك كتاب می‌نویسم در مورد شما به نام «نسل آخر بخشی‌ها» كه هنوز هم گاهی پیش‌ام می‌آید.»
«یك روز، یكی از بچه‌های نجف‌آباد كه در خارج از كشور استاد دانشگاه است، آمد و گفت حاجی، استاد دانشگاه سوربن تو را خواسته. مجبوریم تو را ببریم. باید با قطار برقی بروی و كنار راننده قطار هم می‌نشینی. نوه ما هم با ما بود. خب ما رفتیم. طبقه چهارم دانشگاه سوربن، این دانشگاه نمی‌دانید چقدر بزرگ است. من می‌گویم اندازه قوچان است.استاد آمد آنجا و گفت حاج آقا كی آمدی فرانسه؟ ما گفتیم 10 روزی می‌شود. پشت سر استاد، عكس یك گنبد بود. از من پرسید این گنبد كجاست؟ من كرمان نرفته‌ام، بعد از او اما چند باری رفتم، ولی آن زمان هنوز نرفته بودم. گفتم نمی‌دانم. گفت مقبره شاه نعمت‌الله ولی است. بعد گفت كه به ایران آمده است و توضیح داد كه همان كویری كه ایرانی‌ها از آن بیزارند، یك ریگ‌اش به تمام اروپا می‌ارزد. یعنی آنها قدر ایران را می‌دانستند. ایران كشوری است كه چهار فصلش درست است. این كشور كسری ندارد، ما احتیاج به كس دیگری نداریم.»

تهیه و تدوین گروه فرهنگ وهنر سیمرغ. نسرین شاهرخی.
منبع :اینترنت.