نیما در این یادداشت درباره بیشتر شخصیت‌های ادبی معاصر حرف زده و نظر داده است؛ آن هم چه نظرهایی؟ بیشتر نظرهای نیما خیلی تند و صریح و بدون تعارف هستند: مثلاً....

دفترچه ممنوع
 انتشار دفتر یادداشت‌های روزانه نیما یوشیج با حواشی داغی که در حاشیه و متن دارد می‌تواند اتفاق ویژه این روزهای بازار کتاب باشد.
 
یکی از کتاب‌هایی که برای نمایشگاه کتاب امسال رسید، «یادداشت‌های روزانه نیما» بود که به همت پسرش آماده شده و نکات جدید زیادی درباره این شاعر بزرگ معاصر در خودش دارد. این که 50 سال بعد از مرگ نیما، هنوز آثار منتشر نشده‌ای از او وجود دارد، به خودی خود می‌تواند چیز هیجان‌انگیزی باشد اما این کتاب از چند جهت دیگر هم اهمیت دارد و می‌تواند بمب خبری این روزهای بازار کتاب باشد؛ یکی به خاطر حرف‌هایی که نیما در یادداشت‌هایش درباره آدم‌های مختلف زده و خیلی‌هایشان جنجالی هستند (مثلا ً «وطن فروش» خواندن مصدق در این یادداشت‌ها). در این کتاب نیما شما را به یک مجلس دعوای تمام عیار و پر از هیجان دعوت می‌کند که در آن کمتر شخصیت ادبی معاصر هست که از نیش و کنایه‌های این شاعر حساس در امان باشد. یک دلیل دیگر برای خواندن این کتاب هم حرف‌هایی است که پسر نیما در مقدمه و موخره کتاب درباره سیروس طاهباز _ جمع کننده آثار نیما _ زده و او را متهم به فریبکاری و سیاهبازی کرده است. دعوایی که پسر نیما با سیروس طاهباز راه انداخته، آن قدر عجیب است که خواننده یاد ماجرای ورثه همینگوی می‌افتد که وقتی اسم جدشان را روی در ورودی یک کافه شیک دیدند، او را به دادگاه کشاندند. (در آن ماجرا جناب «کافی من» وقتی به دادگاه احضار شد، از لجش کلا ً از بودن چنین نویسنده‌ای ابراز بی‌اطلاعی کرد و گفت که اسم کافه اش را از روی اسم سگ نژاد بولداگش انتخاب کرده!) خلاصه که ماجرا واقعا ً داغ داغ است. خودتان سری به کتاب بزنید، متوجه می‌شوید.
نیمه شب 13 دی 1338، زنی در خانه جلال آل‌احمد را می‌زند. آن زن همسایه جلال بود. آمده بود تا جلال را بالای سر همسرش ببرد و بپرسد که با این جسد چه کار بکند. «جسد»، نیما یوشیج بود.

شاعری با چند گونی

وقتی نیما مرد، از او چند گونی نوشته و کاغذ پاره به جا مانده بود. نیما تقریبا ً در تمام عمرش می‌نوشت. او که از خانواده ای اشراف زاده بود، هیچ علاقه ای به سر کار رفتن نداشت. بیشتر روزها در خانه می‌ماند و در کنج اتاقش می‌نوشت؛ همه چیز هم می‌نوشت؛ شعر، مقاله، نامه و یادداشت. از همه نوشته‌هایش یک نسخه هم برای خودش نگه می‌داشت و این نوشته‌ها آن قدر زیاد بودند که کم کم تبدیل به گونی شدند. نیما وصیت کرده بود که دکتر محمد معین، جلال آل احمد و جنتی عطایی _ ترانه سرا _ همین گونی‌ها را بخوانند و منتشر کنند. دکتر معین و جلال، فقط یک کتاب از آثار او را منتشر کردند (مجموعه رباعی‌ها 1339) و بعد جوانی را به اسم سیروس طاهباز پیدا کردند که بعدها و به تدریج از 1342 تا 1369، مجموعه کارهای نیما را منتشر کرد. آخرین کاری که طاهباز از نیما روانه چاپ کرد، کتاب «برگزیده آثار نیما _ نثر» بود که سال 1369 چاپ شد و شامل یک بخش تازه از محتویات آن گونی‌ها بود؛ «یادداشت‌های روزانه».

دعوا بعد از 19 سال
از سال 1369 تا 1388، دیگر هیچ چیز تازه ای از نیما یوشیج، پدر شعر نو فارسی و یکی از مهم‌ترین نظریه پردازان ادبیات معاصر چاپ نشده بود، تا این که در این سال، دوباره «یادداشت‌های روزانه نیما» با حجمی‌تقریبا ً 4 برابر آنچه قبلا ً از این یادداشت‌ها چاپ شده بود منتشر شد. البته این بار از طرف تنها پسر نیما، یعنی شراگیم یوشیج. شراگیم در این کتاب مدعی شده که طاهباز آثار پدرش را بد و ناقص چاپ کرده، شراگیم را گول زده و از اعتماد او سوء استفاده کرده و مثلا ً در چاپ همین یادداشت‌های روزانه، آن قسمت‌هایی را که مطابق ذوق و سلیقه اش نبوده سانسور کرده است (شراگیم برای نمونه انتقادهای نیما از شاملو را مثال می‌زند، در حالی که در چاپ قبلی یادداشت‌های روزانه هم این انتقادها بوده).
سیروس طاهباز البته 10 سالی می‌شود که مرده است و این دعوای ادبی را نمی‌شود چندان ادامه داد اما در متن خود یادداشت‌های روزانه نیما هم دعواهای ادبی کم نیست.

چطوری باید شاعر شویم؟

دفتر یادداشت‌های روزانه نیما از چند جهت اهمیت دارد؛ اول این که این آثار، نوشته‌های یک شاعر هستند که خواندن‌شان نشان می‌دهد برای شاعر شدن چطور باید فکر کرد و چطور در کوچک‌ترین کارهای روزانه هم باید شاعر بود. نیما به ما نشان می‌دهد که چقدر لطیف و حساس است و چطور همیشه شاعرانه حرف می‌زند: «[امروز] نظریان با حیرت در صورت من نگاه کرد و گفت هر دو پیر شدیم. من گفتم پیر شدیم برای این که مردم جوان بشوند. دکتر جنتی گفت آفرین. بسیار خوشش آمد». خواندید؟ نیما در دفتر خصوصی‌اش به همین سادگی و شاعرانگی حرف می‌زند؛ حرف‌هایی که جان می‌دهد برای فال فال خواندن و این طرف و آن طرف نقل کردن.

فقط آل آقا و خانم سیمین

توی یادداشت‌های روزانه نیما نظیر جمله بالا کم نیست. نیما به خاطر همان روحیه حساسش، از خیلی‌ها ایراد می‌گیرد و خواندن همین ایرادها و نکته گیری‌ها، ضمن این که فکر و نظر نیما را در موضوعات مختلف ادبی معرفی می‌کند، کلی از ماجراهای ادبیات معاصر و دعواهای ادبی را هم بازگو می‌کند. نیما ضمن این که صادق هدایت را بت می‌کنند ناراحت است، از شاملو بدش می‌آید، از اخوان تعجب می‌کند که چرا کم کار می‌کند، می‌گوید؛ خانلری نظریه شعری‌اش را درست نفهمیده، شهریار از شعرهای نیما که فقط برای او خوانده چیزهایی را در شعر خودش گنجانده، بزرگ علوی آدم بد دهنی بوده، حمید شیرازی فقط تقلید قدما را می‌کند و ... . نیما در این یادداشت درباره بیشتر شخصیت‌های ادبی معاصر حرف زده و نظر داده است؛ آن هم چه نظرهایی؟ بیشتر نظرهای نیما خیلی تند و صریح و بدون تعارف هستند: «احمق‌تر جوانی که دیدم این عجوزه مردنی بود» یا «فلانی یک نفر شهوتی و خودخواه است». نیما فقط از جلال آل احمد و «خانم سیمین» تعریف می‌کند.

لطفا ً فحش نده

علاوه بر این دو نکته (نثر زیبا و شاعرانه در کنار دعواهای ادبی فراوان)، یادداشت‌های نیما از یک جهت دیگر هم اهمیت دارد. نیما در یادداشت‌های روزانه‌اش وقایع تاریخی را هم ذکر می‌کند. خواندن این نکات تاریخی از زبان نیما، هم از این جهت که نظرات یک چهره مهم درباره تاریخ معاصر است، اهمیت دارد (مثلا ً آنجایی که نیما می‌گوید پیش‌بینی دستگیری حزب توده و پایان کار پیشه وری و سقوط مصدق را کرده بود و باید به او لقب «پیشگو» بدهند) و هم اینکه نکات تازه ای دارد که در منابع دیگر نیست (مثل این که نیما می‌گوید قبل از شروع ماجرای رضاخان یک نفر انگلیسی به سراغ پدرش آمده بود که ما تو را پادشاه ایران می‌کنیم و پدر نیما به او خندیده بود). توی این همه نکات تاریخی، ترجیع‌بند اصلی نیما ضدیت او با حزب توده و تنفر از آنهاست؛ «همه جور توهین و بی‌حرمتی‌ها را من نسبت به خودم دیدم؛ من جمله اسم توده‌ای که به روی اسم من گذارده شده است. فحشی از این بدتر، من در این کشور ندیدم که به من توده‌ای بگویند؛ یعنی نوکر روس‌ها».
همه این نکات، خواندن دفتر یادداشت‌های روزانه یک شاعر بزرگ را جذاب و خواندنی کرده است اما اگر همه اینها هم نبود، باز آن بخش از اعتقادات و اندیشه‌های نیما در این یادداشت‌ها کافی بود تا این کتاب خواندنی باشد: «مادر آمد 100 تومان آورد و جلوی عظام الدوله شمرده، داد ولی پول مرا درمان نمی‌کند. من به ذره ای حس عالم انسانی احتیاج داشتم».
خودتان دلتان می‌آید از همچین سطرهایی بگذرید؟
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: هفته نامه همشهری جوان/ شماره 212/ لیلا کاظمی
بازنشر اختصاصی سیمرغ
 
مطالب پیشنهادی:
خاطرات احسان طبری از نیما یوشیج
گزارش تصویری از موزه «نیما یوشیج»
با فریدون مشیری در کوچه عشق
شب یلدا در سخن شاعران
نامه عاشقانه نیما یوشیج به همسرش