روز مبادا
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما
چونان كه بایدند
نه باید ها...
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض میخورم
عمری است
لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره میكنم:
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحههای تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما كسی چه میداند؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد!
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما
چونانكه بایدند
نه باید ها...
هر روز بیتو
روز مبادا است!
دلی سربلند
سرا پا اگر زرد و پژمردهایم
ولی دل به پاییز نسپردهایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترك خوردهایم
اگر داغ دل بود ما دیدهایم
اگر خون دل بود ما خوردهایم
اگر دل دلیل است آوردهایم
اگر داغ شرط است ما بردهایم
اگر دشنه ی دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گردهایم
گواهی بخواهید: اینك گواه
همین زخم هایی كه نشمردهایم
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر بردهایم
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: tehrooz.com
مطالب پیشنهادی:
چند شعر از قیصر امین پور
شعر منتشر نشدهای از سید علی صالحی
در تمام پنجرهها تنها تویی كه دست تكان میدهی
در تمام پنجرهها تنها تویی كه دست تكان میدهی
2 شعر شاملو از مجموعه «آهنها و احساس»
رقص با جغد؛ دو شعر از غادة السمان