حالیا عشوه ناز تو ز بنیادم برد/ تا دگرباره حکیمانه چه بنیاد کند/ گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنیست/ فکر مشاطه چه با حسن خداداد کند....
 
 کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
ببرد اجر دو صد بنده که آزاد کند
قاصد منزل سلمی که سلامت بادش
چه شود گر به سلامی دل ما شاد کند
امتحان کن که بسی گنج مرادت بدهند
گر خرابی چو مرا لطف تو آباد کند
یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز
که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند
شاه را به بود از طاعت صدساله و زهد
قدر یک ساعته عمری که در او داد کند
حالیا عشوه ناز تو ز بنیادم برد
تا دگرباره حکیمانه چه بنیاد کند
گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنیست
فکر مشاطه چه با حسن خداداد کند
ره نبردیم به مقصود خود اندر شیراز
خرم آن روز که حافظ ره بغداد کند
 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: rira.ir
 
مطالب پیشنهادی:
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
پرده ای در آفتاب (شعری از عطار)
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید (شعری از مولوی)
مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید!
 2 شعر زیبا از سعدی