به طور طبیعی، هر پدر و مادری تلاش میکند در حد توان خود بهترینها را برای فرزندش گردآوری کند تا او را تا سرحد امکان به اوج ترقی برساند و رسیدن به آرزوهای دست نیافته خویش را در فرزندش ببیند.
برخی از والدین بیشتر به رفاه مادی فرزندان و فراهم آوردن وسایل موردنیاز او اهمیت داده و ترجیح میدهند وی در بهترین مدرسهها درس بخواند، بالاترین سطوح آموزشی را ببیند، انواع ورزشها و هنرها را نزد بهترین استادان بیاموزد و به هر طریقی شده وسایل لازم برای ترقی را داشته باشد؛ اما در مقابل، بسیاری از والدین اهمیت چندانی به رفاه بی حد و حصر نمیدهند و بیشتر میکوشند تجربیات خود را در اختیار فرزندانشان قرارداده، آنها را افرادی خودساخته و دارای عزت نفس باربیاورند.
انسانهایی هدفمند که به مقاصد و آرمانهای متعالی خویش احترام میگذارند و آنها را پیگیری میکنند تا پس از صرف تلاشهای لازم، برایشان دستیافتنی شوند.
شاید گروه اول در دوران رشد فرزندشان از طرز تربیت آنها بسیار راضی باشند، اما معمولا فرزندان گروه دوم خودساختهتر و تحسینبرانگیزتر از آب درمی آیند.
کودکان و نوجوانان شما باید اصول بنیادین و مهم زندگی را یاد بگیرند و پس از نهادینه شدن این اصول، تعلیم چند زبان و هنر و ورزش فایده خواهد داشت. فردی که دورههای مختلف آموزشی را در سنین نوجوانی دیده، اما هرگز طرز ارتباط برقرار کردن درست و عملکرد صحیح در زندگی را یاد نگرفته، در زندگیاش با مشکلات متعددی روبهرو خواهد شد. ما در اینجا پنج اصل مهم را به شما گوشزد میکنیم که در تربیت فرزندتان به کار گیرید و آنها را از دانستن این مسائل بهرهمند سازید.
آموزش تصمیمگیری
خودخواهی را کنار بگذارید. آنها فتوکپی شما نیستند، علایق شما را ندارند، با عادتهای دوران شما رشد نیافتهاند، ارزشها و هنجارهای زمانه شما هم برایشان چندان پررنگ نیست. پس اجازه بدهید با مغزشان بیندیشند و برای خود تصمیم بگیرند. پدر و مادرها دلایل مختلفی برای دخالت کردن در حس و حال بچهها میآورند؛ این که او هنوز عقل رس نشده، خوب و بدش را نمیشناسد و به اندازه بزرگترها تجربه ندارد. درست است که این دلایل صحیح و بینقص به نظر میرسند، اما اگر به این دقت کنید که چرا والدین این دلایل را میآورند، دیگر با آنها موافق نخواهید بود. به این نمونه توجه کنید.
ماریا از دوران کودکی عاشق نقاشی بود. در این زمینه استعداد داشت و بدون دیدن هیچ دوره آموزشی، از تمام همسن و سالانش نقاشیهای به مراتب بهتری میکشید، اما والدینش که دبیر بودند نقاشی را کاری بیارزش قلمداد میکردند. از دید آنها، تنها رشته مفید دنیا پزشکی بود و بس. برای همین، بهمحض این که احساس کردند ماریا از دانشگاه پزشکی سردر نخواهد آورد، در اولین فرصت ممکن او را به عقد یکی از اقوام که دانشجوی پزشکی بود درآوردند. ماریا در سنین کم به همسری آن مرد درآمد و به خواست پدر و مادر بسرعت بچهدار شد. حال نوبت فرزند دوم خانواده بود. خوشبختانه برادر ماریا به اندازه کافی استعداد داشت که فداکاریهای بیشائبه پدر و مادر بتواند وی را رهسپار دانشکده پزشکی کند و بعد از چند سال، عروسی پزشک به آن خانواده بیفزاید. مطمئنا نوههای خانواده هم باید از اول برای پزشک شدن تربیت میشدند. شاید هر کس به این خانواده تحصیلکرده نگاهی اجمالی میانداخت، تحسینشان میکرد و به والدین ماریا آفرین میگفت، اما قضیه کاملا برعکس بود. سالهاست که ماریا در هر کوی و برزن از پدر و مادرش گلهگذاری میکند که او را به اجبار از موفقیت در هنر نقاشی دورکرده و به زور به مردی پزشک شوهر دادهاند. وضع پسرشان هم چندان بهتر از او نیست. پسر خانواده نتوانست به پزشکی موفق تبدیل شود، زیرا علاقهاش به ریاضیات بود و برای همیشه از خواستههایش دورافتاده بود. حضور عروس پزشک هم چندان وفایی به جمعشان نکرد. این پدر و مادر از آن دسته والدینی بودند که به جای فرزندان خود فکر میکردند و تصمیم میگرفتند. در ذهن آنها، موفقیت فقط در پزشکی نهفته بود و بس! همین طرز فکر هم بلای جان فرزندانشان شد. ماریا و برادرش بسیار بااستعداد بودند، اما در شرایطی نامطلوب گیر افتادند چون از دید والدینشان، برای تصمیمگیری عقلرس نشده بودند.
مهارت فکر کردن
به او یاد دهید دوستانی که برای خود انتخاب میکند میتوانند تا چه اندازه در آیندهاش تاثیرگذار باشند و خوب و بد را به آنها نشان دهید، اما هرگز به زور آنها را وادار به رابطه داشتن با یک دوست و قطع رابطه با دوست دیگر نکنید، چون اگر فرزندتان دلیلش را نداند، در اولین فرصت ممکن برعکسش را انجام خواهد داد و توصیههای همان دوست ناباب را به نصیحتهای شما ترجیح خواهد داد. اجازه بدهید خود او تصمیم بگیرد که چه رشتهای را در دانشگاه انتخاب کند، زیرا شغلش به او تعلق خواهد داشت و این، اوست که باید با آن رشته تحصیلی و کار مرتبط با آن بسازد. شما تنها باید راهنماییهای لازم را با زبانی خوش و قابل قبول به وی بفهمانید.
مسئولیتپذیری
پسر هشت ساله شما اصرار دارد که در فصل برف و سوز سرما، با تی شرت و شلوارک در خیابان راه برود. نصیحتهای شما هم فایدهای ندارد. به جای آن که حرص بخورید و او را به هر طریق ممکن وادار به پوشیدن لباس گرم کنید، به او بفهمانید که با مسئولیت خودش این کار را انجام میدهد. اگر سرما بخورد، حق شکایت کردن نخواهد داشت و شما هم خیال ندارید با محبتهای فراوان او را به نزد پزشک ببرید یا اجازه دهید درس و مشق را رها کند و در رختخواب بخوابد. او باید آن اندازه آزادی داشته باشد که راه درست یا غلط را انتخاب کند و پیامدش را نیز بپذیرد. فکر میکنید اگر او در دوران کودکی مسئولیتپذیری را یاد نگیرد، در بزرگسالی اگر پس از رانندگی و در حین پارک ماشینش در پارکینگ به ماشین جلویی بزند، برای ماشین جلویی یادداشتی حاوی شماره تلفن خودش برای ارائه خسارت باقی میگذارد، یا این که فرار از آن پارکینگ را بر قرار ترجیح خواهد داد ؟ او را از دوران کودکی با مفهوم مسئولیتپذیری آشنا سازید.
راهحلیابی برای مشکلات
خیلی از بچهها یاد گرفتهاند به کمک لجبازی به خواستهشان برسند. بدین ترتیب که وقتی چیز نامعقولی را از والدین طلب میکنند و پاسخ نه میشنوند، شروع به گریه و زاری و نقنق کردن و به در و دیوارزدن میکنند، به امید آن که پدر و مادر از خر شیطان پایین بیایند و خواسته نامعقول فرزندشان را اجابت کنند. متاسفانه بسیاری از والدین هم در مقابل این نوع برخورد فرزند خود ضعیف عمل میکنند و برای راحت کردن خودشان و به بهانه این که طاقت دیدن اشک جگرگوشهشان را ندارند، بسرعت کودک را به مقصود میرسانند. این بزرگترین ظلم به فرزند است. او به هیچ وجه یاد نمیگیرد که مشکلش را چگونه حل کند و فردی ناتوان و منفعل بار میآید. شمایی که خواستههای نابجای فرزندتان را بی دلیل اجابت میکنید، آیا به این فکر کردهاید که او در آینده با جامعه طرف خواهد بود و انسانهای این اجتماع، رفتاری مشابه شما را با فرزندتان نخواهند داشت؟! اگر براستی به دختر و پسر خود علاقه دارید، به او روشهای مختلف حل مشکلات را یاد دهید و از خودش هم بخواهید که به کمک خلاقیت ذاتی که در درونش نهفته است، به دنبال راههایی برای حل مشکلات و برداشتن موانع باشد. او باید انعطاف پذیری را بیاموزد و برای حل مشکلش، مدتی فکر کند و از ابتکارات درونیاش بهره بگیرد تا ببیند چه گزینههایی وجود دارند.
رسیدن به نتیجه
این از آن مهارتهایی است که خیلی از ما بزرگترها هم یاد نگرفتهایم. هر وقت چیزی برای ما نامطلوب است و احساس میکنیم آماج ظلم قرار گرفتهایم، عصبانی میشویم و کنترل احساسات از دستمان خارج میشود. نکته روشن آن است که به طور طبیعی، هیچ کس در حالت خشم و عدم کنترل احساسات قدرت تعقل و تصمیمگیری درست را ندارد و در نهایت، آن دعوا و مرافعه به سمتی اشتباه منحرف خواهد شد. به کودکتان یاد دهید هرگاه عصبانی شد، ابتدا سکوت کند و چند نفس عمیق بکشد؛ سپس درست فکر کند که این دعوا به چه دلیل شروع شده و برای ختم آن و دادن حق به حقدار چه باید کرد. اگر او مقصر است، باید تقصیرش را بپذیرد و با عذرخواهی دعوا را به پایان برساند، اما اگر حق با اوست، با لحنی درست و کوبنده حقانیتش را به طرف روبهرو بفهماند. این که طرف مقابل تا چه اندازه فردی منطقی باشد دیگر به فرزند شما مربوط نمیشود. مهم این است که کودک شما، درست رفتارکردن در مواقع خشم و دعوا را یاد بگیرد.
محبت کردن و نیکوکاری
واقعا این درست است که انسانهای خیر شادترین افراد هستند و ما از هر دستی که بدهیم، با همان دست هم پس خواهیم گرفت. خودتان برای فرزندانتان الگو باشید و به آنها نشان دهید که چگونه در امور خیریه شرکت میکنید و به همنوعانتان یاری میرسانید. براستی سهم من و شما در محبت کردن به دیگر انسانها چیست؟ خون بدهیم، صدقه بپردازیم، بدون دریافت حقوق ساعاتی در موسسات خیریه کار کنیم، به تمیزی جلوی در آپارتمان و محله مان اهمیت دهیم، درختان را آبیاری کنیم، رفتاری پراحترام با سایرین داشته باشیم و صدها کار دیگر که انجامش برایمان شدنی است. به کودکان خود بگویید که هر انسانی با مسئولیت قدم برداشتن در راههای خیر به دنیا آمده و هر که بامحبتتر باشد، خوشبختتر خواهد شد. او را تشویق به همکاری در انجام کارهای خیرکنید تا برایش به صورت عادت درآید.
گردآوری : گروه سبک زندگی سیمرغ
www.seemorgh.com/lifestyle
منبع : چهاردیواری جام جم
مطالب پیشنهادی :
یشنهادهایی برای تغییر دکوراسیون دیوار
نکات طلایی برای تغییر دکوراسیون اتاق خواب
تغییر دکوراسیون را با رنگ کردن یک اتاق شروع کنید!
اصولی برای یک تغییر دکوراسیون زیبا
ایده هایی جذاب برای تغییر دکوراسیون دیوار