سوال نخست : رابطه شمال با پول چطور رابطهایست؟
- سوال دوم : وقتی كه به پول فكر میكنید چه احساسی به شما دست میدهد؟ نگرانی، ترس، لذت، هیجان و . . .
چه تصویری از پول در ذهنتان رسم كردهاید یا به بیان ساده راجع به پول چطور فكر میكنید؟ پول چرك كف دست است، هیچ كس یك شبه پولدار نمیشود، پول سرچشمه تمامی بدیهاست یا شاید هم مردمان ثروتمند خود خواهند و یا پول اصل اساسی خوشبختی است.
- سومین سوال : پول در خانواده شما چه جایگاهی داشته و نظر و ایده غالب راجعه به آن ه بوده است؟ آنها درباره پول چه چیزهایی به شما یاد دادهاند؟
10- ثروتمندی افسانهوار عدهای از مردم جهان و فقر شدید گروهی دیگر را چطور توجیه مینمایید؟
11- كدام یك از جملات زیر با نگرش و خط كلی جهتگیری شما نسبت به زندگی پولی و كاریتان هماهنگ و موافق است؟
- من لیاقت پولدار شدن را دارم.
- ثروتمند بودن خوب است و با آن موافقم.
- از این كه شخص پولداری هستم راضی و خوشحالم.
- از ثروت و داراییام لذت میبرم.
- دوست دارم هرچه میخواهم به دست آورم و ازداشتن آنها خوشحال و راضی خواهم بود.
- احساس خوبی درباره پول و ثروت دارم و نگرش و رابطه مناسبی هم اتخاذ نمودهام.
- اگر دیدید كه پاسخ به بعضی از این پرسشها برایتان آسان نیست، بدانید كه این موضوعات همانهایی هستند كه پاسخهایشان واكنشها و عقاید القایی دیگران است و شما طی سالهای متمادی آنها را پذیرفتهاید. در واقع بخش عمده از رفتارهای پولی و مرادات كاری و تجاریتان هم تحت تاثیر آنهاست. ولی زمانی كهمیخواهید به پرسشهایی مرتبط با آنها جواب دهید، راحت نیستید و بیان پاسخ برایتان دشوارست. علت اینست كه شما با تمام وجود این عقاید را قبول ندارید و جالب اینست كه پاسخ درست را هم به خوبی نمیدانید. در این جا منظور این نیست كه عقاید ودیدگاههای شما درست است و خطوط فكری دیگران نادرست یا بالعكس. آنچه مورد توجه است تفاوت دیدگاه واقعی شما و جریان القایی محیط خارج است كه موجب تناقض شده وجوهی از مسئله مهم و ضروری زندگی را برایتان تیره و مبهم كرده است. به جرات میتوان گفت كه تضاد وتناقض در هر كدام از ابعاد زندگی انسان و منش و خط محوری زندگی سبب پیدایش سردرگمی شده انسان را از نیل به اهدافش بازمیدارد. به بیان سادهای كه مردم به كار میبرند : "باید تكلیفت را با خودت روشن كنی."
به طور مثال سوال یازدهم را در نظر بگیرید. عباراتی را خواندید و پیش خودتان گفتید كه كدامها واقعاض عقاید شما بوده قبولشان دارید.
جمله اول : "من لیاقت پولدار شدن را دارم." عدهای با همان نگاه اول پاسخ میدهند : "بله. البته، چرا كه نه" و بعضی هم میگویند "نه، اصلاً من باید به همین كه هستم بسند كنم".
تكلیف اولی روشن است. اوكسب درآمد بالا و ثروتمند شدن را حق مسلم خودش میداند و برای رسیدن به هدفش سخت تلاش كرده و ممكن است به هر كار خوب یا بدی دست بزند. یك گروه از ثروتمندان خودخواه دستهای از همین افرادند كه میخواهند "به هر قیمتی" پولدار شوند.
گروه دوم هم وضعشان مشخص است. تلاش و مبارزه برای پیشرفت جایگاه والایی در زندگیشان ندارد و ممكن است صرفهجویی و قناعت را با ركود و بیتفاوتی اشتباه بگیرند.
ولی آن شخصی كه نمیداند چه بگوید. با مشكل روبهروست. او قدم در راه كسب و كار میگذارد یا این كه برای مجموعهای دیگر كار میكند. این آدم چه كارآفرینی و چه كارمند میخواهد پیشرفت كند، درآمدش را افزایش داده و ترفیع رتبه بگیرد. رشد، پیشرفت و بالندگی حقوقی هستند كه او برای خودش قایل شده ولی به نظر میرسد چندان هم مطمئن نباشد.
وقتی كه در این راه با مشكلات گوناگون كه بسیاری مواقع آسان هم نیستند روبهرو میشود، نمیتواند خوب تلاش كند و در مدت طولانی، با جدیت و پشتكار سعی در بهبود اوضاع داشته باشد. اینجاست كه پاسخ منفی قوت میگیرد و او با خود میگوید كه توانایی لازم را ندارد، قوی نیست و لیاقت ندارد كه پیشرفت كند چرا كه شكست خورده و میخواهد كنار بكشد. این آدم حق پیشرفت و افزایش توان مالی را از خود سلب كره صحنه را ترك میگوید.
ولی این تضاد و كشمكش متوقف نخواهد شد. او با احساس گناه و سرخوردگی دست به گریبان میشود. این بار قوای مثبت به او نهیب میزند و سرزنش میكند كه چرا حق روشن و قطعی خودش را از كف داده و از آن صرفنظر كرده است و چرا با كنار كشیدن راه را برای پیشرفت و پولدار شدن بقیه باز كرده است. احساس گناه، سرخوردگی، سرزنش، میل به شروعی دوباره، اضطراب از شكست مجدد و تلاش برای یافتن پاسخ این سوال مهم، شرایط نامطلوبی را برای این فرد خلق خواهند كرد. و اینها از عدم اطمینان از پاسخ یك پرسش به وجود میآید.