سوالی كه بیشتر خانواده‌ها در مورد فرزندخوانده خود دارند، این است كه در چه سنی باید واقعیت را به آنها گفت و اصلا نیاز است این كار انجام شود؟

 بسیاری از خانواده‌ها پس از قبول سرپرستی فرزند در چگونگی رفتار خود با عضو جدید خانواده دچار سردرگمی می‌شوند و رفتار طبیعی و عادی با او ندارند تا جایی كه این حمایت‌های افراطی، مانعی برای رشد و شكوفایی توانمندی‌های او شده و این كودك كاملا وابسته بارخواهد آمد.
 
در این وضعیت، والدین باید این مساله را مدنظر قرار دهند كه این كودكان با فرزندان حقیقی هیچ فرقی ندارند و باید هنگام خطا یا اشتباه، همان رفتاری را از خود بروز دهند كه با فرزند واقعی خود در شرایط مشابه دارند و همواره این نكته را به خاطر داشته باشند كه حمایت بیش از حد، این كودكان را متوقع و وابسته بارخواهد آورد.
باید بدانیم طی کردن مراحل قانونی و تلاش برای كسب مجوز و تایید صلاحیت قبول سرپرستی یك كودك، تنها نخستین گام از مراحل فرزندخواندگی است؛ چیزی كه بسیاری از خانواده‌ها تا زمانی كه این مرحله را تجربه نكنند، به حساسیت آن پی نمی‌برند.
اما چگونگی برقراری ارتباط با كودكی كه در مدت كوتاه سال‌های زندگی خود هیچ‌گاه حس داشتن پدر و مادر را تجربه نكرده، كار دشواری است كه هر خانواده‌ای به آسانی از عهده آن برنمی‌آیند و نتیجه آن می‌شود كه در برخی موارد، این تفاوت‌ها و ناتوانی در نگهداری و ارتباط با كودك، امكان تحمل این وضعیت را با مشكل مواجه می‌كند.

در چه سنی واقعیت را بگوییم؟
سوالی كه بیشتر خانواده‌ها در مورد فرزندخوانده خود دارند، این است كه در چه سنی باید واقعیت را به آنها گفت و اصلا نیاز است این كار انجام شود؟
كودكان بسیار خردسال، یارای آن را ندارند تا بدرستی تفاوت میان فرزندخواندگی و تولد در یك خانواده را درك كنند. از این رو، با اطلاعات اندكی قانع می‌شوند.
كودكان سه ساله، پرسش‌های دشواری نمی‌كنند و پدر و مادر می‌توانند به آ‌نها به عنوان تمرینی برای سوالات پیچیده‌تر كه بعدها پیش می‌آید، بنگرند.
كودك پیش‌دبستانی دلش می‌خواهد بداند از كجا آمده، چگونه بزرگ شده است و‌... وی ممكن است اصرار كند تا شما داستانی را بازگو كنید تا بتواند بارها و بارها عشق حضور خود را در خانواده تجربه كند.
كودك در حدود شش سالگی شروع به ابراز كنجكاوی درباره تولدش می‌كند؛ پرسش‌هایی چون « بچه از كجا می‌آید؟ » را می‌پرسد و شاید والدین بارها داستانی را تكرار كنند.

نكته:
بی‌فكری برخی اعضای فامیل به بروز مشكلات روحی فرزندخوانده‌ها منجر می‌شود؛ مشكلی كه همدلی بیشتر اعضای خانواده را می‌طلبد
در فرهنگ‌های غربی، مساله فرزندخوانده بودن را پیش از سن دبستان با كودك در میان می‌گذارند، اما در فرهنگ ما به دلیل احساسی بودن خانواده‌ها، مطرح كردن این واقعیت به كودك در این سن، ضربه روحی و عاطفی شدیدی تحمیل می‌كند، بنابراین بهترین سن برای مطرح كردن این قضیه در كشور ما قبل از سن بلوغ و به عنوان مثال در تابستانی است كه كلاس پنجم ابتدایی را تمام می‌كند و اگر در این سن، والدین این واقعیت را مطرح نكردند، بهتر است تا پایان دوران بلوغ نیز از طرح آن اجتناب كنند؛ چرا كه در این سن، نوجوان با مشكلات زیادی در زمینه دوران بلوغ خود و بخصوص بحران هویت مواجه است و گفتن این مساله فقط مشكلات و بحران‌ها را مضاعف خواهد كرد.
خانواده‌ها هیچ‌گاه سعی نكنند واقعیت را از كودك مخفی كنند، اما وقتی این راز به فرزند گفته می‌شود، آن وقت است كه زمان می‌برد تا مساله در ذهن كودك حلاجی شود؛ به‌طوری كه حتی ممكن است كودك به صورت مقطعی دچار افسردگی شود.
در این حالت است كه برخورد صحیح خانواده در سپری كردن این بحران، كاملا موثر خواهد بود. آنها باید هر اطلاعاتی را كه از پدر و مادر حقیقی كودك دارند، هر چند ناخوشایند در اختیار وی بگذارند تا كودك خودش تصمیم بگیرد.
در این زمان، نوجوان‌ شروع به بررسی می‌كند تا پی ببرد فرزند خواندگی تا چه حد به زندگی او شكل داده است. برای برخی این‌گونه به نظر می‌آید كه باعث تمامی مشكلات همین فرزندخوانده شدن است و امكان دارد به فكر بازگشت نزد والدین حقیقی‌شان باشد تا گره كور مشكلاتش گشوده شود.
هرچه رخ دهد، پدر و مادر قانونی باید عشق و پشتیبانی خود را ابراز كنند تا كودك احساس آسایش كند. نوجوانان باید خودشان جواب پرسش‌هایشان را بیابند و با این چالش درونی كنار بیایند. در چنین شرایطی، یك مادرخوانده ممكن است فكر كند آیا او دارد مرا از مادری ساقط می‌كند؟ در حالی كه یك نوجوان به این می‌اندیشد كه اگر از آنها جدا شوم، آیا آنها باز هم مرا به عنوان عضو خانواده می‌پذیرند؟
اما برخی خانواده‌ها نگران هستند كه اگر كودك واقعیت را بداند، پس از مدتی آنها را ترك كرده و به دنبال پدر و مادر خود خواهد گشت، اما والدین حتی اگر از خانواده حقیقی كودك نیز اطلاعی دارند، نباید مانع دیدار آنها شوند و مطمئن باشند فرزندشان هیچ‌گاه آنها را ترك نخواهد كرد؛ چرا كه شاید برای مدتی در پی یافتن آنها و برقراری ارتباط با این خانواده باشد، اما این قضیه نیز مقطعی است و والدین باید مطمئن باشند فرزندخوانده، آنها را كه چندین سال با آنها زندگی كرده، به خانواده‌ای كه هیچ‌گاه آنها را ندیده، ترجیح نخواهد داد.

اطرافیان چگونه برخورد كنند؟
متاسفانه بی‌ فكری برخی از افراد فامیل، باعث درد و رنج روحی بچه‌ها می‌شود و گاه حرف‌هایی می‌زنند كه می‌تواند مشكلات روحی برای این كودكان به وجود آورد.
اگر اطرافیان، خود را جای این خانواده گذاشته و با آنها احساس صمیمیت و همدلی كنند، مطمئنا احساس خانواده را نسبت به كودك درك كرده و دید آنها نیز از حالت موجودی غریبه به كودك در خواهد آمد، این در حالی است كه برخی دیگر از خانواده‌ها نیز محبت را از حد خود خارج كرده و نسبت به كودك حالتی از دلسوزی و ترحم را روا می‌دارند كه هر دوی این موارد، كاملا نادرست و غیرمنطقی است.
خوب نیست كه فرزند شما موضوع فرزندخواندگی را از اطرافیان خود بشنود و حتما لازم است پدر یا مادر این موضوع را با او در میان بگذارند تا او راحت‌تر بتواند با آن كنار بیاید. به نظر او، اطرافیان باید بیاموزند با این كودك مانند دیگر كودك‌ها برخورد كنند و احساس ترحم یا تنفر نداشته باشند تا او هم مانند كودكی عادی در جامعه رشد كند.



گردآوری : گروه سبک زندگی سیمرغ
www.seemorgh.com/lifestyle
منبع : jamejamonline.ir




مطالب پیشنهادی :

مهم ترین دلایل بدغذایی کودکان

والدین و رازهای دوران بلوغ نوجوانان 

5 نکته کلیدی در پیشگیری از اعتیاد فرزندان 

تفاوت های تربیتی دختران و پسران را می شناسید؟ 

50 تفریحی که بچه های امروز از آن محرومند