خواب شیرین ارزانی!
طنز - قصه گران شدن نان و رویاهای مردمی که دستشان به نان می رسد را می توانید در این قطعه شعر طنز بخوانید!
خواب دیدم كه شده نان ارزان
غرق شادیست سراسر ایران

هر كجا چشم كه می گردانی
همگی غنچه ی لبها خندان
مردم از محنت تحریم آزاد
جملگی مرد و زن و پیر و جوان

مردها بسته ی نان زیر بغل
سبد مملوء نان دست زنان

كودكان مست ز بوی سنگك
پیرها نشئه ی بوی " تافتان"

وسط میز غذا پشته نان
تو ببینی ز برای مهمان

بربری بر سر صبحانه ما
من چه گویم دگر از لذت آن!

كم فروشی نكند نانوایی
سنگك اندازه قدّ انسان
غوطه در خواب بُدَم تا ناگاه
كرد بیدار مرا مادر جان

ناله و شیون و نفرین می كرد:
ز چه بدبخت شدم؟ ای سبحان!

پدرم را به خطابش می گفت:
نیستی مرد تو چونان مردان
بس كه در خانه ی تو سوخته ام
شده آن قامت رعنا چو كمان

دیده ام شوهر زنهای دگر
مثلا؛ مرد شهین "مش رحمان"
بربری می خرد و نان لواش
گهِ صبحانه و در شامگهان

اسم خود را تو دگر مرد مگو
كمتری حال دگر از نسوان
ماه بگذشت و به سال است كنون
كه ندیدیم رخ قرصی نان

گلپری خواهر اختر می گفت؛
شدم از گفته ی او من حیران
كه سر سفره به هنگام غذا
می خورد بوقلمون را با نان!

بس كه من جوجه و شیشلیگ زده ام
خشك و خالی به بُنِِ این دندان
بد شده حال من زار دگر
از كباب و بَرِه های بریان

حسرت تكه ی نانی به دلم
كرده خون در جگرم، بی وجدان

تازه می گفت كه از خشكه ی‌ ِ نان
دارد اندوخته چندین همیان
تو بگو تا كه چه داری به جهان
به جز این خانه و باغ گیلان؟!

كرده مهر زن خود كیسه آرد
خواهرِ شوهر من "هاشم خان"
من ِ بدبخت و سیه روز، فقط
چند تا خانه شمال تهران!

مادرم همچو مسلسل، یكریز
می زدش بر سر و رو گُرز زبان
پدرم روی دو پا همچون بید
گوش می داد ولیكن لرزان

با چنین وضع و چنین اوضاعی
خواب رفت از سر من بال كشان
ناگهان از پس‌ ِ گردن لگدی
مادرم زد كه "پا شو" ای نادان

و جهان تار شد و رفت به باد
همه این قصه ی ارزانی نان
وه چه رویای خوش و دلچسبی
حیف! بودش همه در خواب گران

مجید مرسلی



گردآوری: گروه خبر سیمرغ
www.seemorgh.com/news
منبع: khabaronline.ir

مطالب پیشنهادی:
من عاشق مبارزه با صهیونیست ها هستم!+ عکس
هدیه عجیب عربستان به آمریکا!
دستگیری گروگان گیرهای 900 میلیونی!
عکس بخشش اعدام یک اعدامی ایرانی به عنوان عکس سال
آلودگی هوای تهران+ تصاویر