خیلیهایمان در مواقعی که پای افتخار به گذشته میافتد، نه تنها شعر «بنی آدم اعضای یک پیکرند...» را از بریم، بلکه در عظمت محتوای این بیتها به ماجرای نوشته شدن آن بر سر در سازمان ملل اشاره کرده وگاه سخنمان را با اشک شوق و غرور به پایان میبریم؛ غافل از اینکه شباهتی با شاعر داشته یا در شعار مانده باشیم!
به گزارش «تابناک»، بیش از یک سال از ماجرای پر سر و صدای رها کردن چند بیمار بیبضاعت در بیابان نگذشته که خبر میرسد ماجرا در یک بیمارستان دولتی در حال تکرار است؛ خانواده پیرمرد بیماری که در این بیمارستان بستری است در پرداخت هزینههای درمان عاجز شدهاند و درک این عجز برای بیمارستان کافی است تا قبل از درمان حکم ترخیص وی امضا شده و آژانس برای انتقال وی به درب منزل مهیا شود!
یکی از فرزندان وی در این باره میگوید: سالهای دور وضع مالی پدرمان که در کار فرش بود، رونق خوبی داشت اما به دلایل مختلف با ورشکستگی مواجه شد و زندگیمان با مشکلاتی مواجه شد؛ جدایی والدین یکی از آخرین آنها بود تا اینکه مادرمان زندگی جدیدی آغاز کرد و دیگر مدتها خبری از پدرمان نداشتیم.
تلخی بیخبری از وی پانزده سال ادامه داشت تا اینکه سرانجام در اواخر سال ۸۹ از طریق افراد نیکوکار و به کمک خدای بزرگ به پدرمان رسیدیم؛ به این ترتیب که ایشان را در حوالی حرم امام (ره) در حالی یافته بودند که از بیماریهای زیادی رنج میبرد و البته تصادفی که سالها قبل برایش رخ داده بود، منجر به از دست رفتن حافظه وی شده بود تا جایی که حتی نام خود را به خاطر نداشت و سپس موفق شده بودند که برخی بیماریهای وی رادرمان کرده و با سکنی دادن موقت پدرمان، سر نخها را تا رسیدن به ما دنبال کنند.
البته شرایط ما [فرزندان پیرمرد بیمار] هم به گونهای نبود که بتوانیم پذیرای پدر باشیم چرا که از سه نفرمان تنها یکی شاغل است و البته در منزل ناپدری سکونت داریم؛ با این توصیف، به هر دری زدیم تا سرانجام با کمک یکی از آشنایان توانستیم وی را در یک آسایشگاه بخش خصوصی نگهداری کنیم تا اینکه پای چپ پدر که مورد جراحی قرار گرفته بود، عفونت شدیدی کرد و مجبور شدیم برای رفع عارضه وی را در بیمارستان «س...» بستری کنیم.
در این مدت هزینههای زیادی برای درمان ایشان متحمل شدیم به نحوی که فقط پانسمانهای خاص ایشان ماهانه حدود چهارصد هزار تومان هزینه دارد و بیمارستان هم مدام فشار میآورد که مبلغ نیم میلیون تومان علی الحساب به حسابشان واریز کنیم و البته چون برایمان مقدور نیست، چاره را در صحبت با مددکاری بیمارستان دیدیم تا شاید بتوانیم پدرمان را تحت پوشش کمیته امداد، بهزیستی یا نهاد مشابه دیگری قرار داده و مشکل بیآشیانگی وی بعد از درمان را هم حل کنیم چون علی رغم علاقه و محبتی که به پدرمان داریم، برایمان مقدور نیست که وی را به همان آسایشگاه قبلی برگردانده و ماهانه یک میلیون و صد هزار تومان هزینه نگهداری وی را متقبل شویم.
ساعاتی از مذاکره با مددکاری بیمارستان نگذشته بود که از بیمارستان با منزل ناپدریمان تماس گرفتند و گفتند که پدرمان ترخیص شده و قرار است با آژانس راهی منزلش کنند! در شرایطی که درمان وی به اتمام نرسیده و عفونت پای وی در شرایط خوبی نیست و البته هیچ کس توضیحی برای این کار هم ندارد تا تنها التماسهای ما مانع از این اقدام غیر انسانی به طور موقت (مهلت دو سه روزه) شود.
و البته از اینجای ماجرا به بعد را به راحتی میشود حدس زد؛ موسسات حمایتی کهگاه بر خلاف اسمشان هیچ حمایتی را مشمول نمیشوند، در این مورد خاص نیز اقدامی نکردهاند تا تنها چاره را در ورود از دریچه خبری به این موضوع دانسته و تلاشمان را معطوف به تماس با برخی موسسات حمایتی و خیریه کنیم.
اینجاست که روابط عمومی یک نهاد حمایتی بزرگ که صندوقهای صدقاتش در تمامی شهرها و خیابانها دیده میشود، مشکل را به وزارت بهداشت مرتبط دانسته و میگوید: «این موارد در حوزه عملکرد ما نیست و نمیتوانیم در حیطه کاری وزارت بهداشت ورود کنیم.» تا با این توجیهات به راحتی هر چه تمامتر مسئولیت ذاتیشان را به دیگری محول کرده و ... .
تصمیم میگیریم تا موضوع را با مسئولان این وزارت خانه مطرح کنیم تا شاید راهکاری غیر از اخراج بیمار بیپول از بیمارستان، پیش پای خانواده این پیرمرد قرار گیرد اما مرور ماجرای اخراج بیماران از بیمارستانهای دولتی در سال گذشته و بازخوانی اظهار نظرهایی چون «وزیر بهداشت رها شدن بیماران در بیابان را تکذیب کرد»، «مقصر رها شدن دو بیمار، راننده آمبولانس بود که اخراج شد»، «عاملان رها کردن بیماران در کشتزارها تحت پیگرد قانونی قرار گرفتند [و البته فقط تحت پیگرد ماندند!]»، «وزیر: کار خرابکاران بود!»، «معاون: میخواستند وزیر بهداشت را خراب کنند» و در آخر، تهدید مسئولان این بیمارستان به اخراج بیمار درمان نشده به این معنی است که مراجعه به وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی چاره ساز نخواهد بود.
به سراغ موسسات خیریه و نهادهای حمایتی خصوصی میرویم تا شاید گره گشای زندگی آقا یوسف ۸۰ ساله واقع شوند اما تماس با آنها نیز منجر به هیچ اتفاق مثبتی نخواهد شد جز اینکه یکی از درد حمایت نشدن موسسهشان از طرف دولتیها بنالد و یکی دیگر پیش گفتمانش را بر محور تعامل رسانهای با ما قرار دهد!!
البته یکی دیگر وعده میدهد تا نامهای خطاب به فلان آسایشگاه سالمندان خواهد نوشت تا شاید موثر واقع شود؛ ظاهرا هیچ کس نمیشنود که این بیمار ممکن است هر لحظه از چتر دلسوزی بیمارستان خارج شده و با عفونتی نادیدنی (نه به معنای پنهانی و داخلی، بلکه از نوع ناخوشایند و غیر تماشایی) راهی خیابانها شود؛ با این تفاوت که این بار دیگر تنها هم نیست و فرزندانش نیز در این آوارگی با وی شریک خواهند بود
اینجاست که روابط عمومی یک نهاد حمایتی بزرگ که صندوقهای صدقاتش در تمامی شهرها و خیابانها دیده میشود، مشکل را به وزارت بهداشت مرتبط دانسته و میگوید: «این موارد در حوزه عملکرد ما نیست و نمیتوانیم در حیطه کاری وزارت بهداشت ورود کنیم.» تا با این توجیهات به راحتی هر چه تمامتر مسئولیت ذاتیشان را به دیگری محول کرده و ... .
تصمیم میگیریم تا موضوع را با مسئولان این وزارت خانه مطرح کنیم تا شاید راهکاری غیر از اخراج بیمار بیپول از بیمارستان، پیش پای خانواده این پیرمرد قرار گیرد اما مرور ماجرای اخراج بیماران از بیمارستانهای دولتی در سال گذشته و بازخوانی اظهار نظرهایی چون «وزیر بهداشت رها شدن بیماران در بیابان را تکذیب کرد»، «مقصر رها شدن دو بیمار، راننده آمبولانس بود که اخراج شد»، «عاملان رها کردن بیماران در کشتزارها تحت پیگرد قانونی قرار گرفتند [و البته فقط تحت پیگرد ماندند!]»، «وزیر: کار خرابکاران بود!»، «معاون: میخواستند وزیر بهداشت را خراب کنند» و در آخر، تهدید مسئولان این بیمارستان به اخراج بیمار درمان نشده به این معنی است که مراجعه به وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی چاره ساز نخواهد بود.
به سراغ موسسات خیریه و نهادهای حمایتی خصوصی میرویم تا شاید گره گشای زندگی آقا یوسف ۸۰ ساله واقع شوند اما تماس با آنها نیز منجر به هیچ اتفاق مثبتی نخواهد شد جز اینکه یکی از درد حمایت نشدن موسسهشان از طرف دولتیها بنالد و یکی دیگر پیش گفتمانش را بر محور تعامل رسانهای با ما قرار دهد!!
البته یکی دیگر وعده میدهد تا نامهای خطاب به فلان آسایشگاه سالمندان خواهد نوشت تا شاید موثر واقع شود؛ ظاهرا هیچ کس نمیشنود که این بیمار ممکن است هر لحظه از چتر دلسوزی بیمارستان خارج شده و با عفونتی نادیدنی (نه به معنای پنهانی و داخلی، بلکه از نوع ناخوشایند و غیر تماشایی) راهی خیابانها شود؛ با این تفاوت که این بار دیگر تنها هم نیست و فرزندانش نیز در این آوارگی با وی شریک خواهند بود
این هم منشور حقوق بیمار در بیمارستان مورد بحث که ظاهرا بیمار در آن همه جور حقی دارد الا درمان شدن، اخراج نشدن و حتی "بیمار" لقب گرفتن نه به دیده مشتری نگریسته شدن!
اینجاست که حق میدانیم تا حدی از موسسات خیریه قطع امید کرده و تنها در صدد بیان درد مضاعف اقشار بیبضاعت جامعه در آییم تا شاید منجر به پذیرش حقیقت تلخ ماجرا شده و باور به وجود این «درد»، در نهایت به چاره جویی و طلب «درمان» برسد تا شاید دیگر نیاز نباشد برای حمایت از امثال آقا یوسف ۸۰ ساله، رویای ۱۸ ساله، مهسای ۷ ساله و بیماران دیگر دردشان در رسانه فریاد زده شود و البته بعد بر سر خدمت به ایشان دعوا بالا بگیرد.
گفتنی است «تابناک» آمادگی دارد برای حل مشکل این خانواده اطلاعات مورد نیاز را در اختیار نهادهای مرتبط قرار دهد.
گردآوری: گروه خبر سیمرغ
www.seemorgh.com/news
منبع: tabnak.ir
مطالب داغ سایر بخش ها:
منبع: tabnak.ir
مطالب داغ سایر بخش ها:
ثروتمندترین سیاستمداران جهان معرفی شدند
گزینه حزب كارگزاران برای ریاست جمهوری
احتمال شباهت بالای انتخابات آتی با انتخابات نهم
سرعت غنی سازی در ایران 3 برابر شده
گسترش پيامكهایی درباره نان و شير