حسن نظری مدافع راست تیم ملی که 34 سالی دور از ایران بوده در این گفت و گویی از فوتبال ملی ایران می گوید.

خبرآنلاین:حسن نظری ، این اسم شاید برای نسل فوتبالی پس از انقلاب چندان آشنا نباشد. شاید تک فریم های به جای مانده از سال های دور اما طلایی فوتبال ایران است که هنوز سبب می شود تا گهگاهی نامی چون نام او در میان فوتبالی ها مطرح باشد. بهترین شماره 2 تاریخ ایران ، دفاع راست طلایی فوتبال مان بود که بیش از 30 سال گذشته را در دالاس سپری کرده. دوری طولانی مدت از او چهره ای فراموش شده ساخته. او که باید صدای گرمش را شنید . صدایی که اگرچه ته لهجه تگزاسی پیدا کرده اما به نظر تا ابد صفای آبادانی اش را به همراه خواهد داشت. این شاید اولین گفت و گوی مفصل با حسن نظری پس از 32 سال باشد که در رسانه های داخلی منتشر می شود. با او تاریخ فوتبال ایران را مرور می کنیم. با کسی که یک استقلالی دو آتشه است و عاشق همه تیم های آبی پوش دنیا!
*پیدا کردن شما کار دشواری بود ولی  بالاخره بعد از سال ها پیدای تان کرده ایم. انگار دور از وطن حسابی خوش می گذرد؟
همیشه دوری از وطن سخت است. وقتی مهاجر باشی ، همیشه در غربت هستی و یک چیزی از وجودت کم است. کمترینش این است که عزیزانت را نمی توانی ببینی. از سال 1979 که آمدم بیرون از ایران همیشه آرزو داشتم که برگردم ولی نمی دانم چرا هیچ وقت این اتفاق نیفتاده. این قدر اینجا درگیر زندگی شدم که ... خب من در سال های بعد از ایرانم به امارات رفتم تا آنجا بازی کنم. چند وقتی را دبی بودم و بعد هم که به MLS آمدم. 30 سال دوری اما باعث نمی شود که فکر مکنید یک ذره عشقم به کشورم کم شده. همه جا با افتخار می گویم حسن نظری هستم ، یکی از سربازان مردم خوب ایران در تیم ملی فوتبال مان.
*فوتبال حرفه ای تان که تمام شد ، در دنیای فوتبال ماندید؟
بله ، من بعد از فوتبال حرفه ای به صورت حرفه ای وارد کار مربیگری شدم. از سال 1992 دوره های مربیگری را تا بالاترین سطح حرفه ای پیش رفتم . دوره های مربیگری حرفه ای را در تیم های بزرگ دنیا مثل آژاکس و منچستر یونایتد پشت سر گذاشتم و همزمان برای خودم یک آکادمی آموزش فوتبال راه انداختم . آکادمی فوتبال ما در 10 سال گذشته همیشه در این مقطع سنی در آمریکا بهترین بوده است. بازیکنان زیادی را به تیم ملی این کشور معرفی کرده. بازیکنانی که دارند در بهترین تیم های اروپا بازی می کنند و همین اتفاق باعث شده تا باشگاه دالاس تانگسن برای فدراسیون فوتبال آمریکا ، در رنک دهی های شان ، جایگاه خیلی خوبی داشته باشد. ما رده های سنی مختلفی را برای دختران و پسران داریم. بچه ها از سنین 7 سالگی تا 18 سالگی به آکادمی ما می آیند و برای فوتبال حرفه ای تربیت می شوند. تیم فوتبال ما در حقیقت نماینده باشگاه منچستر در آمریکاست و متدهای آموزشی و مربیان ما بر اساس این چارچوب کار می کنند. خود من هم هر ساله به تمرینات این تیم می روم تا در کلاس های بازآموزی آخرین دستاوردهای فوتبال حاضر باشم.
*و این چهره های شاخص را می توانید برای مان نام ببرید؟
بله ما بازیکنانی مثل گلن دنسی را داشتیم که تاتنهام بازی کرده یا گرک در لیگ پرتغال بازی می کند. در بوندسلیگا جفلی را داریم ، لی وین در پی اس وی هلند بازی می کند و همه این بازیکنان در گروه ملی پوشان آمریکا هستند . خیلی های دیگر هم هستند که به تیم های ملی بانوان آمریکا راه پیدا کردند یا بازیکنان جوان مختلفی که دارند در لیگ حرفه ای آمریکا بازی می کنند. من سال هاست به عنوان رئیس این مجموعه فعالیت می کنم و خوشحالم که به عنوان یک ایرانی توانستم یک آکادمی موفق فوتبال حرفه ای داشته باشم.
*و این ایرانی موفق چرا این تجربه را در ایران برای بچه های شهر خودش مثلا آبادان ایجاد نمی کند؟
این که می گویید به همین سادگی ها هم نیست. مگر تا حالا کسی از ما خواسته بگوید مثلا حسن نظری پا شو بیا و تجربیاتت را بیاور و ما گفته باشیم نه؟ این واقعا برای من یک رویاست که توی کشور خودم هم فعالیتی داشته باشم. چیزی که درباره اش حرف می زنیم ، زندگی من است. الان آدم هایی که در هرم مدیریتی ورزش کشور هستند باید چنین چیزی را بخواهند و بعد بگویند به فلانی گفتیم و نیامد تازه اگر واقعا اصلا بدانند یکی مثل ما هم هست. به هر حال من هر چه امروز در زندگی ام دارم مدیون همان فضای فوتبال ایران است که باعث پیشرفتم شد. پیراهن تیم ملی فوتبال بود که مرا به هر جایی که هستم ، رسانده است. واقعا می گویم اگر یکی بیاید و بگوید مرا می خواهد ، افتخار می کنم در کشورم کاری انجام بدهم.
*شیوه مدیریت چنین آکادمی فوتبالی چطور است؟ چرا هیچ وقت در کشور خودمان نمی توانیم الگوی درستی برای مدیریت تیم های پایه داشته باشیم؟
ببینید مدیریت صحیح فوتبالی تنها راه چاره است. در همه مقاطع باید این اتفاق بیفتد. خیلی رک بگویم ، اینجا هم که آمریکاست ، اگر قرار به هزینه باشد قرار نیست همین طور پول ها بی حساب و کتاب هزینه شود. تنها با شیوه های مدیریت صحیح و برنامه محوری است که می شود جلوی هزینه ها را گرفت. ما در آکادمی مان بازیکنان را در دو کلاس تقسیم بندی کردیم ، آنها که می آیند برای آموزش فوتبال که باید برای این آموزش هزینه بپردازند و سطح دوم ستاره هایی برای آینده هستند. اسپانسرها ، هزینه این بازیکنان را از سنین کم می پردازند و ستاره هایی هم که گفتم حاصل همین استعدادیابی و حمایت بنگاه های بزرگ اقتصادی دنیا هستند. ما اسپانسرهای خیلی بزرگی داریم . ساختن ستاره های بزرگ برای فوتبال هزینه های زیادی دارد که نه خانواده های شان توان پرداختش را دارند و نه ما . برای همین از اسپانسر ها کمک می گیریم. اما باید استعدادها را درست تشخیص داده باشی و درست برای شان برنامه ریزی کنی تا اسپانسرها هم حاضر به همکاری باشند.
*برسیم به تیم ملی جوانان . تیم ما که همه می گویند تیم با استعدادی بوده ، خیلی تلخ حذف شد. اخبارش را شنیدید؟
بله متاسفانه شنیدم و تک صحنه هایی از بازی آخرشان برابر کره را دیدم و حسابی افسوس خوردم. ما اینجا هزاران کیلومتر دورتر از ایران همه دلخوشی مان این است که تیم های مان ببرند. با هر برد بچه ها با غرور سرمان را بالا می گیریم و پز می دهیم و با باخت های شان دلمان می شکند. من از اینجا نمی توانم درباره کار این بچه ها قضاوت کنم. ولی من هرچه درباره این بچه ها شنیدم ، تعریف درباره خوبی شان بوده. حتما این ها چیزی داشتند که همه متفق القول از لیاقت شان می گویند. این تیم را نباید رها کرد چون همین بچه ها هستند که می توانند فوتبال ملی ایران را در 3 یا 4 سال آینده به روزهای خوبش برگردانند. شکست همیشه هست اما باید از شکست درس بگیریم تا پیشرفت کنیم. این نسل لیاقتش را دارد که یک مربی بزرگ کنارشان باشد تا آنها هم دیگر ترس از هیچ حریفی نداشته باشند. باید روی این استعدادها سرمایه گذاری کرد تا هم به المپیک برسند و هم پیراهن تیم ملی بزرگسالان را بر تن کنند.
*یعنی مربی خوب داخلی یا خارجی؟
راستش الان نمی توانم اسم بگویم چون نه مربیان خوب داخلی مان را می شناسم و نه برنامه مدیران فوتبال را برای توسعه این تیم. حتی نمی توانم به کار مربیان قبلی تیم نمره بدهم چون به هر حال آنها هم نقش مهمی در ساختن چنین تیمی داشتند حالا شاید مثلا تجربه بازی های بزرگ را نداشتند. ولی هیچ جای دنیا برای یک باخت این همه استعداد را به امان خدا ول نمی کنند. برای این بچه ها حتی یک روز هم مهم است. اگر بنای داخلی گرایی دارند ، باید بگردند و ببینند کدام مربی در بازی های داخلی شهامت استفاده از جوانان را داشته و بهتر نتیجه گرفته و یکی مثل او را بیاورند. کاری مثل زمان حشمت مهاجرانی که همه بازیکنان آن نسل مدیون بزرگی او هستند.
*ولی الان یکی از بهترین مربیان دنیا را در راس فوتبال مان داریم اما در فوتبال مان هیچ چیزی نداریم!
اگر در تیم بزرگسالان مان تحول می خواهیم باید بسترش را در تیم های پایه آماده کنیم. ببین من برایت از یک فلسفه می گویم. حتما خودت هم مثل خیلی از فوتبال دوستان ، علاقمند به بارسلونا هستی. می دانی انها چطور به اینجا رسیدند؟ من تقریبا هر چند وقت یکبار در دوره های آموزشی این تیم شرکت می کنم. آنها یک فلسفه وجودی دارند. می گویند مربی تیم 12 ساله های ما باید کسی باشد که می تواند 6 سال بعد تیم اول را هدایت کند. اگر این مربی را در کادرفنی نداریم ، یعنی 6 سال بعد او نمی تواند مربی تیم در لالیگا باشد پس چیزی هم ندارد که بتواند ستاره برای تیم تربیت کند. حالا ما در تیم های ملی مان چنین مربیانی داریم؟ اگر سرمربی تیم جوانان ایران قرار نیست تا ابد سرمربی بزرگسالان شود یعنی نباید مربی باشد چون عرضه بازیکن سازی ندارد.

 


*پس موافقید که این اتفاق بیفتد؟
برگردیم به عقب. مگر حشمت مهاجرانی از کجا سرمربی شد؟ او دستیار اوفارل بود ، قبل تر مربی جوانان بود و وقتی با نسلی که خودش ساخته بود ، مربی شد به همه چیز رسید. الان اگر مربی خوبی در لیگ دارید ف باید روی او برای تیم های پایین تر سرمایه گذاری کنید تا بتواند فوتبال تان را به سوی موفقیا ببرد.
*برسیم به خودتان. به حسن نظری که حتی ابراهیم آشتیانی هم درباره اش می گوید بهترین دفاع راست تاریخ ایران.
این که یک لطف بیش از اندازه است. من همیشه بزرگترین افتخارم این بوده که پیراهن آقای آشتیانی را به تن کردم و امیدوارم توانسته باشم در خد ایشان باشم. اگر موفقیتی هم برای حسن نظری وجود داشته حاصل تلاش های مربیان ، هم تیمی ها و حتی دوستان خوب فوتبالی و غیر فوتبالی او بوده است. من 17 سالم بود که پیراهن تیم ملی را به تن کردم و هنوز آن بازی یادم هست. در دروازه ، ما ناصر حجازی را داشتیم. قلیچ خانی و پروین ... در تیم بودند که این قدر در رختکن به من روحیه دادند تا توانستم وزن پوشیدن پیراهن تیم ملی را تحمل کنم. من همیشه عاشق فوتبال بودم. هیچ وقت در رویایم هم پیراهن تیم ملی را نمی دیدم اما کمک های بزرگان باعث شد تا بتوانم بهترین سال های زندگی ام را در پیراهن تیم ملی تجربه کنم. از المپیک گرفته تا جام جهانی و قهرمانی در آسیا.پوشیدن پیراهن باشگاه استقلال( تاج) یک رویا بود که برایم بدست آمد و ...
*عاشق فوتبال بودید یا والیبال؟
من والیبال را دوست داشتم ، بازی هم می کردم اما مربی ورزش مان در مدرسه می گفت تو قدت به درد والیبال نمی خورد. ولی فوتبال هم همیشه یکی از علایقم بود. ما در آبادان تقریبا بیشتر وقت مان به دویدن دنبال توپ در کوچه ها می گذشت. بچه های آبادان اصلا با توپ به دنیا می آیند! فوتبال تو خون ماست. تازه من داداشم در تاج آبادان بازی می کرد . خودم هم که از فوتبال خاکی به این جا رسیدم. یک روز یکی از دوستانم در تیم شان بازیکن کم داشت و من را با خودش برد. گذاشتنم در پست دفاع. بازی کردم و همان بازی اول دعوت شدم به تیم منتخب خوزستان و بعد هم که مراحلی که تا تیم ملی کشید. به لطف خدا این اتفاق برای من خیلی زود افتاد.من از تیم سپه شروع کردم و به تاج رسیدم. تیمی که از بچگی عاشقش بودم.
*و بعد شدید پسر رایکوف!
خب من با رایکوف سال های خوبی داشتم . او خیلی به من لطف داشت. اصرار داشت یک بچه شهرستانی نباید در تهران تنها باشد. خوشبختانه باعث شد تا ما درس مان را بخوانیم. وارد مسیر اشتباه نشوم و فوتبال ادامه پیدا کند. اما همان قدر که او به من لطف داشت ، مربیانی مثل اوفارل ، جکیج و مهمتر از همه ، حشمت مهاجرانی در پیشرفت من نقش داشتند. حتی نمی توانم اسم از همه بیاورم و ممنون دوست خوبی مثل ابوالفضل جلالی نباشم که یکی بود از نسل شما روزنامه نگاران ورزشی. راستش خیلی از بچه خوزستانی آمدند تهران و فوتبال شان سوخت اما من خوش شانس بودم که این بلا سرم نیامد.
*این تراژدی تقریبا انگار در خون بچه های خوزستان است. این سال ها که خیلی های شان محو شدند!
ببین وقتی دور از خانواده باشی و پول خوب هم در دستت باشد. وقتی در کانون توجه باشی ، همه بشناسنت خیلی سخت می شود که مسیر درست را از غلط تشخیص بدهی. در صنعت نفت ، مرحوم دهداری بزرگ یک مکتب داشت . می گفت بازیکن باید درس بخواند. برای اینکه مدرک باعث می شود نگاهت به دنیا باز شود. تحصیلات چشمت را باز می کند و مسیر درست را بهتر تشخیص می دهی. بعد هم خیلی مهم است وقتی پول در دستت داری. وقتی همه اسمت را صدا می زنند ، کسانی در کنارت باشند که حفظت کنند. درست و غلط را برایت بگویند. من در کنار برادر و خواهرم بودم. از حشمت مهاجرانی تا ابوالفضل جلالی و حتی مدیران وقا باشگاه و فدراسیون هم حواس شان جمع بود و این خیلی برایم کمک کننده بود.
*آبادانی باشی و در دفاع بازی کنی ، یک مقدار عجیب نیست؟
خوب گفتی. ما برزیلی ها! عادت داریم فقط دریبل بزنیم و گلزن باشیم . این اصلا توی خون مان است( می خندد) من باید هافبک می شدم چون دوست داشتم هر جایی سرک بکشم و دریبل بزنم ولی شروع فوتبالم مصادف شد با زمانی که بازیکن بزرگی مثل ابراهیم آشتیانی از فوتبال ملی کنار رفت. اوفارل و مهاجرانی دنبال بازیکنی سرعتی با ویژگی های آشتیانی بودند. وقتی مرا دیدند ، بردنم به بک راست. الان هم می بینید بک راست های مدرن مدام در رفت آمدن هستند. چیزی شبیه به بازی مایکون یا دنی آلوز . این پستی بود که برای من تعریف کرده بودند خیلی زود هم خدا خواست و جا افتادم. فکر کنم اولین بازی ملی ام بازی با مجارستان بود که گل هم زدم و بعد هم در بازی رسمی به مصاف بحرین یا عمان رفتیم. من در 17 سالگی در بازی های انتخابی جام جهانی 1974 بازی کردم . باورش برای خودم هم سخت بود. ولی کادرفنی به من لطف کرد و فرصت بازی را در اختیارم گذاشت.
*بازی هایی که پایانش تلخ بود و شما صعود نکردید.
ما صعود نکردیم چون با همه قاره آسیا بازی مردیم و بعد تازه به مصاف استرالیا رفتیم. آن موقع خیلی شرایط سخت بود. از بین همه تیم های دنیا فقط 16 تیم صعود می کرد و کل آسیا و اقیانوسیه یک سهمیه داشت. برای همین بازی های جام جهانی هم خیل سطحش بالاتر بود چون کیفیت بیشتری داشت.الان شاید خیلی از بازی های جام جهانی کیفیت ندارند چون تعداد تیم ها خیلی زیاد شده است.
*چه فرقی بین تیم 1974 اوفارل و 1978 حشمت مهاجرانی بود که یکی به استرالیا باخت و دیگری برنده شد؟
ما سال 78 بزرگتر شده بودیم و با تجربه تر. مهاجرانی هم تجربه دور قبل را داشت و در دور جدید می توانست آن تجربه را بهتر منتقل کند. او خیلی خوب نقش یک رهبر را در تیم ایفا کرد. تیم ما اگرچه در این بازی ها پرویز قلیچ خانی را نداشت اما این قدر ستاره های خوب و جوانی داشت. ، این قدر تجربه بین المللی پیدا کرده بود که توانست تمام حریفان را به راحتی از پیش رو بردارد و شایسته حضور در جام جهانی باشد. تیم واقعا با هم رفیق بود. همدلی و حس در کنار هم بودن ، تدارک خوب و فاکتورهای مختلف کمک کرد تا اتفاق خوشایند برای مان بیفتد.ما قبل از بازی ها رفتیم با فرانسه بازی کردیم که میشل پلاتینی را داشت، به المپیک رفتیم ، قبل جام جهانی با آرژانتین بازی داشتیم . این برای بچه های جوانی مثل من ، قاسمپور ، نورایی ، فرکی ، روشن و ... که همه پروسه فوتبال مان را با حشمت مهاجرانی از تیم جوانان شروع کرده بودیم و با او به تیم بزرگسالان رسیدیم ، خیلی کمک کرد تا بتوانیم با بزرگترهای تیم ، یک گروه موفق را تشکیل بدهیم. ما دیگر ترسی از بازی با بزرگان نداشتیم.

 

 


*ولی این تیم نترس در جام جهانی ترسید.
فکر نمی کنم اتفاق عجیبی باشد. ما با این تیم ها بازی کرده بودیم ولی در جمع مان لژیونری نداشتیم که حرفه ای بازی کرده باشد. ما یک دفعه و برای بار اول به جمع تیم هایی رفتیم که تا قبل از این نرفته بودیم. شاید اگر کمی تجربه مان بیشتر بود ، حتی بهتر هم نتیجه می گرفتیم.
*خدا بیامرز حجازی می گفت قبل از بازی با هلند علی پروین از او خواسته به هلندی ها بگوید ما عزاداریم ، سیاه پوشیدیم ، خیلی به ما گل نزنید!
راستش آنها بزرگ ترهای تیم بودند و ما نمی شنیدیم چه به هم می گویند. من این دیالوگ را نشنیدم ولی واقعا از هلند ترسیده بودیم. ستاره هایی که دیدن بازی های شان در تلویزیون برای مان یک آرزو بود ، صاف آمده بودند روبروی مان. این ترسناک است. اری هان و تیم رویایی هلند که به فینال رسید یا اسکاتلند با کنی داگلیش ، آرچی گمیل و ... ولی الان شرایط فوتبال مان عوض شده. الان بازیکنانی را داریم که در بهترین تیم های دنیا بازی می کنند. برای همین است که می گویم الان باید اوضاع فوتبال مان خیلی بهتر از این باشد. اینکه در تهران به ازبکستان ببازیم یا در بازی با لبنان ببازیم اتفاقی است که برایم سر درد می اورد. فوتبال در همه دنیا پیشرفت کرده و تیم ها ی دیگر نخوابیده اند. درست اما هنوز هم من باورم نمی شود به این تیم ها ببازیم. بله ما از بازی از هلند می ترسیدیم اما همان قدر که ما از بازی با هلند ترس داشتیم ، عربها و کره ای ها از بازی با ما می ترسیدند. الان چه اتفاقی افتاده که ما این قدر راحت در آزادی می بازیم. این چیزی است که باورم نمی شود. برای همین است که می گویم باید شجاع باشیم. اخرش ایناست که به جام جهانی نمی رویم. دنیا که به آخر نمی رسد ولی می توانیم 5 سال بعد یک نسل عالی داشته باشیم. این کار را بکنیم تا به موفقیت برسیم. ما روزی پیشرفت را دوباره شروع می کنیم که از باخت های مان درس بگیریم.
*بدترین خبری که این مدت شنیدید ، کدام خبر بود؟
مرگ ناصر حجازی. به عنوان کسی که سال ها در کنارش به عنوان یک دوست ، چیز یاد گرفتم . رفتن او شوکی به همه ما بود اما این فوتبال مان است که بیش از همه از نبودش ضربه خورد چرا که ناصر تمام عمرش زبان گویای فوتبال مان بود. او مشکلات را صادقانه می گفت. ناصر که رفت ، فوتبال مان لال شد. از دست دادن یک منتقد صریح و دوست داشتنی که همه چیز را همان طور که هست بگوید به فوتبال مان ضربه بزرگی را زد. او وقتی بیمارستان بود تلفنش را گرفتم و صدایش را شنیدم. به من گفت:« حسن ، بزرگ شدی اما صدایت هنوز فرقی نکرده!» واقعا خوشحالم که قبل از رفتنش یکبار دیگر صدایش را شنیدم.
*تقریبا نسل شما دیگر خارج از گود ماندند. از آنها اطلاعی دارید؟
با بچه هایی که آمریکا هستند مدام در ارتباطیم اما باورم نمی شود که حشمت مهاجرانی در ایران است و از او مشورت نمی گیرند یا علی پروین نقشی در تصمیم سازی ها ندارد. نمی دانم آنجا چه خبر است اما این ها عصاره فوتبال ما هستند که می توانند مشورت دهنده های بزرگی باشند.الان می شنوم می گویند فلانی را گذاشتیم رئیس چون آدم خوبی است. الان من آدم خوب. آیا من می توانم یک هواپیما را از شیراز بیاورم تهران؟ یا مثلا می گویند فلانی چند سال در ورزش بوده پس می تواند مدیریت کند؟ یعنی الان اگر من 5 سال در اتاق عمل ، جراحی نگاه کنم می توانم جراح قلب باشم؟ ورزش و فوتبال هم همین است باید خاکش را خورده باشی.
*چرا ما با کارلوس کروش نتیجه مناسبی نگرفتیم؟
ببینید او بی شک یکی از بهترین های دنیاست. من او را می شناسم. کارش را دیدم با دن گاسپار دوست صمیمی هستم. او را باید در ظرف فوتبال مان بسنجیم. آیا برایش چه برنامه ای داریم؟ چه در اختیارش گذاشتیم و از او چه می خواهیم. فوتبال ما باید زا پایه درست شود و به راس برسد. همیشه آرزو دارم برگردم تو کشورم تا برای تیم جوانان کار کنم. الان مثلا فکر می کنم امیر قلعه نویی در استقلال مربی خوبی است. من او را خیلی نمی شناسم اما نتایجش موفق بوده. یا بروند او را بیاورند و با گروهش کار کند تا بتواند نتیجه بگیرد یا مربیانی مثل او را در تیم های پایه استفاده کنند. کروش می تواند تحول ایجاد کند اما به شرطی که ابزار را در اختیارش بگذاریم.
*و بالاخره کی به ایران بر می گردید؟
خیلی دوست دارم بیایم بروم ورزشگاه و پرچم آبی استقلال را در دستم بگیرم و تیم را تشویق کنم. شاید هم کسی مرا نشناسد چون سال ها نبودم ولی مهم این است که استقلال ، هنوز نامش بزرگ است. تیمی که سکوی پرتاب همه ما بوده.
*شما که این قدر استقلالی هستید پس چرا پیراهن تیم تان قرمز است؟
زمانی که تیم را راه انداختیم ، اینجا یک تیم آبی پوش داشت و ما هم به ناچار رنگ قرمز و سفید را انتخاب کردیم ولی به عشق استقلال ، عاشق همه تیم های ابی پوش دنیا هستم. به خصوص چلسی!

 

 


*و سئوال آخر از میان همه بازیکنانی که می شناسید کدام از همه بهتر بود؟
راستش در نسل های مختلف بازیکنان بزرگ زیادی داشتیم که عاشق فوتبال همه آنها هستم ولی اگر قرار باشد یکی را بگویم با اجازه از همه ، می گویم حسن روشن
*در بین دفاع راست ها؟
من این بچه های جدید را خیلی ندیدم ولی خیلی های شان خوب بودند. در نسل ما هم همان طور که گفتم بدون شک آقای آشتیانی.

 






گردآوری:گروه ورزش سیمرغ
www.seemorgh.com/sport
منبع:khabaronline.ir


مطالب داغ ورزشی: